قسمت سوم خاطرات شهید «محمود اکبری»
پدر شهید «محمود اکبری» نقل میکند: «نماز که میخوندم با این که خیلی کوچک بود، میایستاد و یک مهر میگذاشت و ادای من رو درمیآورد! مادر میگفت: کنار من دست و پا و صورتش رو میشست؛ مثلاً وضو میگرفت!»
کد خبر: ۵۴۷۶۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۳
«پیش از پیروزی انقلاب اسلامی باید به خدمت سربازی میرفت اما از آن جایی که نمیخواست در خدمت رژیم شاهنشاهی باشد به خدمت نرفت ...» ادامه این خاطره از شهید «ابوالفضل خوئینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۷۱۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۶
مادر شهید «رمضانعلی دارابی» نقل میکند: « نذر امام رضا (ع) کردیم، اگر حالش خوب شود، او را به پابوس آقا ببریم. غذای او سوپ و مایعات بود که با نی به او میدادیم. با آن وضع جسمی، اصرار داشت به جبهه برگردد. میگفت: «دلم برای بچهها تنگ شده. اونجا صفای دیگهای داره.» خدا توفیق داد با هم به مشهد مشرف شدیم.»
کد خبر: ۵۴۶۹۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۱
«براى رفتن به جبهه روزشمارى مىکردم و در آخر، به صورت داوطلبانه راهى جبهه شدم. در قسمتى که من کار مىکردم و تمامى خواستهام رفتن به خط مقدم بود و هر وقت بچهها به خط مقدم مىرفتند، با حسرت به آنها نظاره مىکردم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات دختر شهید «محرم رحمانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۶۱۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «سالار پارسا» از خاطرات دوران انقلاب و جبهه فرزندش گفت: «عمویش به او گفته بود تو در حد و اندازه تفنگ نیستی و میگیرند و تو را میکشند. او در پاسخ گفته بود عموجان کسی که تفنگ بر دوش میاندازد در خود جرات و جسارت این کار را دیده است.»
کد خبر: ۵۴۵۷۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۱
«عباس پس از رفتن سرهنگ حقشناس شروع کرد به خواندن قرآن. پانزده الی بیست دقیقهای نگذشته بود که بیاختیار روی به من کرد و گفت: خداوند او را بیامرزد. خدا رحمتش کند. گفتم: که را میگویی؟ یکباره به خود آمد و گفت: همین طوری گفتم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سرلشکر خلبان شهید «عباس بابایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۵۷۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۳
« در حالی که در دستش یک دستمال ابریشمی زیبا داشت سلام کرد و دستمال ابریشمی را گشود. درون دستمال پر بود از میوه، میوههای بسیار زیبا و تر و تازه. انگار که همان لحظه از درخت چیده بودند ...» ادامه این خاطره از زبان مادر شهید «محمد انصاریان» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۵۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۳۰
رفعتالله به همراه مادرش به خواستگاریام آمدند. روز خواستگاری از دیدنش دهانم باز ماند. انتظار داشتم آقا داماد با کت شلوار، شیک و آراسته بیاید. اما ایشان انگار توی خاک غلت خورده بود.
کد خبر: ۵۴۵۱۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۲
برگی از خاطرات شهید دانشجو «سیاهپوش»؛
«خائن وطنفروش این همه ما زحمت کشیدیم انقلاب کردیم، شاه رو دربهدر کردیم، اون وقت تو خجالت نمیکشی هنوز سر سفره شاه نشستی، اسمتم گذاشتی شاهرضایی! ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید «سید ناصر سیاهپوش» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۴۷۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۶
مادر شهید «علیاکبر خلیل نژاد» نقل میکند: «دختر خانمی آمد و گفت: من خیلی آرزو دارم که به زیارت کربلا بروم، از شهید بخواهید که برای من دعا کند. من هم گفتم: اگر خواستهات اجابت شد حتماً برای فرزند من دعا کن.» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز دانشجو، خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۴۴۷۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۵
به روایت شهید «بهرام خوئینی»؛
«جمعیت موج میزد همه منتظر حرکت بودند، آوای دلنواز و شورانگیز قرآن فضای محوطه درونی و بیرونی ستاد را پر کرده بود در چهره تمامی رزمندگان خصوصاً برادرانی که مانند من برای اولین بار میخواستند به جبههها اعزام بشوند تبسم و شوق عجیبی دیده میشد.» ادامه این خاطره به روایت شهید «بهرام خوئینی» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین را بخوانید.
کد خبر: ۵۴۴۶۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۵
گفتگو با مادر شهید «مرتضی قاسمی»/ قسمت دوم
مادر شهید «مرتضی قاسمی» نقل میکند: «مرتضی بسیار سخاوتمند و لوتی بود. او هرچه داشت با مردم قسمت میکرد.»
کد خبر: ۵۴۴۶۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۴
گفتگو با همسر شهید «حشمت الله دانش»؛
همسر شهید «حشمت الله دانش»، میگوید: شهید مسئول تدارکات سپاه پاسداران بود، در مناطق مختلفی خدمت کرد تا اینکه عملیات مرصاد شروع شد و به منطقه اسلام آباد غرب اعزام می شود. او یادآور میشده؛ ما باید دین اسلام را حفظ کنیم اگر ما به جنگ با دشمن نرویم چه کسی می رود.
کد خبر: ۵۴۴۲۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۷
گفتگوی تصویری با همسر شهید «احمد محمودی فر»؛
همسر شهید «احمد محمودیفر» میگوید: همسرم بسیار مهربان، خوش رفتار و باگذشت بود. سال 1365 در منطقه جنگی دچار موج گرفتگی و مجروح شد، بعد از مجروحیتش باز هم در جبهه های جنگ حضور داشت تا اینکه یک روز به من زنگ زد و گفت با یکی از همکارانم به منزل می آییم پذیرایی را حاضر کن، خیلی منتظر شدم نیامدند تا به ما خبر دادند برای مأموریتی به حلبچه رفتند و در آنجا مفقود شدند.
کد خبر: ۵۴۳۷۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۹
روایتی خواندنی از مادر شهید «جعفر حمیدیه»؛
مادر شهید «جعفر حمیدیه»، در بیان خاطراتی می گوید: من همیشه برای تمام رزمندگان دعا و از امام زمان (عج) برایشان سلامتی طلب می کردم. یک شب در خواب دیدم که جعفر شهید می شود، درخواب شخصی نورانی عکس جعفر را قاب خیلی زیبایی گرفته بود به من داد و گفت؛ پسرت شهید شده مراقب مابقی بچههات باش.
کد خبر: ۵۴۳۲۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۱
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «بهنام عقیلی قاسمپور» در خاطراتی از فرزندش گفت: «بهنام را خدا بعد از کلی حاجت خواهی و دارو و درمان به ما داد. از کودکی بسیار کاری بود و حالا هم که به اثرات کارش نگاه میکنم میفهمم که این پسرم چقدر زحمت کشیده بود. او فرزند اُمیدی من بود.»
کد خبر: ۵۴۳۲۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۱
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر گرانقدر شهید جاویدالاثر «نعمتاله جابری» می گوید: یک روز قرار بود از چشمه آب شیرین بیاره، رفت و دیگه برنگشت از بچه های محل سراغشو گرفتم، گفتن با بسیج رفته جبهه. فیلم این مصاحبه در ادامه منتشر می شود.
کد خبر: ۵۴۳۱۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۸
قسمت دوم خاطرات دانشآموز شهید «عباسعلی صلواتی»
خواهر شهید «عباسعلی صلواتی» نقل میکند: «گفتم: عباسعلی! خسته نشدی این قدر تسبیح گردوندی؟ آخرین دانه را انداخت و گفت: نذر صلوات کردم که با رفتنم موافقت کنن. حالا دارم نذرم رو ادا میکنم.»
کد خبر: ۵۴۲۹۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۶
قسمت هفتم:
در حسینیه گفتند؛ که برای راهپیمایی ۱۳ آبان تعدادی ماشین میآید، هر کس مایل است به شهر بیاید آماده باشد. من هم قصد دارم فردا به شهر بروم و به شاهده زنگ بزنم. ادامه این روایت را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۲۸۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۴
گفتگوی تصویری با همسر شهید «هوشنگ سیاه کمری»؛
همسر شهید «هوشنگ سیاه کمری» در بخشی از بیان خاطراتش میگوید: هر وقت میخواست به جبهه برود به او می گفتم اگر تو بروی من با بچه ها تنها میمانیم در جواب میگفت من باید بروم حفظ دین اسلام از وظایف من است.
کد خبر: ۵۴۲۵۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۸