امیر امیرگان

امیر امیرگان

اسامی برندگان مسابقه کتابخوانی "قاصدک عشق"

همزمان با هفته دفاع مقدس و با هدف ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، مسابقه کتابخوانی با موضوع زندگینامه و خاطرات شهید " امیر امیرگان " برگرفته از کتاب "قاصدک عشق" برگزار شد. ضمن قدردانی از مشارکت علاقمندان به مطالعه و ادبیات دفاع مقدس، همزمان با آغاز امامت حضرت ولی عصر (عج) اسامی 12 نفر از برندگان این مسابقه که به قید قرعه از بین 581 شرکت کننده انتخاب شده اند، اعلام شود.
همزمان با هفته دفاع مقدس برگزار می شود

مسابقه کتابخوانی "قاصدک عشق"

همزمان با هفته دفاع مقدس و با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی بخصوص در حوزه ادبیات دفاع مقدس و پایداری، مسابقه کتابخوانی قاصدک عشق از سوی نوید شاهد همدان برگزار می شود تا ضمن معرفی بیشتر این کتاب و شهید والامقام امیر امیرگان ، گامی دیگر در این حوزه برداشته شود.
مصاحبه با خانواده معظم شهیدان استان همدان

فیلم/روایت دست نوازش حضرت ولیعصر (عج) بر صورت شهید امیر امیرگان

شهید امیر امیرگان ، سیر و سلوک معنوی خاصی داشت و از همان کودکی برای اطرافیان، رفتار معنوی و اخلاق حسنه او تعجب برانگیز بود. حتی پدر و مادر او نیز به این موضوع پی برده بودند که امیر مورد توجه خاص اهل بیت علیه السلام است. توجهی که در رویای صادقه امیر تجلی پیدا کرد و بعد از شهادت بر صورتش هویدا شد. زندگینامه این شهید والا مقام و حالات روحی او در کتاب قاصدک عشق روایت شده است.
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

آخرین سفارش به خانواده

پدر و مادر عزیزم مرا ببخشید که نتوانستم برایتان فرزند خوبی باشم و خواسته های تان را برآورده کنم. انشاالله مادرجان بعد از من فقط رضای خدا را در نظر داشته باشید و همانند فاطمه زهرا سلام الله علیها غم پرور باشی در فراق من هرگز اشک نریزید فقط رضای خدا را در نظر داشته باشید و بدانید که این دنیا برای همه گذشته و می گذرد و به زودی در آن دنیا به هم میرسیم.
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

آخرین سفارش

همیشه در کارهایتان خدا را در نظر داشته باشید دنیایتان را فدای آخرتتان کنید سعی کنید که موجبات خشنودی آقا امام زمان و امام خمینی را فراهم کنید سعی کنید حتما حتی برای یکبار و تا وقتی که کارایی عمرتان از دست نرفته به جبهه بیایید معنویات جبهه را ببینید.
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

امیر جان، بالا نیا

سید مصطفی محمد را خیلی دوست داشت محمد نیز در سال ۱۳۶۵ به شهادت رسید فاصله سنی امیر به سید مصطفی زیاد بود ولی او را به جلسات مذهبی و قران می‌برد و امیر علاقه زیادی داشت امیر هم مثل محمد اورا داداشی صدا می‌زد
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

2 تا لامپ کم داشتیم

حاج آقا به صورتم نگاه می کرد و اشک می‌ریخت حاج خانم قضیه چیه که از من پنهان کردی هیچی حاج آقا موضوع مهمی نبود که پنهان کنم یک روز برای خرید به فروشگاه ۱۵ خرداد کبوتراهنگ نزدیک پایگاه رفتم اقلام مورد نیاز را خریدم دو عدد لامپ با آن که در منزل نیازی به آن نبود هم خریداری نمودم برای روز مبادا همین.
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

پرواز

دنیا دور سرم چرخید باورم نمیشد امیر چه سعادتی داشت تا به حرم پرکشید به آسمانها. سراسیمه خودم را به مسجد جامع رساندم. اعلامیه‌ها را چاپ کرده بودند از همه چیز عقب مانده بودم امیر در شش ماه راه صد ساله را طی کند
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

شرم آتش

خودم نظامی بودم و می‌دانستم اگر از گروهانی تعدادی کم شوند وظیفه مسئول است که گزارش دهد نمی‌دانستم جواب چشم انتظاری های مادرش را چه بدهم. با دست روی دست گذاشتن هم خبری عایدمان نمی شد با ناراحتی مسئول تعاون سپاه گفتم فرض کنید اتفاقی برای من افتاده و می خواهید این رزمنده را صدا بزنید چگونه خبردارش می کنید؟
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

