برادر شهید - صفحه 3

آخرین اخبار:
برادر شهید

عکس خودش بین عکس دوستان شهیدش بود

علی نیستانی برادر شهید «رسول نیستانی» از خوابی که دیده است تعریف می‌کند: اولین خوابی که دیدم زمان شهادتش بود او در آبادان و من هم در منطقه سردشت بودم تقریبا یک هفته قبل از شهادتش من خواب دیدم در سنگری است عکس دوستانش را اطراف سنگر زده بود. پرسیدم رسول این عکس‌های چه کسانی است؟ گفت: این عکس دوستانم که شهید شده اند بعد دیدم که عکس خودش هم جزء آنهاست.
خاطره‌‌ای از شهید «حسین کامرانی کشکویی»

شهیدی که با اهدای خون جان یک نفر را نجات داد

برادر شهید تعریف می‌کند: شهید چند سال قبل از شهادتش یک کار ثواب دور از چشم خانواده انجام داده بود و هیچ کدام از افراد خانواده از این کارش خبر نداشتند تا اینکه بعد از شهادتش یک خانواده‌ای درب منزل‌مان آمد و...
خاطره‌‌ای از شهید «علی فردوسی»

شهید مبارزه با اشرار

برادر شهید تعریف می‌کند: آن روز پست نگهبانی داشت، ما عروسی بودیم که یکی از اقوام خبرش را آورد و گفت؛ علی تو درگیری با قاچاقچیان به شهادت رسیده. بغض گلویم را گرفت و...
گفتگو با برادر شهید «نظامعلی عالمی» به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس

قرارمان این بود من هم بروم اما او تنها پرواز کرد

«عوضعلی عالمی» گفت: من از برادرم بزرگتر بودم اما با هم قرار گذاشته بودیم وقتی سربازی او به اتمام رسید من به جبهه بروم و او در کنار پدر و مادرمان بماند اما او تنها پرواز کرد و من هنوز در حسرت همان قرارمان هستم.
خاطرات شهید دانش آموز؛

حکایت شهادت یک شهید با میوه‌های بهشتی

یک روز صبح برادر شهید م همراه معاون دسته برای تحویل صندوق میوه ها برای رزمندگان رفتند در راه برگشت و انتقال صندوق ها میوه ها شاهد شهادت او شدم...»در ادامه خبر تمام کامل این خاطره دلنشین اما غمیگن از بردار شهید «عادل حاوی زاده» بخوانید.

روایت‌های خواندنی از شهید خلبان «بشیری موسوی»

برادر شهید «سید عبداله بشیری موسوی» از برادر خود روایت های جالبی را بیان می کند. در یکی از این روایت ها می گوید: وقتی شنیدیم که دوره اش تمام شده و قرار است برگرد، آقام و مادرم تصمیم گرفتیم به استقبالش بروند. وقتی فهمید ناراحت شد. گفت: من راضی نیستم شما به زحمت بیفتید. من خودم میام.

نسبت به بیت‌المال دقیق بود

برادر شهید «محمدعلی جورین سر» می‌گوید: برادرم یکی سری از این دستگاه‌های مهم را باز کرد و وسایل اضافی آن را گرفت و گفت: ببریم گردان به درد شما می‌خورد. این کار او به این خاطر بود که نسبت به بیت المال دقیق بود و حیف و میل نمی‌کرد.
خاطره‌‌ای از شهید «محمد آرمات»

برادر بزرگ

برادر شهید تعریف می‌کند: «یک روز که از مدرسه برمی‌گشتیم باران شدیدی شروع به باریدن کرد. برادرم من را کول کرد و توی آن باران شدید به سمت خانه حرکت کرد. تو مسیر چندین بار زمین خورد ولی...»
خاطره‌‌ای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»

روی انگشتان پا می‌ایستاد تا او را به جبهه ببرند

برادر شهید تعریف می‌کند: «او سرش را پایین انداخت و رفت توی صف. روی انگشتان پا می‌ایستاد تا قد خودش را بلندتر جلوه دهد و او را از صف بیرون نکشند. آخرش هم موفق شد و...»

نامه‌هایش را با یک آیه از قرآن آغاز می‌کرد

برادر شهید «غلام بهمنیار» می‌گوید: به اعتقادات خیلی علاقه نشان می‌داد و مکاتبات و نامه هایش را همیشه با یک آیه‌ای از قرآن مجید آغاز می‌کرد.

