نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم «رحیم کابلی»، در خاطره‌ای از او می‌گوید: "«گفته بود رفتنم دست خودم است و برگشتم معلوم نیست. من حتی یک بار مانع رفتنش نشدم. بار سوم بود که به سوریه می رفت خبر شهادتش را پسرم داد.....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «رحیم کابلی» را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۹

نوید شاهد - مادر شهید "حسین جمالی" در خاطره ای روایت می کند: «سال 1384 روز میلاد امام زمان(عج) بود. یک روز قبل گفت: مادر می خواهم این روز بزرگ و عزیز را جشن بگیرم و... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۳۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۹

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «نزدیک ۴ صبح بود که صدای جیرجیر تانک‌ها ما را از خواب پراند و متوجه شدیم که عراقی‌ها ما را دور زده‌اند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۳۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۹

صبح امروز در جلسه معاونین فرهنگی مناطق 22 گانه بنیاد شهید تهران؛
نوید شاهد_ جلسه معاونین فرهنگی مناطق 22 گانه بنیاد شهید تهران بزرگ صبح امروز چهارشنبه بیست و نهم اردیبهشت ماه در محل بنیاد شهید و امورایثارگران تهران بزرگ در سالن الغدیر برگزار شد.
کد خبر: ۵۰۶۳۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۹

نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم «رحیم کابلی»، در خاطره‌ای از او می‌گوید: "دو سال آخر زندگی مان مدام حرف از شهادتش بود. ایام محرم کل خانه را سیاه پوش می کرد و می گفت خانه ام را با روضه امام حسین(ع) متبرک می کنم و خانه‌اش را خیمه گاه امام حسین(ع) می دانست. اهل معنویات و نماز شب بود طوری که یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار می‌شد.....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «رحیم کابلی» را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۳۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۹

نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم «رحیم کابلی»، در خاطره‌ای از او می‌گوید: "«شهید خودش از یادگاران دوران دفاع مقدس بود. 80 ماه هم سابقه جبهه داشت. خیلی حسرت دوستان شهیدش را می‌خورد. همیشه در مراسم و یادواره شهدا حضور فعال داشت......» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «رحیم کابلی» را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۳۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۹

نوید شاهد - مادر شهید "حسین جمالی" حافظ کل قرآن کریم است او در خاطره ای روایت می کند: «هرگاه به آیه های انفاق می رسیدم به حسین می گفتم: مادر این آیه در وصف شماست. آخر حسین خیلی انفاق می کردو... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۳۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۹

نوید شاهد _ همسر شهید "شجاعت علمداری مورجـانی"در خاطره ای روایت می کند: «سال 1392 بود که متوجه شدم "شجاعت" پاسپورت گرفته است. شهادتش به دلم برات شـد و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۳۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۹

نوید شاهد _ همسر شهید "جلیل خادمی" در خاطره ای می گوید: « شب 17 آبان سال 1394 بود. در آشپز خانه مشغول آماده کردن شام بودم. جلیل محو نوشتن متنی در دفترش بود که حتی صدای گریه فاطمه را نشنید و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۳۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۳۰

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (23)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «مدت کوتاهی خبر شهادت بهمن در سوسنگرد پيچيد. هر کس را که می ديدی می گفت شير بهمن در دهلاويه از گروه کازرون شهيد شد و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۳۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۳۰

نوید شاهد - همسر شهید "محمد کاظم توفیقی" در خاطره ای می گوید: « یکی از بهترین و ماندگارترین خاطرات م با پژمان، سفر اربعین به کربلای معلا بود. آن سفر خیلی اتفاقی برای ما پیش آمدو ...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۲۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۹

نوید شاهد – برادر شهید «حمیدرضا محمودزاده» نقل می‌کند: «حمیدرضا را در خواب دیدم. انگار روی سر و صورتش چیزی چسبیده بود. چقدر زیبا بود! قسمت‌هایی از سر و صورتش گل سرخ بود. از خواب پریدم. پیکر مطهرش را که آورده بودند، درست قسمت‌هایی که در خواب گل دیده بودم، ترکش بود.» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، شما را به مطالعه خاطرات شهید گرانقدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۰۶۲۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (23)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « ...رفتيم داخل سردخانه، پارچه ملافه ای که روی برانکارد بود برداشتيم و پيکر تکه تکه شده بهمن را ديديم. به چشمانش نگاه کردم. انگار همان شب که در خواب بود و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۲۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۹

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (22)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « ...وقتی که می خواستم با رسول و اکبر ميراب برگرديم به سوسنگرد، بهمن آمد کنار سنگرهائی که هر عصر خودم می نشستم و دعای سمات می خواندم نشست و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۲۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (21)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «اکبر دستش زخمی شده بود بعد از چندی سوار ماشين شديم و به گردان رفتیم. بهرامی پائين نوپل در وسط ابوجلال جنوبی مقر گردان بود که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۲۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸

برگرفته از کتاب نیستان؛
نوید شاهد - «خوشبختانه در کشور ما جو و محیط به افراد اثر مثبت گذاشته و کمتر پیدا می‌شود که شخص به کار‌های زشت کشیده شود و این از برکات انقلاب اسلامی است و ما باید قدر این انقلاب را بدانیم ...» این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۲۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (20)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «موقع شروع نماز باز بهمن رفت و جلو ايستاد. تمام بچه ها تعجب کردند. از اين نماز بهمن، اکثر بچه ها به گريه افتادند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۲۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (19)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « یادم نيست آن روز بهمن رفت يا نه بعد از اينکه ناهار گرفتيم بهمن اذان گفت، صدای اذان بهمن تا اندازه ای با روزهای قبل فرق می کرد که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۲۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸

نوید شاهد - همسر شهید "محمد کاظم توفیقی" در خاطره ای روایت می کند: «پژمان مکانیک موتور سیکلت و ماشین بود. یک روز از کارگاه که به خانه آمد او را پریشان حال دیدم و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۲۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۷

نوید شاهد - «پسرم برای اولین بار عازم جبهه بود و من آخرین لحظات خداحافظی را سپری می‌کردم. از ته دل می‌خندید. انگار به حجله دامادی می‌رفت. من قلبا ناراحت و گرفته بودم، اما دلم نمی‌خواست شادی و خنده‌های او را با گریه‌هایم خراب کنم ...» ادامه این خاطره از شهید " جواد رحمانی‌نیکونژاد" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۱۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۷