نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - کرامات
به خاطر دارم وقتي براي مرخصي از جبهه به شهر آمده بود سخناني در مسجد درباره توجه و عنايات خاص امام زمان (عج) به جبهه ها و رزمندگان براي مردم بيان کرد که همه را مجذوب خود نمود...
کد خبر: ۴۲۳۳۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۷

عشق او به سپاه باعث شد به عضويت رسمي آن درآيد و در واحد عمليات سپاه شيراز به کار مشغول شود. مدت کوتاهي از ورود او به سپاه نگذشت که به جبهه شتافت و تا زماني که در عمليات فتح المبين به شهادت رسيد در جبهه بود.
کد خبر: ۴۲۳۳۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۴

پدرش از حسين پرسيد پسرم چرا گريه می کني؟ لحظاتي طول کشيد، گريه او که به آرامي تمام شد، گفت: ديشب خواب ديدم صحراي کربلاست و در رکاب مولايم امام حسين )ع( مي جنگم ولي نبرد من چهل روز طول کشيد و بسياري از دشمنان امام حسين را به خاک هلاکت انداختم. مي خواستم بيايم که کسي از پشت سر مرا صدا کرد...
کد خبر: ۴۲۳۲۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۷

بدان که اين موها به خون سرم خضاب مي شود و همين طور هم شد. وقتي پيکر غرق به خون حاجي را آوردند سر و صورت او آغشته به خون او شده بود...
کد خبر: ۴۲۳۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۸

حاج حسين بصير در آتش عشق به شهادت می سوخت و گلايه داشت و مي گفت اين جوان ها توفيق شهادت دارند پس چرا من شهيد نمي شوم؟...
کد خبر: ۴۲۳۲۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۷

مدتي گذشت تا اين که يک شب حضرت امام حسين(ع ) را درخواب ديدم که بالاي سر من تشريف آوردند و دستي محبت آميز به سر من کشيدند ...
کد خبر: ۴۲۳۲۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۷

سه شب قبل ازشهادت، خوابي ديدند. آخرين شب جمعه بود. با شوق از خواب بلند شدند. پرسيدم: چه شده؟ گفتند: الان درخواب ديدم من و آقاي خميني بر گرد خانة کعبه مشغول طواف هستيم که...
کد خبر: ۴۲۳۲۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۴

حين چيدن و پهن كردن انجيرها با پا روى چند دانه انجير سياه رفت و آنها را له كرد. كار ما در حال اتمام بود كه دختر همسايه اعلام كرد: ماشين آمد و اعلام كرد اگر آماده هستيم ما را به شهر برساند...
کد خبر: ۴۲۳۲۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۷

براى اينكه نگران دير رفتن او بودم از اتاق بيرون آمدم تا به او كه هنوز در اتاقش بود سرى بزنم. تا به در اتاق رسيدم و خواستم صدايش كنم به پله اول كه پا گذاشتم ناگهان چيز عجيبى مرا چنان حيرت زده كرد كه بی اختيار پا را عقب گذاشتم و برگشتم...
کد خبر: ۴۲۳۲۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۷

در اين ملاقات كه چند دقيقه بود امام براى ما صحبتى نكردند، علت را كه پرسيديم يكى از اعضاى دفتر امام گفت: حضرت امام فرموده اند ديگر براى خانواده هاى شهدا كه به رسالت خود عمل كرده اند چه صحبتى بكنم. بعد از زيارت امام...
کد خبر: ۴۲۳۲۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

شب در خواب شهيد محمودنژاد را ديدم كه به من می گفت: فلانى از تو می خواهم سه كار برايم انجام بدهى. گفتم: باشد.
کد خبر: ۴۲۳۲۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

در سفرى كه به مكه معظمه داشتم در آنجا از خداوند درخواست كردم به زودى از پسرم خبرى برسد. بعد از بازگشت از سفر حج، شبى در خواب ديدم پسرم مى گويد: مرا می آورند، شما نگران نباش...
کد خبر: ۴۲۳۱۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۳

سرباز شهيد على يار خسروى در سال 1345 در دزفول متولد شد. در دوران خدمت سربازي به جبهه شتافت و در گروه تخريب فعاليت داشت. در عمليات والفجر 8 )فتح فاو( مجروح گرديد و در دوران بستري شدن ازدواج نمود.
کد خبر: ۴۲۳۱۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۲

من هم مثل تو از دورى او خيلى بى تابى می نمودم ولى گلايه نمی كردم. براى همين هروقت دلم براى او تنگ مى شود به من سر می زند و من او را درست مانند زمانى كه زنده بود می بينم و با او حرف می زنم تو هم اگر اين كار را بكنى حتماً پسرت به تو سر می زند...
کد خبر: ۴۲۳۱۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۲

شبى به اتفاق همسر و فرزندانم به منزل برادر شوهرم دعوت بوديم. منزل او درست جنب مسجد روستاى استير بود كه جسد برادر شهيدم در آن دفن شده است.
کد خبر: ۴۲۲۹۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۹

من معتقدم دو نفر كه خيلى با هم دوست هستند و هميشه با يكديگر بسر میبرند، بعد از شهادت يا وفات يكى از آنها، بازهم دوستى شان ادامه پيدا میكند.
کد خبر: ۴۲۲۹۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۹

نيمه هاى شب پدرم را كه در موقع شهادت او من هنوز به دنيا نيامده بودم در خواب ديدم كه به من می گفت : فردا شما را به منطقه طلاييه میبرند و هوا هم خوب خواهد بود و باران نخواهد آمد...
کد خبر: ۴۲۲۹۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۸

اما وقتى از او شنيد سيدى سبزپوش در خواب او آمده و به دست او كه بر روى تپه اى سرسبز ايستاده بوده اسلحه اى داده و به او گفته بلند شو تو سرباز امام زمان(عج) هستى، ساكت شد و جز اشك چيز ديگرى بين مادر و پدرم نبود. لحظاتى بعد در حالى كه همه گريه مى كرديم پدرمان را كه لباس خاكى بسيج پوشيده بود...
کد خبر: ۴۲۲۸۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۸

يك روز پس از اينكه ناهار را صرف كرديم، طبق معلوم كار به شوخى و مزاح بچه ها با يكديگر كشيد. وقتى حسام اسماعيلى فرد سر شوخى را با من باز كرد به او گفتم: حسام وصيت كن اگر پولى و مالى دارى آن را به من بدهند تا به نيت تو در راه خير مصرف كنم.
کد خبر: ۴۲۲۷۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۷

برادرم و شهيد آوينى و چند نفر ديگر شنل هاى سبز رنگ زيبايى بر دوش داشتند و بر روى سرشان نيم تاجى ديده مى شد...
کد خبر: ۴۲۲۶۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۶