«سید محمد اندرزگو» یار راستین امام و انقلاب درگذشت

حاج «سید محمد اندرزگو» یار راستین امام و انقلاب و برادر بزرگ شهید «سید علی اندرزگو» دار فانی را وداع گفت.
خاطره‌‌ای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»

مجاهد خستگی ناپذیر

برادر شهید تعریف می‌کند: «نامه‌ای از‌ تهران آمده بود که چنین شخصی را به ماموریت‌های خطرناک نفرستید که ما لازمش داریم. هم‌زمان هم احکام و کتاب‌های اخلاقی و دینی تدریس می‌کرد، هم به قم می‌رفت تا در کلاس درس اخلاق آیت‌الله مشکینی شرکت کند...»
خاطره‌‌ای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»

نماز جماعت دو نفره

برادر و هم‌رزم شهید تعریف می‌کند: «از بس شوق دیدار خانواده را داشتیم، تصمیم گرفتیم تا خود روستای گورزانگ پیاده برویم. چند دقیقه‌ای در میدان فعلی فرودگاه استراحت کردیم. سپس راه را ادامه دادیم. چند متری که رفتیم ناگهان عباس ایستاد و به اطراف نگاه کرد...»

شروع بازی با ذکر صلوات

برادر شهید «رضاعلی عیسی ئی متالکلائی» می‌گوید: یادم هست که هر موقع با شهید به دل طبیعت می‌رفتیم ایشان اول آرامش خود را حفظ می‌کرد و موقع اذان وضو می‌گرفت و اول نمازش را می‌خواند و بعد به تفریح و سرگرمی می‌پرداخت. به ورزش فوتبال بسیار علاقه داشت و بازی را همیشه با ذکر صلوات شروع می‌کرد.

شهیدی که با دهان روزه به شهادت رسید

برادر شهید «میررحیم طاهری اطاقسرا» می‌گوید: روز قدس سال ۶۰ با دهان روزه در راهپیمایی شرکت کرد. غروب همان روز قرار بود در جلسه حفاظت از دادگاه و سپاه اطاقسرا شرکت کند که در حمله چهارشنبه پیش توسط منافقین به شهادت رسید.

هر دو برادرم به فاصله سه ماه به شهادت رسیدند

برادر شهید ان والامقام «محمد تقی و محمدرسول شیرخانی» می‌گوید: هر دو برادرم به فاصله سه ماه به شهادت رسیدند، افتخار می‌کنم که برادرانم در این راه رفته اند. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطره‌‌ای از شهید «حسین آشوری»

می‌خواهم دشمن را از سرزمینم بیرون کنم

برادر شهید تعریف می‌کند: «شهید به من گفت؛ من دیگر بعد از همسر و فرزندم نمی‌توانم تو این خانه بمانم، لااقل می‌روم تا بلکه بتوانم آن‌جا کاری کنم و دشمن را از سرزمینم بیرون کنم.»
خاطره‌‌ای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»

شهید ولایتمدار

برادر شهید تعریف می‌کند: «بعدها متوجه شدیم که عبدالله اطاعت از حرف امام را مقدم بر زیارت او تشخیص داده و به جای تهران به جبهه رفته است تا در عملیات والفجر چهار شرکت نماید. که در همین عملیات...»

«پریوش» تا لحظه شهادت از چادرش دست نکشید

باید بدانیم حفظ حجاب و حیا برای زن مسلمان بهترین و بزرگ‌ترین سلاح در برابر حملات ضد فرهنگی دشمنان است، امروز زنان مسلمان باید با حفظ حجاب و حیا در خط مقدم جهاد با دشمنان اسلام و انقلاب همچون مجاهدان راه خدا جهاد کنند. نوید شاهد به خاطر اهمیت بی‌حد و حصر این موضوع این بار بانوی شهید «پریوش میرابی» را الگوی حجاب و عفاف قرار داده، دختری که با چادرش معراجی شد. در ادامه مصاحبه با برادر وی منتشر می‌شود.
خاطره‌‌ای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»

شب وداع

برادر و هم‌رزم شهید تعریف می‌کند: «در شب عملیات کربلای 4 داشتیم با هم وداع می‌کردیم، عباس را بغل کردم. دستی بر سرش کشیدم سفارش کردم مواظب خودش باشد و...»
طراحی و تولید: ایران سامانه