خاطره - صفحه 2

آخرین اخبار:
خاطره
خاطرات شفاهی جانبازان

روی مین رفتیم و دو نفر از همرزمان شهید شدند

جانباز ۵۰ درصد «علیرضا صفر علیزاده» در بیان خاطرات خود اظهار داشت: «صبح نگهبانان را برای کمین به پست‌های نگهبانی بردم، اما عصر در زمان برگرداندن آنها، بر روی مین رفتیم و متاسفانه دو نفر از همرزمان شهید و من هم جانباز شدم و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان

با صدای شلیک گلوله بیدار و به سمت سنگرها رفتیم

جانباز ۲۵ درصد «پرویز احمدلو» در بیان خاطرات خود اظهار داشت: «در منطقه عملیاتی پیرانشهر در پایگاه در حال استراحت بودیم که با صدای شلیک گلوله بیدار و به سمت سنگرها رفتیم، گروه تروریستی پژاک در حال شلیک گلوله به پایگاه بود و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان

خمپاره کنار پایم اصابت کرد

جانباز ۴۰ درصد «احمد عالی پور» در بیان خاطرات خود اظهار داشت: «در منطقه عملیاتی، صبح در حال رفتن به محل پست نگهبانی بودم که ناگهان یک خمپاره ۶۰ به کنار پایم اصابت کرد و بر اثر اصابت ترکش از ناحیه چشم و سر آسیب دیدم و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان

پای راستم بر اثر اصابت خمپاره قطع شد

جانباز ۴۵ درصد «ابراهیم توتونچیان» در بیان خاطرات خود اظهار داشت: «برای انجام عملیات تکمیلی کربلای ۵ و تصرف قسمت‌های آبی خاکی منطقه اعزام شده بودیم، با وجود رسیدن به اهداف عملیات، پای راستم بر اثر اصابت خمپاره قطع شد و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان

ما مدیون شهدا هستیم و باید قدردان‌شان باشیم

جانباز ۴۵ درصد «محرم هاشم لو» در بیان خاطرات خود اظهار داشت: «ما مدیون شهدا هستیم و باید قدردان شهدا باشیم، در فروردین سال ۱۳۶۱ ساعت ۳ نصف شب بود که برای عملیات فتح المبین به منطقه اعزام شدیم، منورها شلیک شد، در دره بودیم و دشمن در بالای کوه بود و ...»

«ابراهیم هنوز با ماست»/ روایت همسر شهید از دلتنگی، امید و وفاداری

در شبی از ماه رمضان سال ۱۳۸۸، شهید «ابراهیم باقری» در کمین دشمن به شهادت رسید و همسرش با چهار فرزند تنها ماند. سال‌ها بعد، در شب عروسی پسرشان، شهید در رؤیایی معنادار از غیبت برخی آشنایان گلایه کرد؛ نشانه‌ای از حضور همیشگی‌اش در کنار خانواده. این روایت، قصه‌ای‌ست از صبر، مادرانگی و پیوندی که حتی شهادت هم نتوانست آن را بگسلد. در ادامه این قصه دلدادگی را بخوانید.
خاطرات شفاهی جانبازان

خدمت در مرز عبادت است

جانباز ۴۵ درصد «عسگر طایفه علی همتی» در بیان خاطرات خود اظهار داشت: «خدمت در مرز عبادت است و امام سجاد (ع) نیز در صحیفه سجادیه فرموده است با خدمت شما در مرز، مردم در شهر احساس امنیت می‌کنند و ...»
به روایت حاجی محمد عباسی، فرمانده گروهان ثارالله

خاطره ‌ای از ایثار شهید «سام محمدی»

در هنگامه آتش باران بی‌امان دشمن، آن‌گاه که زمین از انفجار می‌لرزید و آسمان از ناله مجروحان سنگین شده بود، شهید سام محمدی، با پیکری خون‌چکان و زخمی، برخاست تا جان همرزمانش را نجات دهد. با وجود جراحتی جان‌سوز، آنان را یکی‌یکی به سنگر امن رساند؛ بی‌آن‌که به درد خود بیندیشد. این جلوه بی‌بدیل از ایثار، در نخستین روز بهار سال ۱۳۶۵، او را به آغوش شهادت سپرد؛ تا نامش در تاریخ، با واژه فداکاری گره بخورد و یادش در دل‌ها جاودانه بماند.
خاطرات پدر گرانقدر شهید مدافع وطن،