شاهد شهادت

به طرف صدا نگاه کردم امیر و علی بودند همانطور که به بچه ها نگاه می کردم ناگهان هواپیمایی در ارتفاع بسیار پایین بالای سر آنها دیدم همه چیز در چند ثانیه اتفاق افتاد مات و مبهوت بودم همه جا را آتش و دود فراگرفت دقایقی بعد به طرف آنها رفتم جلوتر از آنها تعمیرگاه بود همه شهید شده بودند
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

اشک های گرم

فرمانده صدایم کرد و گفت امیرگان و عباس نیا که با شما بودن کجا پناه گرفتند آنها را ندیدی گفتم حاجی نیم ساعت پیش از من خداحافظی کردند دیگر خبری ندارم پیگیری‌ها انجام شد با خبر شدیم امیرگان و عباس نیا در نزدیکی وسایل نقلیه بودن مستقیماً با راکت‌ها هدف قرار گرفتند باورم نمی‌شد.
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

لغو امتحان شادم نکرد

مثل معلم و برادرانی دل سوز نکات مهم را برایم توضیح دادند تا کمی آمادگی پیدا کردم. نزدیک امتحان از من خداحافظی کردند و رفتند یک ربع نگذشته بود که صدای غرش هواپیماهای عراقی و بمب‌ها شنیده شد. هرکس در هرجا پناهی گرفت. با انفجارهای پی در پی همه منتظر شهادت بودیم سایه سیاه هواپیما ها دورتر و دورتر شد مجتمعی که ما امتحان میدادیم بمباران شده بود.
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

عجله کن جانمانی

مجید قد بلند و لاغر اندام بود بچه ها به طنز به او هیکل می گفتند امیر لبخند ملیحی می‌زند و می‌گوید چه کارش دارید زورت به بچه رسیده. امیر، جان هر کسی که دوست داری چند تا از این فن ها چی بود کاراته به من یاد بده تا این مجید هیکل را مثل خربزه بکوبم زمین نقش زمین شود و دیگر لوپ مرا نکشد.
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

جریمه

آن شب امیر را بیدار نکردیم امیر برای نماز صبح که بیدار شد با چهره ناراحت و عصبانی بچه ها را صدا زد و گفت چرا مرا از خواب بیدار نکردید چرا دلسوزی کردید چرا من را از فیض پاسداری برای اسلام و محروم کردید. جریمه تان می کنم.
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

قاصدک عشق

خیلی زود همه با هم آشنا و صمیمی شدیم من در گردان های زیادی حضور داشتم ولی بچه های گردان غواصی حال و هوای عجیبی داشتند در هر گردانی چند ماه بیشتر دوام نمی آورم گویی نمک گیر جعفر طیاری ها شده بودم. از صفا و اخلاص در عبادت گرفته تا احترام به بزرگترها، سبقت در کمک به دیگران، شوخی و مزاح خصوصیاتی بود که دوستان را برجسته می کرد.
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

دیگر زنگ نزد

بعد از ظهر با مادرش از دزفول تلفنی تماس گرفته بود که موجب خوشحالی و رفع نگرانی شد. دوره آموزش نظامی آنها در لشکر انصارالحسین علیه السلام همدان گردان غواصی جعفر طیار در منطقه دزفول بود امیر با چند بار تماس تلفنی و دو مورد نامه ما را از وضعیت خودش باخبر می کرد.
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

وقت دل کندن بود

حسی به من میگفت امیر این بار که برود دیگر برنمیگردد. بچه ها خوابیده بودند ساعت ها خوابم نبرد ارادت خاصی به حضرت زهرا سلام الله علیها داشتم با خودم می جنگیدم کاش صبح به او بگویم نرود
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

«حسینی» مرد بود

این چند سال تهران بودیم اصلاً هوس رفتن به مدرسه ابتداییش نکرده بود. میگفت خانم صدوق معلم کلاس چهارم من دیگر نبود آقای چاقاری در کلاس بود.
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

دانش آموزی محقق

چند روز بعد زارعی آمد و گفت آقا امیرگان فرد مومن و دیندار و اهل مطالعه است از من سوالاتی پرسیده که قادر به پاسخگویی نیستم اگر اجازه بدهید به شما معرفی کنم گفتم خوب است بگو بیاید.
خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان از شهید امیر امیرگان

هدفی مقدس

گروهی از جوانان شهر که خود زخم جنگ بر تن داشتند مصمم شدند مجموعه‌ای را به نام انصارالشهدا تشکیل دهند. خالصانه خدمتگزار خانواده شهدا بودند. امیر هم به این گروه پیوست.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه