اسناد افتخار

آخرین اخبار:
اسناد افتخار

این نظام با خون شهدا بنا شده، جوانان باید ادامه‌دهنده راه باشند

همسر شهید «خلیل ملکی» می‌گوید: این نظام با خون شهدا بنا شده، جوانان باید ادامه‌دهنده راه باشند.
اسناد افتخار/ مادر شهید نادر شادیوند: 

پسرم آرزو داشت من مادر شهید باشم

شهید «نادر شادیوند» از شهدای فرهنگی استان ایلام است که در لباس بسیجی به دفاع از مملکت خویش پرداخت و سرانجام در آبان ماه ۱۳۶۶ در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید می‌گوید: «نادر بار‌ها به من می‌گفت مادر دوست دارم من شهید بشوم و تو مادر شهید...». در ادامه فیلم این گفت‌و‌گو تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطرات شفاهی همسران شهدا،

مادرم دعا کند تا شهید شوم!

همسر گرانقدر شهید والامقام «اقبال پورشبیبی» در روایت لحظاتی از زندگی این شهید گرانقدر چنین می‌گوید: «شهادت، آرزوی همیشگی‌اش بود. بارها با دلی مشتاق می‌گفت: به مادرم بگویید برایم دعا کند تا شهید شوم… و سرانجام، با زبان روزه و دلی سرشار از ایمان، به آرزوی دیرینه‌اش رسید و پرکشید.»

با نگاه به عکس شهید، آرامش می‌گیرم

همسر شهید والامقام «فرمان یاری‌نژاد» در گفت‌وگویی صمیمانه می‌گوید: «هرگاه در زندگی با مشکلی روبه‌رو می‌شوم یا دل‌گرفته‌ام از روزگار، با توکل به خداوند و نگاهی به عکس همسر شهیدم، آرامش می‌گیرم.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

«زیر پای خانواده شهدا خاک می‌شدیم»/ روایتی از جبهه تا بنیاد شهید

«رحمت‌الله عبدالهی» جانباز ۲۵ درصد از ناحیه پا، سر و گردن، از نخستین اعزامش به جبهه در مرداد ۱۳۶۰ تا لحظه مجروحیت در بهمن همان سال و سال‌ها خدمت در جهاد سازندگی و بنیاد شهید را روایت می‌کند؛ روزهایی که به گفته او، «برای خانواده شهدا و جانبازان، زیر پایشان خاک می‌شدیم.»
جانباز «محمدابراهیم باقری»:

تحمل ماندن در پشت جبهه را نداشتم

"محمدابراهیم باقری"، جانباز ۳۰ درصد متولد ۱۳۴۵ و اعزامی از اراک، در نخستین حضور خود در جبهه با عملیات رمضان ـ نخستین عملیات برون‌مرزی ـ همراه شد و بر اثر موج انفجار دچار آسیب شنوایی شد. او در عملیات والفجر ۸ نیز در معرض بمباران‌های شیمیایی قرار گرفت و با وجود جراحات و مشکلات تنفسی، هیچ‌گاه حاضر به ترک میدان نبرد نشد. باقری که در خانواده‌ای مذهبی پرورش یافته، فرمان امام خمینی(ره) را بالاترین انگیزه حضور در جبهه‌ها می‌داند.
جانباز ۴۰ درصد نایب‌حسین جودکی:

دو سال از دوران سربازی‌ام در جبهه‌های جنگ گذشت

"نایب‌حسین جودکی"، جانباز ۴۰ درصد دفاع مقدس، از روزهای خدمت سربازی‌اش در مناطق جنگی می‌گوید؛ روزهایی که از کردستان تا پنجون عراق را تجربه کرد و خاطرات تلخ و شیرینی از مجروحیت، سختی‌های میدان نبرد و مهربانی مردم به یاد دارد.
جانباز ۳۰ درصد مرتضی محمدطالبی:

امدادهای غیبی الهی، خرمشهر را آزاد کرد

"مرتضی محمدطالبی"، جانباز ۳۰ درصد دفاع مقدس و متولد سال ۱۳۴۴، در روایت خود از عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس، به حضور رزمندگان در شرایطی نابرابر با دشمن اشاره می‌کند و معتقد است پیروزی‌های بزرگ، به‌ویژه آزادسازی خرمشهر، چیزی جز امداد الهی و عنایت خداوند نبود.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

روایت جانباز «محمدجعفر بختیاری» از روزهای حضور در جبهه

محمدجعفر بختیاری، جانباز ۲۵ درصد و ساکن اراک، با یادآوری خاطرات اعزام به جبهه در سال ۱۳۶۲، بخشی از روزهای حضور خود در خط مقدم جبهه‌های جنوب را روایت کرد. او در سخنانش از شجاعت رزمندگان و سختی‌های عملیات در مناطق حساس دفاع مقدس گفت.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

بازگشت با قطاری پر از غیرت ملت ایران

جانباز ۲۵ درصد، سرهنگ بازنشسته "محمد بیات"، در گفت‌وگویی خاطرات خود از نخستین روزهای جنگ تحمیلی را بازگو کرد. او که در لشکر ۹۲ زرهی اهواز خدمت می‌کرد، روایت می‌کند چگونه با شنیدن فرمان بازگشت نیروها، همراه با مردمی از سراسر ایران، ساک به دست سوار قطاری شد که صندلی برای نشستن نداشت اما مملو از غیرت و همبستگی مردمی بود که برای دفاع از خاک میهن راهی جبهه‌ها شدند.
روایت جانباز ۳۷ درصد محمد رمضانی از عملیات فتح‌المبین:

من افتخار نفس‌کشیدن در کنار شهدا را داشتم

"محمد رمضانی"، جانباز ۳۷ درصد دفاع مقدس، در گفت‌وگویی کوتاه خاطرات خود از حضور در جبهه‌های کردستان و عملیات بزرگ فتح‌المبین را بازگو کرد و از روزهایی گفت که در کنار شهدا و رزمندگان، درس فداکاری و ایثار آموخت.

محمد تدین؛ جانبازی که از نخستین نیروهای سپاه پاسداران بود

"محمد تدین"، جانباز ۵۰ درصد دفاع مقدس، از نخستین نیروهایی است که در سال‌های آغازین انقلاب اسلامی، به سپاه پاسداران پیوست. او با وجود سن کم، خود را موظف به دفاع از انقلاب می‌دانست و در مقابله با غائله‌های کردستان، خلق عرب و منافقین نقش‌آفرینی کرد.
خاطرات شفاهی جانبازان

سه درس ماندگار رزمندگی از زبان جانباز ۶۰ درصد

فیلم کوتاهی از مصاحبه جانباز ۶۰ درصد، محمد احمدی یقین، روایتی صمیمی و پر از خاطره‌های دوران دفاع مقدس است. او با آغاز سخنش با معرفی خود به‌عنوان پاسدار، از شروع مسیر رزمندگی‌اش در سال ۱۳۵۹ در پادگان امام حسین(ع) تهران می‌گوید. نخستین حضورش در جبهه در عملیات فتح‌المبین رقم خورد. جانباز احمدی یقین با اشاره به اینکه رزمندگان آن دوران تنها چند هدف اصلی داشتند، سه موضوع مهم را یادآور می‌شود: نماز اول وقت، احترام به پدر و مادر و رعایت حلال و حرام. او با تواضع بیان می‌کند که خودش نتوانسته همه را به‌طور کامل رعایت کند اما خوشا به حال کسانی که عمل کردند و «ره صد ساله را یک‌شبه رفتند». سخنان او یادآور اخلاص، ایمان و روحیه معنوی رزمندگان است که انگیزه‌شان چیزی جز رضایت خدا نبود.

بانویی که با آرزوی شهادت همسرش زندگی کرد

همسر شهید "خلیل غلامی" از آشنایی و ازدواجشان در شرایط دشوار منطقه‌ای می‌گوید و روایت می‌کند چگونه همسرش با صراحت از آرزوی شهادت صحبت کرد و از او خواست تا در نبودش، مادر و پدر مهربان فرزندان‌شان باشد.

روایت همسر شهید «خسرو رحیمی» از لحظات آخر زندگی مشترک

همسر شهید "خسرو رحیمی" با دلی پر از دلتنگی و صبر، از زندگی کوتاه یک سال و نیمه مشترکشان می‌گوید که پس از دوران سربازی به ناگاه با خبر مجروحیت و شهادت همسرش مواجه شد و خاطرات آن روزهای سخت را روایت می‌کند.

پیامی از دل یک مادر شهید برای امام حسین (ع) و راه شهادت

مادر شهید "خدامراد اسفندانی" با دلی سرشار از ایمان و شکرگزاری، شهادت فرزندش را تقدیم راه خدا، اسلام و امام حسین (ع) می‌داند و از این ایثار بزرگ با افتخار یاد می‌کند.

سفر دشوار و پربار یک رزمنده با ایمان در راه دفاع مقدس

مادر شهید "خداداد محمدی" با دلی پر از احساس، از فرزندی می‌گوید که سال‌ها با ایمان و تلاش در جبهه‌های جنگ حضور داشت و با ایثار خود، سختی‌های زندگی را به جان خرید.

روایت مادر شهید «حمید نصرالهی» از رشادت و شهادت فرزندش در عملیات مرصاد

مادر شهید "حمید نصرالهی" با خاطره‌ای از دوران خواستگاری تا لحظه اعزام فرزندش به سربازی و شهادت او در عملیات مرصاد، از جوانمردی و ایمان او می‌گوید که با توکل بر خدا راه خود را تا پای جان ادامه داد.

روایت جانباز از سال‌های دفاع مقدس و مجروحیت در جبهه‌های جنگ

"یوسفعلی میرزایی"، جانباز 33 درصد دفاع مقدس، دو بار به عنوان بسیجی به جبهه‌های آبادان، خوزستان و کردستان اعزام شد و در عملیات والفجر مقدماتی مجروح گردید. او با حدود چهل ماه سابقه حضور در جبهه، پس از پایان ماموریت‌ها به عضویت سپاه پاسداران درآمد.
روایت مادری از شهید رضا اسکندری:

دوازده سال گمنامی و بازگشت با یک مشت استخوان

این روایت، داستان پر درد و رنج مادری است که از دل روستای چنار خمین، پسر سومش رضا را راهی جبهه‌ها کرد. پسری که دوازده سال گمنام ماند و سرانجام با یک مشت استخوان به آغوش خانواده بازگشت. مادر شهید رضا اسکندری از لحظه شهادت فرزندش در عملیات خیبر و خاطرات شیرین شیطنت‌ها و اصرارهای او برای رفتن به جبهه می‌گوید.
طراحی و تولید: ایران سامانه