عروج عاشقانه شهید «امید علی و ایرج آموخت» از آن جمله است. پدر و پسری که ماهها در جبهه های جنگ تحمیلی حضور داشتند و کمتر یکدیگر را می دیدند، اما در آخرین فصلی که تصمیم گرفتند با هم و در یک جبهه، به جنگ با دشمنان انقلاب اسلامی بروند، در آغوش هم به شهادت رسیدند.
کد خبر: ۳۹۵۴۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۱۳
همین که این جمله را گفتم دیدم شهید ایرانمنش، تابوت را روی زمین گذاشته و شروع کردند به گریه کردن.
کد خبر: ۳۹۵۳۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۸
در آستانه سالروز شهادت فرماندهان شهید نیروی هوایی:
«عباس دوران» در 20 مهر 1329 به دنیا آمد. او جهت تکمیل دوره خلبانی در سال 1349 به آمریکا اعزام شد و در سال 1351 به ایران بازگشت. در 22 تیر 1358 با «نرگس خاتون (مهناز) دلیرروی فرد» ازدواج کرد.
کد خبر: ۳۹۵۲۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۷
گفت: اینها گل بودند و رفتند، ما چی هستیم؟ سال بعد دقیقا همان جایی که نشان داده بود به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۳۹۵۲۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۷
لزوم اهمیت به خمس و مشارکت های مالی
ریز حساب و کتابم روتوش یادداشت می کنم تا هر سال سر وقت خمسش رو بدم
کد خبر: ۳۹۵۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۶
شهدای مدافع حرم استان گیلان، شهید جمال رضی:
راوی خاطرات همرزم شهید جمال رضی؛ یه روزی جمال اومد پادگان گفت سپاه داره استخدام می کنه اگه اجازه بدین مرخصی بگیرم برم کارهای جذب انجام بدم.
کد خبر: ۳۹۵۱۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۵
درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه درب را کوبید و سریع رفت.در باز شد. زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت .
کد خبر: ۳۹۵۰۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۴
دیار آفتاب - کتاب زندگینامه و خاطرات شهید حبیب حسنی با حضور مسئولان، خانواده های معظم شهدا، کارکنان و دانش آموزان دبیرستان شهید بهشتی دلیجان رونمایی شد.
کد خبر: ۳۹۵۰۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۴
محمد گفت: « نترس! مي خواهم بوی باروت و فشنگ به مشام فرزندم برسد!» همان شب همه دور هم نشسته بوديم و محمد كه گویی می دانست اين آخرين ديدار است.
کد خبر: ۳۹۴۹۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
خاطران همسر شهید
همسر شهید «حشمت الله ملکی» گفت: در جایی که من احساس کردم همسرم بسیار عصبانی می شود اما او در نهایت صبوری رفتار کرد و من ازاین رفتار شهید برای یک عمر زندگی خودم درس گرفتم .
کد خبر: ۳۹۴۷۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۲۴
خاطرات شفاهی شهدای گمنام (شماره 6)
قرار شد حاج احمد به عنوان نماینده نظام راهی سوریه شود. برای کمک به نیروهای سوریه و لبنان در نبرد با اسرائیل. قمستی از نیروهای لشگر را نیز برای این کار آماده کرد.
کد خبر: ۳۹۴۵۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۲۱
خاطرات شهید محمد اصغریخواه به روایت داستان
کتاب «منتظر یوسف باش» به قلم سیده نسا هاشمیان از سوی نشر شاهد منتشر شده است.
این کتاب راوی خاطرات نویسنده و همسر شهیدش در دوران زندگی خودش از تولد تا زندگی با همسرش از قبل و بعد از جنگ است.
کد خبر: ۳۹۴۴۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۱۷
خاطرات شفاهی شهدای گمنام (3)
سالهای اول دهه پنجاه را فراموش نمی کنم. مسابقات قهرمان کشتی جوانان بود. ابراهیم در اوج آمادگی به سر می برد. وزن هفتاد و چهارکیلو. در مسابقات قهرمانی تهران همه حریفان را از پیش رو برداشت. بیشتر آنها را با ضربه فنی!
کد خبر: ۳۹۴۳۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۱۷
برای پرکردن دندان وقت ندارم؛ اگر شهید شدم که به درد ما نمیخوره. اگر زنده موندم بعد از عملیات میرم پرش میکنم.
کد خبر: ۳۹۳۹۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۰۶
دوستان ديگر روحيات او را ميشناختند. همه از خنده به خودشان ميپيچيدند.
کد خبر: ۳۹۳۸۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۰۲
خاطرات فرمانده شهید کاظم فتحی زاده از عملیات های مختلف
کد خبر: ۳۹۳۷۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۰۱
هنگامي كه قصرشيرين در معرض سقوط قرار داشت، دو نفر از پرسنل ژاندارمري مانده بودند و در پشت يك قبضه خمپارهانداز تلاش ميكردند تا مانع پيشروي دشمن شوند. من و چند نفر از خواهران تفنگ بر دوش در كنار آنها بوديم.
کد خبر: ۳۹۳۲۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۸
آخرین نماز (دانش آموز شهید) ؛
ساعت 7 بود که به پشت خاکريز خودي رسيديم بچه ها جان پناهي حفر نموده با تيمم و پوتين نماز خواندند فرهاد تفنگش را به من سپرد و مشغول خواندن آخرين نماز زندگيش شد در قنوت با دست هاي کوچک و قلب خاضعش در مقابل معبود دعا مي کرد.
کد خبر: ۳۹۳۰۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۴
معرفی کتاب؛
"گلوله های بی خطر" به بیان خاطرات سردار شهید حمید رضا جعفر زاده، جانشین تیپ تخریب لشکر 41 ثارالله می پردازد که در سه فصل تهیه و تنظیم شده است.
کد خبر: ۳۹۲۳۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۱
یاد یاران
در زمان کودکی چون ما یک سال با هم اختلاف سنی داشتیم خیلی با هم دعوا میکردیم و خیلی با هم لجبازی میکردیم و اکثر اوقات با هم دعوا میکردیم اما وقتی بزرگتر شدیم خیلی بهم وابسته شدیم . او خیلی مهربان بود و به بزرگتر ها احترام میگذاشت....
کد خبر: ۳۹۲۲۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۱