مادر شهید «فهیمه سیاری» تعریف میکند: یک روز فهیمه از قم آمد و گفت: مادر می خواهم به جبهه بروم ولی بابام راضی نمی شود. شما بابام را راضی کنید. گفتم: شاید بابات دلیلی داره گفت: چه دلیلی گفتم : حاج آقا می گوید: شما دخترید می روید کردستان ، دست دشمن می افتید و آبروی ما می رود . گفت : به آقام بگو که نه تنها آبرویتان نمی رود بلکه مایه افتخارتان هم می شوم.