خاطرات - صفحه 16

آخرین اخبار:
خاطرات

قصه ماندن و مقاومت/ کربلای 4 به روایت آزاده دفاع مقدس "حجت الاسلام علیرضا باطنی"

نوید شاهد - روزهای اول آنقدر می‌زدند تا وقتی که خون از سر و صورت ما جاری می‌شد و دیگر نمی‌شد نماز را ادامه دهیم که حالا دیگر رهایمان می‌کردند. تصمیم گرفتیم که نماز جماعت شروع کنیم و گفتیم که یک قدم جلوتر از خواسته عراقی ها حرکت کنیم…

شهید همت شیفته شجاعت و تواضع حسین بود

نوید شاهد - همرزم شهید "حسین مجدی" می‌گوید: «شجاعت و سری نترس داشتن از دیگر خصوصیات بارز ایشان بود. شهید همت شیفته شجاعت و دلیری و تواضع حسین بود. شهید مجدی همواره به من می‌گفت: شهدای گمنام در واقع در خصوصیات والای خود گم هستند.» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، در سه بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش سوم این خاطرات جلب می‌کنیم.

نگاهی به چند کتاب‌ با موضوع «آزادگان»

نوید شاهد - بسته کتاب «آزادگان» با عناوینی همچون «تا بوسه بر خاک وطن، تا ابد سربلند، اهتزاز در زنجیر و نهالهای برومند» منتشر می‌شود.

جشنواره داستان كوتاه و خاطرات دفاع مقدس در مازندران

نوید شاهد - جشنواره داستان كوتاه و خاطرات دفاع مقدس به مناسبت چهلمين سالگرد دفاع مقدس در مازندران برگزار مى شود.
شهید"عبدالصاحب شيروانی"

درد بی‌مادری كشيده بود ولی هميشه شاد و با روحيه بود

نوید شاهد - شهید "عبدالصاحب شيرواني" شخصيتي بسيار شاد داشت و حتي بچه ها را جمع كرده بود و در سنگري كه در حال مبارزه بودند به آنها روحيه مي داد و هيچ ترسي از مرگ نداشت .

بخشی از خاطرات بانوی ایثارگری که اهل بجنورد بود

نوید شاهد _ "پروین رنجبریان" ازجمله زنان مبارز و بیدارگر است که هم‌قدم و همراه با سایر اقشار انقلابی و ظلم‌ستیز در عنفوان جوانی علیه رژیم پلید ستم‌شاهی مبارزه کرد وی در قسمتی از خاطرات خود چنین بیان می کند: «حجاب سنگر بانوان در دفاع مقدس و جنگ فرهنگی امروز است.»
شهید "برات رمضانی"

رفتارش نسبت به عقاید انحرافی و غیراخلاقی بسیار شدید بود

نوید شاهد خراسان جنوبی زندگی نامه شهید "برات رمضانی" را منتشر می‌کند. وی روز دهم فروردین 1346 در روستای آویشک از توابع شهرستان درمیان متولد و روز چهاردهم مرداد 1367 در رودخانه کارون به فیض شهادت نایل شد.

خاطرات ی از شهید والامقام "بهروز ربانی"

نوید شاهد خراسان جنوبی مصاحبه و خاطرات شهید "بهروز ربانی" را منتشر می‌کند. وی روز بیست و سوم فروردین سال ۱۳۴۷ در تهران متولد و روز هفتم مردادماه سال ۱۳۶۴ در منطقه مهران به فیض شهادت نایل شد.
رادیو دموکرات:

فرمانده عالی‌رتبه سپاه در کمین دموکرات‌ها

نوید شاهد - همرزمان سردار شهید "محمود فامیلی" از لحظه شهادتش می‌گویند: «آتش همه ماشین را فرا می‌گیرد. محمود و همکارش تلاش می‌کنند خود را به بیرون از ماشین پرت کنند. اما دیر شده‌است. انفجار به حدی شدید است که فرصت عکس‌العمل را از آنها می‌گیرد. آتش همه وجودشان را فراگرفته. به هر سختی شده درِ ماشین را باز می‌کنند و هر کدام در یک طرف ماشین به زمین می‌افتند ...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می‌کند.
معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان شمالی؛

مسابقه " خاطرات دوران اسارت" برای ترویج فرهنگ ایثار بین نسل جوان برگزار می‌شود

نوید شاهد - معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خراسان شمالی از برگزاری مسابقه سراسری در سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامی خبر داد و بیان کرد: مسابقه الکترونیکی خاطره‌نویسی با موضوع " خاطرات دوران اسارت" برای ترویج فرهنگ ایثار بین نسل جوان برگزار می‌شود.
روایت خواندنی "رقیه فرخی" از بانوان جانباز کرمانشاهی؛

سیاهی و تاریکی چشم راستم برای همیشه ماندگار شد

نوید شاهد - "رقیه فرخی" از بانوان جانباز کرمانشاهی می گوید: «غرش و هیبت هواپیما مرا به زمین انداخت و چیزی حدود 15 متر جلوتر از من، آخرین بمب خود را رها کرد. همه جا تیره و تار شد، انگار با پتک به سرم کوبیدند. هیچ چیز را نمی دیم با دست، چشم چپم را پاک کردم، اما پلک و بخشی از ابروی راستم به کف دستم افتاد و سیاهی و تاریکی چشم راستم برای همیشه ماندگار شد.»

