نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - و خاطرات
به مناسبت ولادت شهید «محمد خواجه» منتشر شد
همسر شهید خواجه نقل کرد: همسرم هميشه آرزو مي کرد که گمنام باشد و جنازه‌­اش به خانه باز نگردد. آرزويش اين بود که بعد از شهادت، پيکرش نيز در بيابان‌های جبهه بماند. مي گفت در واقعه عاشورا مادر «وهب» سر بريده فرزندش را به طرف دشمن برگرداند و فرياد زد: «چيزي را که در راه خدا داده ام پس نخواهم گرفت...»
کد خبر: ۵۷۰۲۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۲

پدر شهید «عبدالرضا مرامی» نقل می‌کند: «از دوستانش پرسیدم: کجا به سلامتی؟ گفتند: امروز نوبت چند نفر دیگه از خانواده شهداست؛ باید به اون‌ها سر بزنیم. خندیدم و گفتم: کمی هم به فکر ما باشین! کی به ما سر می‌زنه؟ عبدالرضا گفت: قربونتون برم! هر چیزی به وقتش!»
کد خبر: ۵۷۰۲۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۲

خاطرات رزمندگان دفاع مقدس بوشهری در عملیات کرخه نور؛
«یوسف بختیاری» از آزادگان دفاع مقدس بوشهر در خاطرات خود نقل می کند: عملیات کرخه نور بر خلاف عملیات‌های قبلی به بیمارستان و جاهای دیگر خبر ندادند. حتی برای خودمان هم با حفاظت کامل اعلام کردند چون عملیات‌های قبل توسط ستون پنجم به عراقی‌ها خبر داده می‌شد، می‌خواستند این عملیات از اصل با غافلگیری انجام گیرد...»
کد خبر: ۵۷۰۲۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۲

خاطره شهيد حبيب‌اله کريمی قسمت «19»
شهيد «حبيب‌اله کريمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «صحرای عرفات هر چه در مورد اين صحرا صحبت شود فکر می‌کنم که کم باشد ولی همين بس که اين صحرای صحرائی معرف و شناختن انسان و خداست صحرایی است که...» قسمت نوزدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۲۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۴

خاطره شهيد حبيب‌اله کريمی قسمت «18»
شهيد «حبيب‌اله کريمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «از هر طرف کاروان‌هايی متشکل از مردان و زنان غيور و شجاع که نه انگار در کشور عربستان هستند بلکه فکر می‌کردند که در کشور خودشان با صلابت و استواری پرچم‌های لا اله الا الله و محمد رسول الله و تصوير مبارک حضرت امام و مرگ بر آمريکا، روسيه و اسرائيل را حمل می‌کردند و...» قسمت هجدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۲۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۳

خاطره شهيد حبيب‌اله کريمی قسمت «17»
شهيد «حبيب‌اله کريمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «باز رزمندگان ما در عمليات پيروزمندانه کربلای يک مهران و ارتفاعات قلعه آويزان عراق را نيز می‌گيرند و اين حماسه شکوهمند را می‌سازند و به دشمن می‌گويند ما مهران را به ‌زور گرفتيم و...» قسمت هفدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۲۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۲

خاطره شهيد حبيب‌اله کريمی قسمت «16»
شهيد «حبيب‌اله کريمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «آری ای انسان که بايد در روز محشر جواب همه‌ی اعمالت را بدهی. جواب تمام حرکات را در صحرای محشر بدهی. بنگر و تفکر کن در آنجا جواب‌های اين همه دروغ و نيرنگ را که برای آسايش خود و زن و بچه می‌گویی چگونه توجيه خواهی کرد...» قسمت شانزدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۲۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱

خاطره شهيد حبيب الله کريمی قسمت «15»
شهيد «حبيب‌اله کريمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « جداً به انسان در لباس احرام چه حالتی دست می‌دهد قابل توصيف نيست فقط همه در يک لباس و آن هم دو تکه پارچه سفيد چقدر زيباست فلسفه حج...» قسمت پانزدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۱۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱

برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«مارش عملیاتی که به گوش می‌رسید خانه ما می‌شد عزاخانه. مادرم دست از کار می‌کشید رادیو به دست کنار تلویزیون می‌نشست. اشک می‌ریخت، دعا می‌کرد و گریه می‌کرد ...» آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۰۱۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱

قسمت دوم خاطرات شهید «علی‌اکبر مقدسی»
پدر شهید «علی‌اکبر مقدسی» نقل می‌کند: «آقا به هریک دفترچه‌ای می‌داد. نوبت من شد. جلو رفتم. دست آقا را بوسیدم و یک دفترچه گرفتم. خواستم برگردم که کسی گفت: بایست! دوباره رفتم پیشانی آقا را بوسیدم. آقا یک شی قیمتی به من داد. تعبیری که بلافاصله به ذهنم رسید این بود: علی‌اکبر شهید می‌شود!»
کد خبر: ۵۷۰۱۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱

