شهید احمد رضا احدی به روایت دوستان و همرزمان/قسمت 3
اسماعیل حمزه لویی-دوست شهید
سال 76 به عنوان مسئول فرهنگی بنیاد شهید ملایر یک روز در جلسه ای که جهت انتخاب مکانی به منظور مجتمع ایثارگران که همسران و فرزندان و خواهران شهدا بتوانند در آن به تحصیل اشتغال ورزند، شرکت نمودم. پس از بحث و تبادل نظر بین مسئولین ذیربط، مکانی معرفی شد که استفاده از آن برای این امر به تصویب رسید. اما بنده آن را به جهاتی مناسب نمی دیدم و با تعیین آن مخالفت کردم ولی چون انتخاب اکثریت بود راه به جایی نبردم و نتیجه آن یک دل مشغولی بود که رنجم می داد.
شب همان روز شهید بزرگوار احمدرضا احدی که با هم اُنس و الفت و دوستی دیرینه و صمیمی داشتیم را در حالی که شهید عزیز مجید اکبری او را همراهی می کرد در خواب دیدم. ناراحت و نگران بود.گفت: فلانی شهدا از تصمیمات شما جهت نقل و انتقال مجتمع ایثارگران ناراحت هستند، بهتر است محل دیگری را که در شأن و منزلت خانواده های شهدا باشد در نظر بگیرید.
با حالتی مضطرب از خواب بیدار شدم که اذان صبح بود. پس از ادای فریضه نماز، حالت خاصی پیدا کرده بودم. به محض ورود به محل کارم سرپرست وقت بنیاد را در جریان گذاشتم.
پس از گذشت مدتی از شروع سال تحصیلی واقعیت برای همه ما و دیگر مسئولین معلوم شد که خانواده های محترم شهدا (همسران، فرزندان و...) درآن محل مشکلات زیادی دارند و نتیجه آن شد که نسبت به تغییر آن مکان به محل مناسب تری اقدام عاجل شود. اما آنچه مهم تر و قابل توجه تر از تغییر جا و مکان مجتمع ایثارگران می نماید این است که ما خاکیان و روزمرگان زندگی دنیایی تذکر قرآن کریم را همواره مدنظر داشته باشیم که «ولاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون» (و آن کسی را که در راه خدا کشته شده مرده نپندارید بلکه او زنده ابدیست و لیکن همه شما این حقیقت را در نخواهید یافت). «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عندربهم یرزقون» (البته نپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند بلکه زنده به حیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعم خواهند بود).
آری شهدا زنده و ناظر بر اعمال و حتی افکار ما می باشند و این وظیفه ما را سنگین تر می کند که طوری قدم برداریم که مورد رضای خدا و ارواح طیبه شهدا باشد.