یکی از دوستان شهید می گوید: زمانی که خبر حمله منافقین و صدامیان رسید، خسرو داوطلب شد و من گفتم جای خطرناکی است و شاید بازگشتی نباشد، خسرو گفته بود اگر ما نرویم پس چه کسی از اسلام و ایران دفاع کند؟ اکنون وقت عمل است. این از جوانمردی به دور است.
شهید آرامش سوم راهنمایی را که تمام کرد قصد اعزام به جبهه داشت. اما حداقل سن برای اعزام 15 سال بود. به خاطر همین با شناسنامه برادرش که بزرگتر بود ثبت نام کرد.
مادر شهید سیاوش جوانبخت، در حسرت دیدار مجدد فرزند رشیدشان نشسته اند. از آنجایی که اثری از پیکر مطهر ایشان بدست نیامده است گفته اند: آرزومندم با اسراء برگردد و خوشحالمان سازد.
شهید سیف الله پهلوان افشاریان با شروع جنگ تحمیلی نه تنها فرزند خود رسول را روانه جبهه کرد ، بلکه بعد از شهادت فرزندش به دفاع در پشت سنگر ها تا مرز شهادت ادامه داد.
برادر بزرگتر شهید جوادیان، حسین، شش ماه زودتر از ایشان به شهادت رسید. شهید مجید جوادیان در آستانه ازدواج بود که به نقل از مادرشان پس از ساعت ها گریه اذعان داشت می خواهد راه برادرش را ادامه دهد و خود را وقف جبهه ها کند.
شهید باقری دمنه مظلوم و کم رو بود. زمانی که می خواست برود پدرش به او می گفت پسرم نرو جبهه، تو آدم کم روی هستی، خدای نکرده بروی آنجا، هوا گرم است گرمازده می شوی و رویت هم نمی شود بگویی، پسر گفت از آتش جهنم که گرم تر نیست. تحمل می کنم.