شهید علی آبسته

شهید علی آبسته

نام پدر: جابر
تاریخ تولد: 1339/5/10
تاریخ شهادت: 1360/12/4
محل شهادت: جبهه های گیلان غرب
مشاغل: دانش آموز
محل تولد: خوزستان - ایذه - ایذه
علت شهادت: ترکش خمپاره به ناحیه سر
محل دفن: نام گلزار:دهدز شهر:خوزستان - ایذه
رندگینامه شهید علی آبسته

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید علی آبسته دهم مرداد 1339در بخش دهدز از توابع شهرستان ایذه بدنیا آمد پدرش جابر نام داشت و کشاورز بود و مادرش گم گل  نام داشت و خانه دار بود.

پدر زحمتکش

وی در خانواده ای بسیار مومن و مذهبی بزرگ شد. با ایمان و اعتقاد بالایی که داشتند زندگی و امورات خود را می گذراندند.پدرش مردی با خدا بود و کشاورزی میکرد.  اما بسیار به تربیت فرزندانش اهمیت میداد و همیشه برای آنها وقت می گذاشت

علاقه به ورزش

 شهید علی پسری زرنگ و باهوش بود بسیار مورد محبت پدرش بود و بسیار به مدرسه و تکالیفش اهمیت میداد. این کار او مایه رضایت پدرش و مادرش می شد. پس از فارغ شدن از درس و مدرسه با دوستان و همسن و سالانش به بازی و تفریح می پرداخت علاقه بسیار زیادی به فوتبال داشت و همیشه با دوستانش به خوبی رفتار می کرد

کمک حال پدر

در دوره راهنمایی رفتارش تغییر کرد او نوجوانی زیبا و مودب بود همیشه با نجابت رفتار می کرد. در بین فامیل و دوستان مورد احترام قرار می گرفت. در سنین راهنمایی به علت کمک به پدرش درس را رها کرد و به کمک پدر زحمتکشش شتافت.

تلاوت قرآن کریم

علاوه بر کار کردن به مسجد و مطالعه کتابهای تاریخی بسیار علاقمند بود همیشه مطالعه میکرد و بسیار  قرآن را تلاوت می کردو تلاش میکرد در زندگی به آن عمل کند و همیشه وضو داشت .پسر مومن و مذهبی بود کم کم نشست و برخاست های او با پدرش و افراد مومن او را هم به سمت مذهب و ایمان کشاند .

پشتیبان ولایت فقیه باشید

سال 57در پیروزی انقلاب او نیز مانند دیگر جوانان این مرز و بوم بسیار تلاش کرد .او عاشقانه امام را دوست داشت و همیشه با ولایت فقیه را پشتیبانی می کرد .به مادر سفارش می کرد مبادا لحظه ای از پشتیبانی و رهبری امام خمینی غافل شوید .او نایب برحق امام زمان است

شهادت

سال 58از طریق نیروهای ژاندارمری به سربازی اعزام شد و پس از آن به جبهه های حق علیه باطل رفت و با تلاش و مجاهدت در راه آرمانهای انقلاب و امام شهدا در چهارم اسفند 1360 در  جبهه های گیلان غرب توسط نیروهای عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید مزار وی در زادگاهش واقع  شده است.

شهید علی آبسته

آخرین وداع

از در که می آمد گویی جانم آرام می گرفت .در لحظاتی که در خانه نبود انگار وجودم را کسی با خود می برد دست و دلم به کار نمی رفت فکر و خیال مرا هزار جا می برد .از پستوی خیال هول ها و ترس ها به جسمم فشار می آورد ،او جایی نبود فقط مثل هر روز سرکار بود بخاطر  من و خانواده برای آرامش خودش همیشه می گفت:« مادر اینگونه آرامش دارم ،من درس بخوانم و شما و پدر در زحمت باشید زجر می کشم.»

پسرم مهربان و خونگرم بود مهربانیش جنسی داشت که نمی توانم آن را بگویم فرزندان دیگرم هم بسیار محبت می کردند ولی نه مثل علی ،وقتی روی او باردار بودم از خدا خواستم که پسر به من بدهد ،سالم که بتوانم به خوبی او را تربیت کنم .همیشه با وضو بودم و دائم زیارت نامه می خواندم و هدیه می کردم به فاطمه زهرا که فقط فرزندی سالم داشته باشم .روز شهادت امیرالمومنین فرزندم متولد شد و چون بسیار متوسل به امیرالمومنین می شدم اسم فرزندم را علی گذاشتم .

جلوی چشمانم به ثمر می نشست و من همان علی کودک را می دیدم وقتی به سربازی رفت رضایت نداشتم به او گفتم:« مادر من با سختی به تورسیده ام نرو حداقل حالا نرو ،من و پدرت و خانواده بیشتر از هر وقتی به تو و وجود تو نیاز داریم »

به دستانم بوسه زد و گفت:«مادر جبهه بر من واجب است و این فتوای رهبرم امام خمینی است می دانی که چقدر دوستش دارم و دوست دارم در راه این جهاد جانم را فدای این بت شکن تاریخ و ارزشهای انقلاب بدهم ...»

داشت خارج می شد که لحظه ای تامل کرد و برگشت و با چشمانی پر از آب و اشک نگاه کرد و گفت:« جان فاطمه زهرا حلالم کن بگذار بروم و در جبهه ها آرام بگیرم .میدانی که چقدر دوست دارم به شهادت برسم عشق و علاقه و وابستگی به شما مانع از این امر مهم در زندگی من می شود ..»

آن لحظه انگار دنیا برایم تمام می شد مگر می شد که اجازه دهم برود من تنها به این امید که می رود و دوباره دیدارش را کمی دورتر می بینم دلخوشم چگونه پس از او زندگی کنم. سکوت کردم کنارم زانو زد و گفت:« میدانی که رضایت تو برایم از همه چیز حتی از جانم واجب تر است اگر هر بار می آیم فقط بخاطر دیدار شما و اینکه آرام بگیرید ولی مادر میدانی که آرزویم چیست تمام دوستانم به شهادت رسیده اند تنها من مانده ام نگذار آرزو به دل بمانم از تو خواهش می کنم التماست می کنم اجازه بده بروم من مال این دنیا نیستم من برای این دنیا ساخته نشده ام بخدا قسم اگر اجازه ندهی روز قیامت جلوی بی بی فاطمه زهرا جلویت را می گیرم و می گویم ایشان اجازه نداد من به شما خدمت کنم.»

چندرسانه‌ای
طراحی و تولید: ایران سامانه