نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
نوید شاهد - نشر شاهد نمایشنامه « خاطرات خانه ای که نیست» را در قالب کتاب روانه بازار نشر کرده است. این کتاب ماجرای بمباران خانه یک خانواده خوشبخت را در دوران جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران روایت می کند.
کد خبر: ۵۰۶۱۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۰۱

نوید شاهد - مادر شهید "ابوذر داوودی" در خاطره ای می گوید: «شهریور سال 1369 خدا ابوذر را به ما هدیه داد و او نور چشمانمان شد. روزهای زیبایی را با وجود پسرم می گذراندیم و... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۱۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸

نوید شاهد - «وقتی مادر شهید علی‌اکبر احمدی به ۴ قدمی جنازه فرزندش رسید ایستاده و دست بر روی سینه گذاشت: السلام‌ ای شهید را خدا. آمد جلو چنان فریاد زد بر سر همه فرزندانش و گفت: چرا اجر پسر مرا ضایع می‌کنید؟ ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۱۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۶

مروری بر خاطرات شهید ماموستا "محمد شیخ الاسلام":
نوید شاهد - شهید ماموستا "محمد شیخ الاسلام" خطاب به ما گفت: فراموش نکنید کاری که شما انجام می‌دهید، رسالت بزرگی است و مسئولیت سنگینی بر دوش شما گذاشته شده است، سعی کنید از مرارت‌ها و سختی‌های راه نهراسید و این بار را به نحو احسن به سر منزل مقصود برسانید، تا لطف و کرامت خداوند شامل حالتان شده و برکات آن در زندگیتان عیان گردد.
کد خبر: ۵۰۶۱۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۶

خاطرات دفاع مقدس
نوید شاهد- در راه کرند غرب بودیم که یکهو هواپیمای جنگی دشمن نمی‌دانم از کدام جهنم دره‌ای پیدا شد. بلند داد زدم: «بخوابین رو زمین! زود باشین!» همه دراز کشیدیم روی زمین. بمب‌ها یکی یکی کنارمان می‌ترکیدند و با صدای هر بمب تنمان می‌لرزید از فکر اینکه بعدی به خودمان اصابت خواهد کرد.
کد خبر: ۵۰۶۱۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۷

نوید شاهد- ابوالفضل مهاجری، یادگار روزهای دفاع مقدس در بخشی از خاطره‌ای که از آن دوران تعریف می‌کند، گفته: «پتو را از سرم کنار زدند. اما من همچنان نای بازکردن چشم‌هایم را نداشتم. انگار که چسب ریخته باشند بین مژه‌هایم یا اینکه سحر جادویم کرده باشند. چندبار دیگر هم صدای چکاندن ماشه آمد و بین خواب و بیداری صدای نامفهوم حرف زدن چند نفر به زبان عربی را شنیدم. نمی‌دانستم خیالاتی شده‌ام یا واقعاً درست حس می‌کنم.»
کد خبر: ۵۰۶۱۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۳۱

نوید شاهد - «وی که جان خود و دیگران را در خطر می بیند، به آنها می گوید که به خواهران و سایرین کاری نداشته باشید. تا اینکه با التماس بسیار آنها را نجات می دهد، ولی او را با رگبار گلوله زخمی می کنند و سرانجام از بالای کوه به پایین پرتاب و فکر می کنند که او مرده است.» متنی که خواندید قسمتی از خاطره ی زیبای همسر شهید «رحیم دلشکست» بود که نوید شاهد آذربایجان غربی شما را برای خواندن این خاطره ی زیبا دعوت میکند.
کد خبر: ۵۰۶۱۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۶

نوید شاهد - «فردي مؤمن و متدين بود و اخلاقش در ميان اعضاي خانواده و دوستان الگو و نمونه بود. نسبت به افراد تنگدست و مستمند دلسوز و مهربان بود و از آنان دستگيري مي نمود.» متنی که خواندید قسمتی از زندگینامه شهید «عشقعلی کشوری» بود که نوید شاهد آذربایجان غربی شما را برای مطالعه زندگینامه این شهید والامقام دعوت میکند.
کد خبر: ۵۰۶۱۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۶

نوید شاهد - «منافقين چون ديدند نمي توانند با زور بازو با شهيد اكبر دشتي رويارويي بنمايند دست به اسلحه بردند. يكي از آنها را كه پدرم گرفته بود و دست به گلوش گذاشته و مي خواست بكشد و ديگري از پشت اسلحه را به پشت گردن اكبر نهاده و مي گفت ولش نكني شليك مي كنم و پدرم به آرامي دست خود را برداشت و با يك حركت برق آسا بلند شد و تفنگ را از دست آن خائنين گرفت و دو تا را به ديوار چسبانيد و بازديد بدني كرد.» متنی که خواندید خاطره ای بود از فرزند شهید «اکبر دشتی» که نوید شاهد آذربایجان غربی شمارا برای این خاطره زیبا دعوت میکند.
کد خبر: ۵۰۶۱۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۶

نوید شاهد - همسر شهید "محمدکاظم توفیقی" در خاطره‌ای می‌گوید: «هرگاه به گلزار شهدا می رفتیم. بر سر مزار عموی شهیدش که در دوران هشت سال دفاع مقدس به شهادت رسیده بود می رفتیم و... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۰۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸

نوید شاهد - یکی از همرزمان شهید "ابوذر داوودی" در خاطره ای می گوید: «روز آخر عملیات آزاد سازی شهرهای نبل و الزهراء بود. ابوذر وضوی شهادت گرفت و بعد از خداحافظی با بچه ها دوباره برگشت و... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۰۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۷

نوید شاهد - مادر شهید "ابوذر داوودی" در خاطره ای می گوید: «ابوذر پسری شوخ طبع و مهربان و همیشه در خانه شاد و سرزنده بود. هرگاه به خانه می آمد... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۰۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۶

نوید شاهد- نجفعلی محمدی رزمنده و آزاده دفاع مقدس، در خاطره‌ اعلام خبر رحلت امام(ره) در دوران اسارت گفته است: «وقتی از بلندگو اعلام کردند امام دیگر نیست، وقتی پشت‌بند این خبر، آهنگ‌های شاد گذاشتند و رقصیدند، داغی روی دلمان گذاشتند که هیچ رقمه نمی‌شد خنکش کرد. دلمان گرفته بود؛ اما فقط کافی بود قطره اشکی از چشم ما بچکد تا لامروت‌ها ما را به کتک ببندند و ما هم مجبور باشیم درد باطوم را تحمل کنیم و دم نزنیم.»
کد خبر: ۵۰۶۰۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۴

نوید شاهد- فتحعلی محمدی، رزمنده و جانباز دفاع مقدس در خاطره‌ای از جریان جانباز شدنش تعریف کرده است: «اینکه دیگر نمی‌توانم در جمع رزمندگان باشم، فقط باید هرازگاهی از تلویزیون خبرها را دنبال می‌کردم و این تازه شروع عذاب‌هایم بود. یادم می‌آید همیشه دلم می‌خواست یک بار به مرخصی طولانی بیایم. حالا یک مرخصی دائمی محکوم بودم.»
کد خبر: ۵۰۶۰۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸

خاطرات دفاع مقدس
نوید شاهد- تقریبا غروب بود و می‌خواستیم کم‌کم آماده شویم برای نماز. ما را فرستاده بودند یکی از روستاهای اطراف سقز برای پاک‌سازی کومله و منافق‌ها. ظاهراً از آمدن ما با خبر شده بودند و اطراف خانه‌ای که در اختیار ما بود، کمین کرده بودند.
کد خبر: ۵۰۶۰۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۵

نوید شاهد- شهید «سیامک افرادی» از شهدای دفاع مقدس است که بیست و دوم بهمن ۱۳۶۴ در فاو عراق به درجه رفیع شهادت نایل آمد. کلیپ زیر مصاحبه با مادر گرامی این شهید گرانقدر است که توسط سایت نوید شاهد سمنان تهیه شده است. شما را به دیدن این کلیپ زیبا دعوت می‌کنیم.
کد خبر: ۵۰۶۰۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۵

نوید شاهد - «با حسرت از الهه پرسیدم: واقعا با لباس نظامی رفت کاش بیدار بودم و از پشت پنجره می‌دیدمش. توی تمام این سال‌ها که ذکریا عضو سپاه شده تا حالا پسرمو از نزدیک با لباس نظامی ندیدم، هنوز سفره صبحانه را جمع نکرده بودیم که پسرم مرا به آرزویم رساند ....» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم "ذکریا شیری" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۰۶۰۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۵

نوید شاهد - پدر شهید "حیدر دربانی خورگو " در خاطره ای از فرزندش اینطور می گوید:خیلی با ادب و فهمیده بود من به خاطر ندارم هیچ موقع پاهایش را جلوی من دراز کند یا با صدای بلند با من صحبت کند. هر موقع مرا می دید  بر صورت و دستان من بوسه می زد.
کد خبر: ۵۰۵۸۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۲

نوید شاهد - «زمانی که امدادگر به مجروح ایرانی رسید و خواست پای او را که به شدت خونریزی می‌کرد پانسمان کند، مجروح ایرانی با اشاره به مجروح عراقی از امدادگر خواست تا ابتدا به جراحت‌های او رسیدگی کند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۵۸۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۱

نوید شاهد - در کتاب «رازهای پاک» سعی شده است تا پاکی شهیدان آذربایجان غربی از زبان روایت کننده و در قالب نثر ساده بیان شود و تطبیق خاطره با سندیت پیرامون ویژگی شهید، واقعیت ملموسی از حیات طیبه این عزیزان سفرکرده را به نمایش گذارد.
کد خبر: ۵۰۵۸۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۲