خاطره - صفحه 63

آخرین اخبار:
خاطره
روایت از شهید محمد کمال اخوان

نمی‌دانم این پسر زنده خواهد ماند یا نه؟

مادر شهید محمد کمال اخوان از فرزند شهید خود چندین خاطره را بازگو می‌کند که در آنها ایمان و تقوا فرزندش به وضوح دیده می‌شود.

مهر تایید پرکشیدن یک غواص/ خلعت چه بود؟

پدر شهيد يولعلي عزيزي روایتی درباره چگونگی اطلاع از شهادت فرزندش بیان می‌کند.
خاطرات

خاطرات شهید والامقام حمیدرضا صمصامی برکت

خاطرات شهید حمیدرضا صمصامی برکت
روزشمار شهادت

نحوه اعزام به جبهه شهید ماشاالله دهقانی سیاهکی از زبان همسرش

موقع اعزام نیروها به جبهه بود و ماشاالله از طرف سپاه در بخش فارغان و احمدی {از توابع شهرستان حاجی آباد در هرمزگان} ماموریت بود، من از اینکه دیگه به جبهه نمیره خوشحال بودم که یه دفعه درب منزلمان به صدا در اومد. دررو که باز کردم ماشاالله رو دیدم که جلو درب ایستاد .
روایتی خواندنی از محمدعلی قره سفلو پدر گرامی شهید«یعقوب قره سفلو» به مناسبت سالروز شهادت

فرزندی که بزرگترین سرمایه زندگی ام بود/ توصیف لحظه های رسیدن خبر شهادت

به پسرم گفتم:پسرجان شما جوان هستی و مملکت و آینده اسلام به شما احتیاج دارد و اینجا فعالیت کن تا افتخاری برای جامعه باشی.

انگار نه انگار كه در ميدان جنگ و جبهه اند

به گزارش نوید شاهد از زنجان، همرزم شهید علی اصغر نقدی خاطره ‌ای از روزهای جنگ و جبهه می‌گوید.
خاطره

خاطره شهيد والامقام تاريوردي فتاح زاده

خاطره شهيد تاريوردي فتاح زاده
خاطره

خاطره شهید گرانقدر عیوض باقری

خاطره ای از شهید عیوض باقری
خاطره

خاطره ای از ترور شهید کاظم سلیمانی (برادر ذکر مبنع کنید)

خاطره ای از شهید کاظم سلیمانی از زبان فرزند شهید
روایتی خواندنی از مادر شهید «منصور کاشفی»

مادرم دوست دارم در راه جهاد با دشمنان اسلام به «شهادت» برسم

روایتی از مادر: روزی یکی از همسایه هایمان به منزل ما آمده بود و خاطرات منصور را اینگونه برایمان تعریف می کرد یکی از روزها به مناطق جنگی رفته بودم تا رد و نشانی از پسرم که مدتها در جبهه مفقود بود پیدا کنم وقتی که به منطقه رسیدم منصور را دیدم که رو به قبله و به نماز ایستاده همانند نمازی که مولا علی می خواند، چنان غرق مناجات با خدا بود که متوجه هیچ چیز نمی شد.

شهرداران جبهه!

شهید مصطفی ولی یکی از شهدای غواص استان زنجان است که در ادامه خاطره ‌ای از او می‌خوانید.

خاطره پدر شهید قاسم ترابی پور از شهدای ماه رمضان استان هرمزگان

موقعی که به کلاس پنجم دبستان رفت ،من تازه بازنشسته شده بودم ، حقوقم کفاف خرج و مخارج زندگی را نمی داد . صبح ها که از خانه بیرون می رفت فکر می کردم به مدرسه می رود . بعد ازظهرها هم به بهانه های مختلف از خانه خارج می شد . . در ادامه خاطره را باهم میخوانیم

ماجرای یک کبوتر

در این مطلب ماجرای یک کبوتر در قالب خاطره ‌ای از شهید نبی اله رنجبر سلطانیه بازگو می‌شود.

نماز واجب‌تره تا عروسی برادرم

یکی از نزدیکان شهید حسین رحیمی خاطره ‌ای از او روایت می‌کند.

عباس جلوی چشمانمان پر پر شد

همرزم شهید عباس رحیمی اصل خاطره ‌ای از او نقل می‌کند.

تا مهران را آزاد نكنم برنمى گردم

شعار "سردار شهيد جعفر شيرسوار" در عمليات آزاد سازى مهران به نقل از همرزمش سردار مرتضى قربانى
سردار شهيد ذات الله صابريان

وصف شور و شوق شهادت در وجود شهید صابريان

خاطره اى از سردار شهيد ذات الله صابريان در شب عمليات به نقل از همسنگرش

جهاد در راه خدا انسان را به خدا می‌رساند

پدر شهید جمشید حیدری از درک عمیق فرزند خود روایتی را بیان می‌کند.

شهید ناصر شهبازی که بود؟

شهید سرافراز ناصر شهبازی در خاطرات خود روایت شیرینی از دوران هشت سال دفاع مقدس می‌گوید.
طراحی و تولید: ایران سامانه