سه‌شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۳۵
تا نگویید مهر برای چه می خواهید، نمی دهم». گفت: «نماز شکر!… از اینکه یک همسر خوب پیدا کرده ام

بعد از مراسم عقد می خواست با من حرف بزند. رفت داخل یکی از اتاق ها. من هم رفتم. گفت: « یک مُهر بدهید به من!». برخورد اولم بود ولی او آنقدر صمیمی رفتار کرده بود که باعث شد احساس آشنایی کنم. باب شوخی را باز کردم؛ فهمیده بودم دوست دارد. این را از شوخی هایی که با محمدعلی موقع عکس گرفتن می کرد، فهمیده بودم.

گفتم: « مُهر؟! مهر برای چی؟! حاج آقا این موقع نمازشان رامی خوانند؟!» اما انگار دیگر آن حال و هوا را نداشت، گونه هایش سرخ شده بود. گفت: «حالا یک مهر بدهید به من!» دست بردار نبودم. گفتم: «تا نگویید مهر برای چه می خواهید، نمی دهم». گفت: «نماز شکر! از اینکه یک همسر خوب پیدا کرده ام».

چیزی نگفتم با دو تا جا نماز برگشتم. گفتم: « من هم می خوانم»


کتاب چهل روز دیگر

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده