روایتی خواندنی از خواهر شهید" محسن آقا رضی"؛
نوید شاهد – نصرت آقا رضی، خواهر شهید "محسن آقارضی" میگوید: «پس از مراسم تشییع و خاکسپاری چهارمین شهید محراب روزی عکسی را که یادگاری با آن شهید گرفته بود را نزد من به امانت گذاشت و گفت این خاطره برایم بسیار عزیز و باارزش است.»
کد خبر: ۴۸۲۹۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
نوید شاهد - نصرت فرمند، همرزم شهید "محسن آقارضی" میگوید: «محسن داخل حیاط آرام و سنگین قدم میزد. برگهای خشک پاییزی زیر پاهایش آهنگ خداحافظی مینواختند...»
کد خبر: ۴۸۲۸۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۶
نوید شاهد - برادر شهید "محمود نسیمی" میگوید: «انار را برداشتم و گفتم: هر کس میخواد شهید بشه باید از این انار بخوره که این رو از بهشت آوردن. نمیدانم تأثير حرف من بود یا دانههای سرخ و شیرین انار، که بچهها در یک چشم بر هم زدن انار را تمام کردند ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دوبخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات به نقل از برادر شهید جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۲۷۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۵
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 14؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود میگوید: «کوه بیزل روبروی شاخ شمیران و برددکان قرار داشت و مرتفعترین کوه منطقه بود و خیلی هم صعب العبور و شیب بسیار تندی داشت. آماده باش کامل دادیم و چند قبضه توپ 106 و مینی کاتیوشا آماده شلیک به رأس بیزل شدند... »
کد خبر: ۴۸۲۶۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۴
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 13؛
نوید شاهد – "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود میگوید: «حدود 20 هواپیمای جنگی عراقی در آسمان ظاهر شدند و منطقه را به شدت بمباران کردند. برخلاف بمبارانهای معمول، بمبها که منفجر میشدند، صدای انفجار ضعیفی داشتند ولی دود رنگی از آن ها بلند میشد که همان مواد شیمیایی بود...»
کد خبر: ۴۸۲۵۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 12؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «ناله دانش آموزان زیر خروارها خاک قیامتی به پا کرده بود. رزمندهها میخواستند ابتدا معلم را نجات دهند اما معلم فداکار صدایش میآمد و اصرار داشت اول دانش آموزان را نجات دهند...»
کد خبر: ۴۸۲۵۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۱
نویدشاهد - شهید "سيد عزت الله قادري" در گهواره بود او را بيرون آوردم تا شيرش بدهم ديدم عقربي روي بدنش است، سياه و بسيار بزرگ و چند عقرب كوچك هم روي دوشش بود. عقرب را به زمين انداختم عقرب او را نيش نزده بود و اين چيزي جز معجزه و ماندن او براي شهيد شدن نبود.
کد خبر: ۴۸۲۴۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۵
نوید شاهد - شهید "خداكرم پناهي" بايد جواب اين نوكر حلقه به گوش را در جبهه هاي جنگ و حتي پشت جبهه يعني در مساجد و مدارس و مجالس بدهيم و به آنها اثبات كنيم كه ما براي خود نمي جنگيم ما براي اسلام مي جنگيم ما مي خواهيم كه آبروي اسلام از بين نرود، براي حفظ دين خويش مي جنگيم.
کد خبر: ۴۸۲۲۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۸
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت یازدهم؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «بعد از عملیات والفجر 9 که ارتش بعث متوجه کاهش نیرو در روی ارتفاعات ذکر شده بود، عملیات سختی انجام داد و ارتفاعات را از ما پس گرفت. چندماه بعد سپاه تصمیم داشت با انجام عملیاتی مجددا ارتفاعات را پس بگیرد.»
کد خبر: ۴۸۲۱۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۷
نوید شاهد - یکی از جانبازان عملیات بیتالمقدس اهل خراسان شمالی، درباره خاطرات خود از لو رفتن این عملیات چنین میگوید: به یاد دارم که عملیات بیتالمقدس 3 در کردستان عراق در اسفندماه سال 65 اتفاق افتاد، در مقر بغلی ما یک سرباز جاسوس پیدا شد او با بیسیم، گرههای ما را اطلاع داده بود، ما برای این عملیات چهار شبانهروز نخوابیده بودیم.
کد خبر: ۴۸۲۰۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۴
روایتی خواندنی از فرمانده وقت سپاه سردشت- همرزم شهید موسی صمدی شجاع؛
نوید شاهد- سردار احمدی مقدم، فرمانده وقت سپاه سردشت و همرزم شهید "موسی صمدی شجاع" میگوید: «برای هماهنگی بعضی از امور و بررسی وضعیت منطقه رفته بودم که با شهید موسی صحبتهایی داشته باشم، ایشان در هنگام شنیدن دستورات بسیار آرام و سر به زیر بود و تنها تابع دستور مافوق خود بود.»
کد خبر: ۴۸۲۰۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۴
نوید شاهد - «ابراهیم در آتش» عنوان کتابی است که خاطرات شهید مدافع امنیت "ابراهیم صیادی نشلجی" را روایت میکند و در سال جاری روانه بازار نشر شد.
کد خبر: ۴۸۱۷۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت دهم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «هدف ما شناسایی و کسب اطلاعات از منطقه بود. حمید یکی از همرزمان مان می گفت" الا بذکر الله تطمئن القلوب " بخوانید و ترس به خودتان راه ندهید در این تاریکی عراقی ها ما را نمی بینند و اگر هم ببینند اتفاق خاصی نمی افتد.»
کد خبر: ۴۸۱۷۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت نهم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «تابستان 1362 زمانی که در انتظار تحویل گرفتن خط پاسگاه زید، در چادرهای پشت خط مستقر بودیم، چند نفر از بچه بسیجیهای کم سن و سال بودند. فرمانده گردان به آنها دستور داد که برگردند به شهرستان اما برنگشتند... »
کد خبر: ۴۸۱۷۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت هشتم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «ابوعلی دوست عراقیام، یک روز خوابی را که دیده بود، برای من تعریف کرد. خواب دیده بود که دو سید نورانی به دنبالش آمدند چند قدم بیشتر نرفته بودند که آن دو سید گفتند هنوز زود است، بعدا" میآییم و تو را میبریم ...»
کد خبر: ۴۸۱۷۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت هفتم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «برای رفتنم به جبهه پدرم راضی نبود و من هم می خواستم رضایت او را جلب کنم، به کمک یکی از دوستانم روی یکی از برگه های پایگاه مقاومت نوشتیم؛ «برادر مصطفی محمدی! با توجه به تجربیات شما در جبههها ضرورت دارد ظرف ۴۸ ساعت خود را به گردان محبین کوهدشت برسانید...»
کد خبر: ۴۸۱۷۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت پنجم؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «شهید شهرام عباسی به من می گفت: خودت در عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر بوده ای و میدانی چه عزیزانی و چه خون هایی در این منطقه فدا شد تا خرمشهر آزاد شود و با آزادی خرمشهر قلب امام شاد شد. برای بچه ها توضیح دهید که این منطقه قسمتی از خاک کربلا است. »
کد خبر: ۴۸۱۶۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت چهارم؛
نوید شاهد - " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: « پاییز ۱۳۶۱ که در خط پدافندی گمرک خرمشهر بودیم، شب ها در فواصل زمانی مختلف به سنگرهای نگهبانی سرکشی می کردم. یک شب حدود ساعت دو بود به سنگر رسیدم دیدم کسی در آن نیست...»
کد خبر: ۴۸۱۶۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت سوم؛
نوید شاهد - یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «به آن پسر آبادانی گفتیم تو که شلوارت کامل پاره شده چرا یک شلوار از این انبار برنمیداری بپوشی؟ گفت: «می ترسم فرمانده ام راضی نباشد. اگر عملیات تمام شد و فرمانده ما راضی بود اینجا که شلوار بسیار زیاد است، من هم یکی می پوشم.»
کد خبر: ۴۸۱۴۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶
سه روایت خواندنی از پرستار کرمانشاهی در دوران جنگ تحمیلی؛
نوید شاهد - "هاجر انصاری" پرستار کرمانشاهی میگوید: «هنوز صدای آژیر به اتمام نرسیده بود که خبر از انفجاری سهمگین در یکی از مناطق شهر کرمانشاه داشت و پس از آن، صدای آژیر آمبولانسها و بوق ممتد خودروهای شخصی خبر از فاجعهای دیگر میداد.»
کد خبر: ۴۸۱۴۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