شیرزنِ «کارخانه»

نوید شاهد خراسان رضوی، گفتگو با مادر شهیدان "موسوی" که صبوری را چاشنی زندگی‌اش کرده است، برای علاقمندان منتشر می‌کند که در ادامه می‌خوانید.

رجبعلی تو امسال حاجی می‌شوی!

همسر شهید رجبعلی رمضانی می‌گوید: رجبعلی گفت؛ در مسیر برگشتنم به خانه، یک صدایی به گوشم رسید که «رجب‌علی امسال از تو دعوت می‌کنیم، تو به مکه می روی! رجب‌علی تو امسال حاجی می‌شوی!».

كتاب «كوت كاپن»؛ خاطرات يک سرباز ارتش

نوید شاهد - کتاب «کوت کاپن» خاطرات یک سرباز ارتشی را روایت می کند که به قلم «شعبان زلیکانی» با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس مازندران توسط نشر «رسانش نوین» در 80 صفحه به چاپ رسیده است.

مهمان ناخوانده

نوید شاهد - برادر شهید "محمداسماعیل پیوندی" نقل می‌کند: «دکتر در حالی که وسایل معاینه را روی میز می‌گذاشت، گفت: خودشون باید پوسیده بشن تا در بیان. به زانوی محمداسماعیل نگاهی کردم و ناراحت گفتم: تازه آقای دکتر! اگه من نمی‌فهمیدم، داداشم هیچ وقت بروز نمی‌داد. محمداسماعیل پاچه شلوارش را روی زانویش کشید و با خنده گفت: پس این مهمان‌های ناخوانده همیشه باهام هستن ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.

نامه‌های بی‌جواب

نوید شاهد - مادر شهید "محمداسماعیل پیوندی" می‌گوید: «چرا هر چی نامه می‌نویسم خونواده‌ام جواب نمیدن؟ این سوالی بود که بد جوری ذهن محمداسماعیل را به خودش مشغول کرده‌بود. مدت‌ها گذشت. باز هم ناامید نشد. نامه پشت نامه ولی هیچ جوابی از طرف ما دریافت نمی‌کرد ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.

پدر شهیدان "دهنوی" درگذشت

نوید شاهد - "غلامرضا دهنوی" پدر بزرگوار شهیدان والامقام "علی" و "عباسعلی دهنوی" در سن 89 سالگی به علت بیماری قلبی و کهولت سن، درگذشت. برای گرامیداشت یاد این پدر شهید فداکار بخشی از خاطرات این پدر شهید در مورد خبر شهادت فرزندان شهیدش، در ادامه خبر را منتشر شده است.

خاطره رزمنده پیشکسوت، "ایرج امجدیان" از حضور در عملیات مرصاد

نوید شاهد - در سالروز عملیات «مرصاد» تصمیم گرفتیم نگاهی داشته باشیم به خاطره رزمنده پیشکسوت، «ایرج امجدیان» که در این حماسه غرورآفرین حضور داشت.
خاطرات "فضل الله جابری" رزمنده کرمانشاهی در عملیات مرصاد؛

منافقین با بی‌رحمی تمام، پاسدارها را می‌کُشتند

نوید شاهد - "فضل الله جابری" رزمنده کرمانشاهی در عملیات مرصاد می‌گوید: «یک بالگرد سبز رنگ به اسلام آباد غرب آمد مردم گفتند مریم و مسعود رجوی بودند که برگ نوشته هایی روی شهر ریختند، در آن برگه‌ها نوشته شده بود ارتش آزادی بخش می آید، با آن ها همکاری کنید و پاسداران را بکشید. منافقین با بی‌رحمی هر پاسداری که بر سر راهشان قرار می‌گرفت را می‌کُشتند.»

ترس از سیگار نگهبان عراقی !

نوید شاهد - «حسن حسنی» از رزمندگان لشکر ثارالله می گوید: اگر سيگار نگهبان تمام مي شد و آن را از دريچه به بيرون پرت مي کرد، سيگار درست پشت يقه‌ي لباس غواصي من مي افتاد. ترس داشتم که سيگار پشت يقه ام بيفتد و من فرياد بزنم و بگويم : «آخ .. سوختم».
طراحی و تولید: ایران سامانه