قسمت نخست خاطرات شهید «علی‌اکبر مقدسی»
هم‌رزم شهید «علی‌اکبر مقدسی» نقل می‌کند: «گفتم: اکبر! چرا برای خانم و بچه‌هات نامه نمی‌دی؟ گفت: من عاشق شهادتم! می‌ترسم اگه به خانواده‌ام نامه بنویسم، صحبت اون‌ها باعث بشه در رفتنم سست بشم و برگردم سر خونه و زندگی‌ام.»
کد خبر: ۵۷۰۰۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰

اندر خاطرات اسرای مفقودالاثر/
«آیاتِ قرآن در اسارت برای بچه‌ها علاوه بر اینکه درس زندگی بود، یک کلینیک درمانی فوق‌العاده شفابخش نیز محسوب می‌شد که با زمزمه و تلاوت آیات آن، آلام روحی، روانی التیام پیدا می‌کرد.» در ادامه خاطره‌ای از آزاده مفقودالاثر محمد سلطانی منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۷۰۰۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰

«طبق عادت دوباره پابرهنه به ‌طرف چادر برگشت پاهاش گلی شده بود. حمید مقدم خندید و گفت شیرین. من بهت گفتم برای پاهات رو بشوری که تمیز شه. نه این که با پای گلی بیای داخل چادر ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۰۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰

«از او خواستم قرعه خودش را به من بدهد. گفت فکر کردی من بچه هستم که قرعه‌ام را به تو بدهم؟ هیچ می‌دانی من برای اینکه اسمم دربیاد پانصد صلوات برای حضرت فاطمه زهرا (س) نذر کرده‌ام ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۰۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰

خاطرات شفاهی/
«حشمت اله عباسی» از جانبازان ۲۵ درصد دفاع مقدس است که دوزاده اسفندماه ۱۳۶۴ در سلیمانیه عراق عملیات والفجر ۹ به درجه جانبازی نایل آمد. وی در قسمتی از صحبت هایش می‌گوید: این انقلاب در سایه رهنمود‌های امام راحل و مقام معظم رهبری و نثار خون شهدا و جانفشانی ایثارگران پا گرفته و ما باید حافظ و پاسدار خون شهدا باشیم و ادامه دهنده راه آنها باشیم. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۰۰۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰

قسمت دوم خاطرات شهید «رمضان نجار»
خواهر شهید «رمضان نجار» نقل می‌کند: «رمضان، کمیل را دوست داشت و دعای کمیل را دوست‌تر. از جبهه و شب‌های آن، فقط از شب‌های جمعه و دعای کمیلش می‌گفت. دلش با علی(ع) و یارانش، چون کمیل الفت دیرینه داشت.»
کد خبر: ۵۷۰۰۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰

روایتی خواندنی از فرزند جانباز «برزو قبادی»
«پردیس قبادی» فرزند جانباز «برزو قبادی» می‌گوید: پدرم یک روز برای آوردن آب به کنار اروند رود می‌رود هنگام برگشتن به میدان مین برمی‌خورد چون از مین‌های دشمن آگاهی ندارد تنها چیزی که به خاطرش می‌رسد با سرعت زیاد از میدان مین بگذرد تا مین منفجر نشود با سرعت تمام میدان مین را می‌دود. اما به خواست خدا هیچ مینی منفجر نمی‌شود.
کد خبر: ۵۶۹۹۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۹

روایتی خواندنی از زبان فرزند جانباز و آزاده «ایرج کریمی»
فرزند جانباز و آزاده کرمانشاهی «نادر کریمی»، می‌گوید: پدرم، یک بار بدون اجازه‌ی نگهبان‌ها یک نصفه لیوان آب برمی‌دارد که مأمورها به جانش می‌‌افتند و آن قدر کتکش می‌زنند که هشت دندان و فک پایینش می‌شکند.
کد خبر: ۵۶۹۹۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۹

روایتی خواندنی از آزاده کرمانشاهی«عبدالرضا گرایی»
«عبدالرضا گرایی» می‌گوید: خبر رحلت حضرت امام در اردوگاه پخش شد و اردوگاه شماره 15 تکریت غوغا شد. بچه‌ها به عزاداری و سینه زنی پرداختند. بعثی‌ها هم برای آزار روحی اسرا شروع به پخش موسیقی‌های شاد و مبتذل از بلندگوهای اردوگاه کردند.
کد خبر: ۵۶۹۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۹

قسمت نخست خاطرات شهید «رمضان نجار»
مادر شهید «رمضان نجار» نقل می‌کند: «با خود می‌گفتم: اگه رمضان بیاد، بهترین غذا‌ها رو برایش می‌پزم! قشنگ‌ترین لباس‌هاشو براش اتو می‌کشم! رختخوابش رو در آرام‌ترین اتاق خانه پهن می‌کنم تا استراحت کنه! آخه نُه ماهه که پسرم خوب نخوابیده!»
کد خبر: ۵۶۹۹۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۹