حماسه ایثار در دل بمباران؛ روایتی از شهادت مظلومانه «سیروس خنجری فرد»

شهید سیروس خنجری‌فرد، جوانی مؤمن و فداکار از ایلام، در حمله رژیم صهیونیستی به قرارگاه هوافضای سپاه در کرمانشاه، با ایثار جان خود برای نجات همرزمانش، به فیض شهادت نائل آمد. پدرش او را عارفی بی‌ریا و عاشق رهبر می‌خواند که زندگی‌اش سراسر بندگی و خدمت بود.
خاطره ای از مادر شهید باقری

ایمان مادرانه در روز‌های آتش و انتظار

در اوج نگرانی‌ها از خبر شهادت، مادر شهید ابراهیم باقری با ایمانی راسخ اعلام کرد قلبش گواهی می‌دهد پسرش زنده است. چند روز بعد، این باور مادرانه به حقیقت پیوست و ابراهیم سالم به آغوش خانواده بازگشت. خاطره ‌ای از شازینب خانمحمدیان، مادر سرهنگ پاسدار شهید ابراهیم باقری به راویت شوکت باقری خواهر شهید در ادامه منتشر می‌شود.
خاطرات شفاهی جانبازان

دو نفر از همراهان روی مین رفتند

جانباز ۵۰ درصد «چنگیز مهراجی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «با براداران سپاه برای منهدم کردن یک پل رفته بودیم که دو نفر از همراهان روی مین رفتند و چند روز بدون غذا ماندیم و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان

قرار بود صبح جلوی پاتک دشمن را بگیریم

جانباز ۵۵ درصد «میرشجاع الدین سید اکبری» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «قرار بود صبح جلوی پاتک دشمن را بگیریم که هواپیما‌های دشمن اقدام به بمباران شیمیایی منطقه کردند و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان

در یکی از پاکسازی‌ها بر روی مین رفتم

جانباز ۵۰ درصد «محمدرضا ملک‌خواه» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «در یکی از پاکسازی‌ها در شمالغرب کشور پایم بر روی مین رفت و همان جا قطع شد و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان

در نیمه‌های شب، ما را زیر آتش خمپاره و تیرباران گرفتند

جانباز ۴۵ درصد «بهرام حاجی بداقی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «در عملیات والفجر مقدماتی عازم منطقه شدم و در نیمه‌های شب دشمن ما را زیر آتش خمپاره و تیرباران گرفت که من مجروح و در وسط میدان مین افتادم و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان

فرمانده آموزشی گفت؛ بعضی از شما دیگر برنمی‌گردید

جانباز ۵۰ درصد «احد اکملی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «فرمانده آموزشی در پایان دوره گفت بعضی از شما دیگر برنمی‌گردید، مفقود می‌شوید و یا اسیر می‌شوید و بعضی از شما خوابیده برمی‌گردید و...»
خاطره نگاری جانبازان

حمایت از رزمندگان در خط مقدم را با هدایت آتش نیمه سنگین انجام می دادم

جانباز 50 درصد «احد اکملی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «به عنوان مسئول هدایت آتش در خط دو مقدم، از رزمندگان در خط اول مقدم جبهه حمایت می کردم.»
خاطره نگاری جانبازان

پایم روی مین رفت و قطع شد

جانباز ۵۰ درصد «محرم کریملو» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «در هنگام بازرسی از مرز بودم که قاچاقچیان را دیدم، ایست دادم و به سمت آنها دویدم که پایم روی مین رفت و قطع شد.»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

آخرین خمپاره قبل از آتش بس، به من اصابت کرد

جانباز ۵۰ درصد «باقر صفرعلیزاده» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «در کنار سردار شهید درستی در منطقه سردشت در حال خدمت بودم که در عملیات تک دوپازا، آخرین خمپاره قبل از آتش بس عراق در منطقه به من اصابت کرد و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

اصابت خمپاره منجر به قطع پایم شد

جانباز ۵۰ درصد «غلامعلی صفرخان زاده» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «منتظر تعویض با نیروهای پشتیبانی بودم اما بدلیل بمباران شیمیایی مجبور شدم بیشتر در منطقه بمانم که در نهایت ساعت یک و نیم شب بود که بر اثر بمباران منطقه، خمپاره به نزدیک من اصابت کرد و منجر به قطع پایم شد و ...»
طراحی و تولید: ایران سامانه