خاطرات - صفحه 44

آخرین اخبار:
خاطرات
شهید دانشجو

شهید علی دهداب از لسان پدر

فقر و محروميت دوران ستم شاهي و كمبود امكانات تحصيلي باعث شد تا براي ادامه تحصيل باز هم مهاجرت كند و از دالكي به برازجان بيايد.تحصيلات راهنمايي را در برازجان گذراند و پس از آن راهي كازرون شد تا تحصيلات متوسطه را در رشته رياضي ادامه دهد .
معرفی کتاب جبهه ذوالفقاریه خاطرات شهدا وایثارگران

معرفی کتاب جبهه ذوالفقاریه خاطرات شهدا وایثارگران شهرستان خمینی شهر

کتاب جبهه ذوالفقاریه در مورد نقش بسیج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خمینی شهر از آبان ماه سال 1359 تا مهر سال 1360 می باشد که در 7 فصل و به دست جانباز گرامی این شهرستان ،آقای قاسمعلی کرمی هرستانی، به نگارش درآمده است.
شهید والامقام ابوالقاسم دهرویه

خاطره ای از شهید والامقام ابوالقاسم دهرویه

چی شده داداش؟چرا گریه می‌کنی؟
سری چهارم پوستر خاطرات شهدای شهرستان سمنان

پوستر های از شهدای شهرستان سمنان (بخش چهارم)

پوستر هایی از سیره شهدای شهرستان سمنان
شهید والامقام فضل الله دوست محمدی

خاطره ای از شهید والامقام فضل الله دوست محمدی

بر سر تعیین مهریه اختلاف افتاد. هرکس چیزی می گفت...

مجموعه انیمیشن «چند قدم مانده به تو» این قسمت «نارنجک»

مجموعه «72 قسمتی چند قدم مانده به تو»
قسمت نخست خاطرات شهید «عباس داودی»

همه چیز را پشت میدان مین گذاشت!

هم‌رزم شهید نقل می‌کند: «به آسمان نگاه کرد. ستارها چشمک می زدند. باغ زیبایی که توی خواب دیده بود، روی آسمان نقش بست. پدر، مادر، اروانه، زمین کشاورزی، فرماندهی سپاه، دختری که دوستش داشت، همه را پشت میدان مین گذاشت و با یک حرکت خود را وسط میدان مین انداخت.»
نویسنده حبیب الله دهقانی

خاطرات ی از شهید اسماعیل نیک صفت و سعید رضا محمدزاده

نگاههایمان طوری در هم پیچید که گویا دیگر همدیگر را نخواهیم دید...
سری سوم پوستر خاطرات شهدای شهرستان سمنان

پوستر های از شهدای شهرستان سمنان (بخش سوم)

پوستر هایی از سیره شهدای شهرستان سمنان

پای خیلی از بی‌تفاوت‌ها را به مسجد باز کرد

خاطره‌ای از شهید «ذبیح‌الله دامغانیان» برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
نویسنده یار محمد عرب عامری

خاطرات از شهید والامقام رضا قندالی «بر سر پیمان»

نگاهی به هم کردیم و خندیدیم. همه همین طور بودند.

خاطره کوتاه از شهید عباس بابایی از زبان همرزمش/ تازه وارد

خوب كه نگاه كردم ديدم لباس شهید بابايي سربازي نيست او لباس ساده بسيجي‌ها را پوشیده است.
فرهنگنامه جاودانه های تاریخ استان سمنان/شهید محمد حسین عامریان

فرهنگنامه جاودانه های تاریخ استان سمنان/شهید محمد حسین عامریان

نمي ترسي تو را بكشند؟ پا روي دم آنها نگذار.
مروری بر خاطرات اسناد ودست نوشته های زینب کمایی

مروری بر خاطرات اسناد ودست نوشته های زینب کمایی شهیده شاخص

شهیده میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادرم نام میترا را برای او انتخاب کرد. اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرم گفت «مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته‌اید، چه جوابی می‌دهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد. من می‌خواهم مثل زینب (س) باشم.» میترا همه ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم. البته یک روز، روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و نامش را تغییر داد.
زندگینامه وخاطرات شهیده زینب(میترا)کمایی

زندگی نامه و خاطرات شهیده زینب(میترا)کمایی +برگزاری کنگره ملی سرمشق ایمان

شهیده میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادرم نام میترا را برای او انتخاب کرد. اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرم گفت «مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته‌اید، چه جوابی می‌دهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد.
خاطرات شهید عبدالمجید شعیری از زبان همرزم؛

شهید با نگاه معصومانه اش گفت ما را هم به خط مقدم ببرید

عبدالمجید جزء گروه انتخابی نبود. چهره اش را که دیدم جا خوردم چشمانش قرمز شده بود مثل کسی که ساعت ها گریه کرده باشد چند نفر دیگر هم با او بودندکه حالشان بهتر از او نبود. عبدالمجید جلو آمد و در حالی که دستش را به صورتش می کشید سرش را بالا گرفت نگاه معصومانه اش را به من دوخت و گفت: " ما را هم به خط مقدم ببرید."
روایتی از جانفشنانی و جانبازی های رزمندگان استان سمنان در عملیات کربلای هشت

خاطرات جانباز علی رضا نوبری از عملیات والفجر هشت

گلوله آر‌پی‌جی 11 دشمن به قسمت ران پایش اصابت کرده بود و شدت گلوله او را داخل باتلاق پرتاب کرده ولی گلوله عمل نکرده و همچنان در پایش بود.
شهید والامقام جمشید خراسانیان

خاطرات ی از شهید والامقام جمشید خراسانیان

او با رفتن از پیشمون کار نادرست ما رو گوشزد کرد!
نویسنده: سر کار خانم زهرا علی زاده برمی

خاطرات برادران شهید ابوالفضل و جعفر مهرابی در «بر پله های آسمان»

احساس مي‌شد امدادهاي غيبي مانند جنگ بدر به ياري ما شتافته است...
طراحی و تولید: ایران سامانه