خاطرات شفاهی - صفحه 10

خاطرات شفاهی
خاطرات شفاهی والدین شهدا

مادر دوست دارم شهید شوم و تو مادر شهید

شهید «نادر شادیوند» از شهدای فرهنگی استان ایلام است که در لباس بسیجی به دفاع از مملکت خویش پرداخت و سرانجام در آبان ۱۳۶۶ در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید می‌گوید: «نادر بار‌ها به من می‌گفت مادر دوست دارم من شهید بشوم و تو مادر شهید...» در ادامه فیلم این گفتگو تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

جوانان ما باید در مقابل دشمن ایستادگی کنند

شهید «حیدر رجب پور» از شهدای بسیجی استان ایلام است که اردیبهشت ۱۳۶۶ در جبهه گیلانغرب به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همسر گرانقدر شهید می‌گوید: پایبند به انقلاب و نظام باشید و جوانان ما از انقلاب و خون شهدا دفاع کنند و در مقابل دشمن ایستادگی کنند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

زندگینامه شهید نوجوان «ولی اله میرزایی»

شهید «ولی‌اله میرزایی» از شهدای دانش آموز استان ایلام است که فروردین ۱۳۶۶ در جبهه چنگوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد. شهید شد، همیشه عکس امام روی سینه اش بود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

شهید فرزند بزرگم بود و آرزوی دامادی‌اش را داشتم

شهید «آقا رضا زند بیرانوند» از شهدای سرباز استان ایلام است که فروردین سال ۱۳۶۵ در پادگان آموزشی اسلام آباد به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می‌گوید: آقا رضا پسرم بزرگم بود، منتظرم آمدنش بودم تا دامادش کنم که یک روز قبل از نامزدی‌اش به آرزویش رسید.
خاطره نگاری آزادگان

مهر ترخیص در معراج شهدا مرا از شهادت بازداشت

آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با جانباز و آزاده سرافراز «رضا دهستانی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

«علی» تنها شهید از میان آن ۱۵ نفر

مادر گرانقدر شهید دانش آموز «علی دوستان نژاد» می‌گوید: ساعت ۱۰ صبح بود که علی کتاب هایش را آورد خونه و گفت مادر مدرسه ما ۱۵ دانش‌آموز دارد که همگی با هم تصمیم گرفتیم جهت دفاع از خاک وطن در لباس بسیجی راهی جبهه شویم. از میان آن‌ها تنها «علی» شهید شد. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می‌شود.

خجالت شهید هنگام خداحافظی

شهید «جعفر دارشی» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که فروردین 1367 در حلبچه عراق عملیات والفجر 10 به درجه رفیع شهادت نایل آمد. برادر شهید می گوید: فاصله سنی من و برادرم جعفر یکسال است او بسیار خجالتی بود و حتی آخرین باری که به جبهه رفت پشت تریلی حامل پدافند قایم شده بود چون خجالت می کشید از پدر و مادرم خداحافظی کند و این آخرین دیدار ما با شهید بود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

قبل از سحرخوان به عبادت مشغول می‌شد

مادر شهید "احمدرضا ولاشجردی فراهانی" در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «رفتار و اخلاق بسیار خوبی داشت و با تمام هم سن های خود متفاوت بود. نماز و روزه اش قضا نمی شد. سحرها خودش از خواب بیدار و قبل از سحر خوان به عبادت مشغول می شد.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

مادر درس زندگی واقعی را به آنها آموخت

صفرعلی پدر شهید "احمدعلی فتحی" در بیان تاثیر نحوه تربیت قرآنی همسرش در ایجاد ایمان قوی در فرزندانش گفت: « مادر درس زندگی واقعی را به آنها آموخت.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

وقتی به جبهه رفت که من داغدار پدرش بودم

مادر شهید "اصغر محمدی" در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «بسیار فرد فداکاری بود و به دین و ایمانش اهمیت می داد. پدرش تازه از دنیا رفته بود که عزم رفتن به جبهه کرد و وقتی به او گفتم یتیم های پدرت را چگونه بزرگ کنم؛ پاسخ داد آنها هم خدایی دارند و نگران نباش. »
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

مین‌های جنگی، شهادت را برای افشین رقم زدند

زهرا فرخی مادر شهید "افشین عبدی" در خاطراتی از فرزند شهیدش با بغض در گلو گفت: «پسری بسیار مهربان و دلسوز بود به هر نیازمندی که می‌رسید کمکش می‌کرد. هدفش این بود که بعد از سربازی به دانشگاه برود که قسمت و تقدیرش شهادت بود.» اما در حین مأموریت بر اثر انفجار مین‌هایی که یادگار جنگ تحمیلی بود به قافله شهدای این سرزمین پیوست.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

هرگاه صدای اذان می‌شنید، دست از کار می‌کشید

پدر شهید «اکبر انصاری» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «همیشه می گفت نماز و روزه خود را انجام دهید و خدا را لحظه ای فراموش نکنید. در هر حالتی تا صدای اذان را می شنید دست از کار می کشید و به سمت نماز می رفت.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

فقط چند تکه استخوانش را برایم آوردند

صدیقه صوفی مادر شهید "امین الله جانباز" گفت: «امین الله 9 سال بعد از شهادتش گمنام بود و بعد از آن چند تکه استخوانش را برایم آوردند. به من می گویید گریه نکن! ، جز گریه بر داغ فرزندم که غریبانه شهید شد کار دیگری هم مگر دارم.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پسرم غریبانه و مظلوم زیر برف جان داد

مادر شهید "امین الله دریا بیگیان" در وصف لحظه شهادت فرزند شهیدش گفت:«مادر برایش بمیرد که اینگونه غریبانه و مظلوم در سرما و زیر برف در سنگرش به شهادت رسید. لحظه ای که من در خانه گرم بودم ، پسرم زیر برف جان داد. خدایا از من این فدایی دل داغ دار زینب(س)را قبول کن»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

اثر لقمه حلال در تربیت فرزند صالح

پدر شهید «امین کاظمی» با بیان اینکه ما هرچه داریم از صلوات بر محمد و آل محمد است، گفت: «از آنجا که هم پدرم در خدمت روحانیت بود و هم خودم اینگونه بودم و ما بسیار مقید به لقمه حلال بودیم. اتفاق عجیبی نبود که امین هم در خدمت مسجد و منبر باشد و در تقوا و دیانت فردی شود که لایق شهادت شد.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پسرم گفت می‌خواهم به جبهه بروم

مادر شهید «براتعلی شیرازی» در خاطراتی از نحوه اعزامش گفت: «براتعلی روزی آمد گفت مادر من می‌خواهم به جبهه بروم ولی می‌دانم بابا نمی‌گذارد. من می‌روم و بعد تو رضایتش را به دست آورید سه ماه بود که هرچه نامه می‌دادیم جوابی نمی‌آمد تا اینکه خبر شهادتش را برایم آوردند.»
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛

مرد خانه من در اخلاق، همسرداری و فرزندپروری الگو بود

همسر شهید «مصطفی نیکچه فراهانی» در خاطراتی از همسر شهیدش گفت: «مصطفی اخلاق بسیار خوبی داشت. همبازی کودکانش بود و هرگز با آنها به تلخی حرف نمیزد. در خانه بسیار متین و آرام بود.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا/

هنوز صدای قدم زدنش را در خانه احساس می‌کنم

مادر شهیده رسمیه کارزانی می‌گوید: ما از عشایر کوچرو منطقه «سرنی» صالح آباد بودیم و در سیاه چادر استقرار داشتیم، در بمباران هوایی مناطق مسکونی دخترم شهید شد، دخترم ۹ ساله بود و بسیار برای من و پدرش عزیز بود. بعد از گذشت سال‌ها از شهادتش هنوز صدای قدم زدنش را در خانه احساس می‌کنم. در ادامه فیلم این مصاحبه تقدیم حضورتان می‌شود.
جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس

ایران نماد آزادی و پیشرفت در جهان است

«سعداله مرادی فرد» جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس است که سال ۱۳۶۶ در جبهه قلاویزان مهران به افتخار جانبازی در راه اسلام و انقلاب نایل آمد. او چند سالی است که در دانشگاه علوم پزشکی شبکه بهداشت به مردمان وطنش خدمت می‌کند. وی می‌گوید: جمهوری اسلامی ایران که امروز به ثمر نشسته و نماد آزادی و پیشرفت در جهان است را حاصل زحمات امام و ملت انقلابی ایران می‌دانم. در ادامه فیلم مصاحبه با این جانباز سرافراز تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطرات شنیده نشده از یک جانباز کرمانشاهی

حفر چاله‌های عمیق برای بی‌سیم چی‌ها

«خسرو آهن خای»، می گوید: جنگ تحمیلی که شروع شد 65 ماه در خط مقدم خرمشهر و سرپل ذهاب حضور داشتم. مسئولیت بیسیم چی بر عهده من بود برای ما چاله هایی را همانند قبر حفر می کردند و داخل این چاله ها می رفتیم که دشمن ما را نبیند و به خوبی با فرماندهان ارتباط برقرار کنیم و بیسیم ها از بین نرود.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه