شهید حمیدرضا آبشار

شهید حمیدرضا آبشار

نام پدر: پرویز
تاریخ تولد: 1343/1/18
تاریخ شهادت: 1362/1/28
محل شهادت: فکه
مشاغل: ...........
محل تولد: آذربایجان شرقی - تبریز - تبریز
علت شهادت: ...........
محل دفن: بلوک:5 ردیف:29 شماره مزار:3 نام گلزار:وادیرحمت شهر:آذربایجان شرقی - تبریز
بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

زندگینامه شهید حمیدرضا آبشار

    من طلبنی وجدنی ومن وجدنی عرفنی ومن عرفنی عشقنی ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فعلی دیته ومن علی دیته فان دیته ( حدیث قدسی )

   من برای تحکیم آیین دین محمدی درتمام گیتی وریشه کن کردن ظلم واستحکام یافتن اسلام عزیز وقرآن کریم وبرقراری حکومت الله و ولایت فقیه تا آخر عمر هم باشد ایستاده ام تا حضرتش ظهور نماید تا به مقام شهادت نائل آیم چون اسلام را دوست دارم ، قرآن را دوست دارم ورهبرم را دوست دارم و ولایت فقیه را دوست دارم .

                                                                 قسمتی از سخنان شهید حمید رضا آبشار که دائماً تیکه کلامش بوده

   این شهید بزرگوار و والامقام درتاریخ 18/1/1343 همزمان با با حرکت تاریخی امام خمینی دریک خانواده مذهبی درشهر تبریز دیده به جهان گشود . پدرش درهمان محل خوار وبار فروش ومادرش خانه دار بوده با توجه به هوش سرشاری که داشته از پنج سالگی شروع به تحصیل درکودکستان نمود ایشان از کودکی مستعد ودرعین حال بسیار مهربان بود از کودکی همراه پدرومادرش درمراسمات مذهبی ومسجد کاشیلر وتحت تربیت علمای والامقام آن مسجد ومحل از جمله آیت الله حاج میرزا ولی الله اشراقی سرابی وحاج میرزا علی اکبر محدث ومجالس حسینی شرکت داشتند بالاخص درمجلس عزاداری سالار شهیدان خانه پدر مادرش که هرساله از اول تا سیزدهم ماه محرم مجالس وعظ وروضه امام حسین (ع) برپا بود وعموم اهالی محل وبزرگان شهر ومحل درآن مجالس شرکت داشتند آشنایی با نهضت حسینی ونهضت عاشورایی وانقلاب اسلامی این خانواده از این مجالس نشأت می گیرد علاقه وافری به پدر ومادر براداران وخواهراش داشت .

برادر بزرگترش بنام کریم آبشار درسال 1356 درهنرستان فلزکاری سال سوم هنرستان مشغول تحصیل بوده که براثر هجوم دژخیمان پهلوی در روز 29 بهمن همانسال به هنرستان مذکور تمام دانش آموزان از مدرسه فرار می کنند و...

مدتی پس از این واقعه برادرش دربستر بیماری می افتد وبه علت ترس به بیماری سرطان مبطلا شده وبراثر همین بیماری دارفانی را وداع می کند .

شهید بزرگوار درآن سالها در دوره راهنمایی مشغول تحصیل بوده وتوسط پدر وبرادرانش درجریانات انقلاب اسلامی قرار می گیرد وبا پیامهای امام درمسجد محل ومحیط خانواده آشنا می شود ایشان همراه پیروزی انقلاب با توجه به جو خانواده واهل مسجد ومنبر بودن پدر بیشتر اوقاتش پس از مدرسه درمغازه ومسجد محل می گذراند وعلاقمند ودوستدار روحانیت متعهد بوده واز کسب فیض این بزرگواران محروم نماند .

علاقه وافر به انقلاب اسلامی وادای وظیفه اش نسبت به انقلاب او را برآن داشت تا با موافقت واجازه پدرش به مسجد شکلی رفت وبعداز طی دوره کامل آموزش نظامی واسلحه شناسی درسا 1359 به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تبریز پیوست ودر واحد عملیات سپاه تبریز مشغول انجام وظیفه شد ودرس ومدرسه را بوسید وکنار گذاشت درشهریور 1359 پس از حمله رژیم بعثی صدام وبمباران شهرهای ایران محل مأموریتشان حفاظت از فرودگاه تبریز شد وهمراه دوستانش به این مهم مشغول شدند پس از اتمام مأموریتشان درفرودگاه تبریز به بخش فرهنگی سپاه تبریز انتقال یافته ومدتی دراین جبهه مقدس برعلیه منافقین وخلق مسلمان که درآن زمان فعالیت داشتند پرداخت وهمواره تلاش وافری دربه هم زدن جلسات وسخنرانیهای اینها داشته وبا پخش اعلامیه های روشنگرانه وفعالیت درمساجد ودیوار نویسی مشغول بود که دراین زمان چندین مورد تهدید به ترور شد و...

دردومین اعزام بچه های سپاه تبریز عازم بستان وسوسنگرد شد ودرآنجا مشغول نبرد با خصم زبون شد پس از گذشت سه ماه با پیروزی برای دیدار خانواده به تبریز آمد از شهادت تعدادی از دوستانش ناراحت بود بالاخص از قطع شدن پاهای حاج ناصر بیرقی تأسف می خورد وخیلی ناراحت بود وهمواره به یاد اوبود و...

پس از گذشت دوماه از فعالیتش درسپاه پاسداران انقلاب اسلامی تبریز همراه چند تن از دوستانش برای حفاظت از دادستانی کل انقلاب انتخاب شدند وبه تهران اعزام شدند ومدت سه ماه درآنجا مشغول بودند که  دراین راستا نیز فداکاریها واز جان گذشتگی های فراوانی از خودنشان داده بودند پس از پایان مأموریت درتبریز مشغول شدند با توجه به اینکه برادرش درعملیات مسلم بن عقیل به سختی مجروح شده بود ودربیمارستانی دراصفهان بستری بود همراه مادر وخواهرش جهت دیدارش به اصفهان رفت وچند روزی برادرش را دربیمارستان همراهی نمود وبا توجه به عمق زخمهای برادر ومدت استراحت پزشکی اش فرصتی مناسب برایش پیش آمد تا دوباره راهی جبهه ها شود .

شب قبل از اعزامش به جبهه درکنار خانواده یعنی پدر ومادر وبرادر وخواهرش نشسته وشروع به صحبت می کند که هنوز هم آن سخنان شیوا درگوشهایمان طنین انداز است .

مادر : ای کسی که بهشت زیرپاهای شماست . پدر : ای کسیکه خداوند درسوره های متعدد قرآن کریم اطاعت از شما را برایم واجب کرده . ای برادر عزیز وبزرگوارم که اطاعت از شماهم برایم واجب می باشد وتو ای خواهر کوچکم که به اندازه یک دنیا دوستت دارم بدانید که ممکن است شما نیز درآینده جزو خانواده شهدا شوید شماها نباید از رفتن یکی دیگر از فرزندانتان ناراحت شوید فقط توجه داشته باشید که خداوند متعال چه نعمت بزرگی به شما عطا فرموده امروز اسلام عزیز وقرآن کریم تحکیم و ولایت فقیه احتیاج به خون دارد وهیچ کس نباید از نثار خود درپای انقلاب واسلام و ولایت و... مضایقه کند سپس روبه برادر کرده وگفت : شما که معلم هستید سعی کنید درسرکلاس بچه ها را متوجه ارزش اسلام وانقلاب اسلامی و ولایت فقیه سازید وهمیشه وهمه وقت ذکر خدا ویاد خدارا فراموش نکنید زیرا که ماهمه از خداییم وبه سوی او باز خواهیم گشت و...

آن شب خانه حال وهوای دیگری داشت صبح فردایش به جبهه ها شتافت ودر واحد شناسایی واطلاعات لشکر 31 عاشورا مشغول خدمت شد با عنایت به اینکه درشناسایی مناطق عملیاتی والفجر مقدماتی و والفجر یک سهم بسزایی داشتند پس از عملیات والفجر مقدماتی وقبل از شروع عملیات والفجر یک علیرغم مخالفتهای فرمانده واحدش با اصرار وپافشاریش موافقت فرمانده واحد را جهت شرکت درعملیات والفجر یک را اخذ نمود وراهی گردان (فجر) لشکر عاشورا شد که فرماندهی گردان بعهده برادرسید حسن شکوری ومعاونانش ابراهیم رنجبر وحاج احمد محمودی نژادی بودند ودرآن گردان بعنوان فرمانده گروهان مشغول انجام وظیفه شد ودراثنای همین عملیات پس از رشادتهای زیاد وایثارگریهای فراوان و وصف ناپذیر درتاریخ 24/1/62 درصحنه نبرد با دشمن بعثی براثر انفجار موشک کاتیوشای دشمن درکنارش واصابت ترکش بربالای چشمش وبراثر موج انفجار همان موشک به ندای حق لبیک گفته وشهد شیرین شهادت را تجربه نمود وبافرقی شکافته به دیدار مولایش امام حسین (ع) شتافت .

تمامی رگهای بدنش پاره شده وبه خیل عظیم شهدای انقلاب اسلامی واسلام عزیز یعنی آرزوی دیرینه اش می رسد وپیکر بی جانش را سردار رشید وبزرگوار اسلام شهید حسن کربلایی با خود به عقب برمی گرداند .

                                                                                                                      روحشان شاد وراهشان پررهرو باد

وصیت نامه

كدشناسايى :1000351
كدبايگانى :21 62
نام :حميدرضا
نام خانوادگى :آبشار
نام پدر :پرويز
تاريخ‌تولد :18/01/1343
ش.ش :396
محل‌صدورشناسنامه :تبريز
تاريخ شهادت :28/01/62
نوع حادثه :حوادث‌مربوطبه‌جنگ‌تحميلى
شرح حادثه :حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن-توسطدشمن‌درجبهه
استان :بنيادشهيداستان‌آذربايجان‌شرقى
شهر :اداره‌بنيادشهيدتبريز
وصيت‌نامه :1000351
حميد آبشار
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان
واجب كفائى است كه جوانها به جبهه بروند. امام خمينى

من به عنوان يك فرد مسلمان و بعنوان پاسدار اسلام تعهد بيشتر در اين مورد بدوش دارم عازم جبهه‌هاى حق عليه باطل ميشوم تا بتوانم در راه خدا و در راه اسلام خدمتى كرده باشم .كسى كه اشهد ان لا اله الا الله و اشهدا ان محمد رسول الله گفته مشت محكمى بر دهان تمام ابرقدرتهاى جهان از جمله شرق و غرب زده و به اين كافران نشان ميدهد كه با شهادت بر افتخار خود جانبازى و ايثارگرى خود را به اينها نشان داده و ثابت كند كه مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است.
بطوريكه امام عزيزمان ميفرمايد شهادت كمال انسان است پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبى به اين مملكت نرسد .و ما هم نبايد از سخنان پرگهروار اين امام كه خدا به اين جهان هديه نموده از حرفش اصلا سرپيچى نكنيم كه خداى نكرده اگر كمى غفلت شود اين منافقان محارب با خدا ، اين جوانها را به طرف خود كشانده و به هدف شوم خود برسند من از برادران و همسنگرانم خواهش دارم كه از فعاليت خود دست نكشند در كار خود هوشيار باشند كه خداى نكرده اگر كمى سستكارى شود ممكن است كارى بدستشان بدهد.
ما در اين دنيا امانتى هستيم كه خدا ما را از خاك آفريده و به همان خاك برمى‌گرداند. خداوند متعال ما را در اين دنيا براى امتحان آفريده كه هر كس امتحان خود را خوب دهد. به پيش معبود خود ميرود ولى اگر خداى نكرده خوب از امتحان در نيايد جايش دوزخ است .و من از برادران حزب اللهى ميخواهم كه كه مسجد سنگر است اين سنگرها را حفظ كنيد تا اين سنگرها در پشت جبهه خالى نمانند فعاليت در پشت جبهه سختتر از خط مقدم جبهه است.
به نظر من هر انسان حدالامكان يك بار بايد به جبهه برود كه آنجا جاى خودسازى است و كامل كردن ايمانهاست چند تا از معجزات خداوند در آنجا ببيند ايمان كامل ميشود ديگر مرتكب گناه نمى‌شود.
اما پدر و مادرم ضمن اينكه بهشت را زير پايتان ميبينم ضمن اين مدت‌8 1 سال كه زحمت برايم متحمل شده‌ايد تشكر ميكنم مرا ببخشيد كه تابه حال در امر شماها سرپيچى كرده‌ام من به برادر و خواهرم اذيت كرده‌ام.
من بنده گنهكارى بودم اميدوارم مرا ببخشيد خودتان ميدانيد كه همه امانتى هستند در دين دنيا و همه هم از اين دنيا رفتنى هستند چه بهتر اين امانت را در راه خدا اهدا كنند.
اگر لياقت داشتيم شهادت نصيبمان شد اصلا در مجالس عزادارى من گريه نكنيد. چون با گريه كردن شما ضد انقلاب و منافقين خوشحال خواهند شد من از خانواده خود و برادران ميخواهم كه كسى در مجالس عزاداريم نباشد كه اسلام و امام و اين انقلاب را دوست نداشته باشد به اين انقلاب وفادار نباشند همه بايد از افراد حزب اللهى باشند كه قرآن ميفرمايد (الا ان حزب الله هم الغالبون )حزب الله در همه جا غالب خواهد بود بر طاغوتيان .از همه دوستان و برادران و آشنايان مخصوصا برادران پاسدار كه در اين مدت برخورد داشتيم طلب حليت ميكنم مرا ببخشيد و از خداوند برايم طلب مغفرت كنيد تا آنجا كه يادم هست به هيچ كس مقروض نيستم به علت مصادف بودن يكى از ماموريتها در ماه مبارك رمضان‌4 2 روز روزه در گردنم هست آن را جبران كنيد.
من از شما ميخواهم كه در بين دو نماز ظهور امام زمان را زودتر و به امام امت عمر با عزت و عظمت و پيروزى رزمندگان اسلام را هر چه زودتر بر شهدا رحمت بر مجروحين شفا و به معلولين صبر عنايت بفرمايد.
يا شهادت نصيبمان ميشود يا به زيارت قبر شش گوشه امام حسين (ع) ميرويم.
والسلام
حميد آبشار

چندرسانه‌ای
طراحی و تولید: ایران سامانه