نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
همسر شهید عبدالرضا رنجبر در خاطره ای می گوید: خرداد سال 1367 بود. پس از 20 روز برای سمينار يک روزه به شيراز و بعد به بوانات آمد. شب قبل از آن در خواب دیدم که به بوانات آمده است و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۵۱۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۵

برادر شهید "محمدصديق رفيعی" در خاطره ای می گوید: محمدصدیق سال 1364 به عنوان سرباز وظیفه عازم جبهه شد. او ايام مرخصی خود را نيز در جبهه ها می گذراند و بسيار دوست داشت شهيد شود و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۵۱۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۳

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (59)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بلافاصله که به دشت رسيديم با توپ و خمپاره ما را دنبال کردند ولی خوشبختانه هيچ کدام از بچه ها نه شهيد شدند و نه زخمی. در برگشتن خاطرات دوران اول جنگ با به ياد آوردم که همه ايذائی بود و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۵۱۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۲

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (58)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ستوان يکم اسکندری هم با محسن بود. شناسائی هم برگشته بود. داد زدم چرا برگشتيد؟ شناسائی گفت: من راه را گم کرده ام... و با اين حرف مثل اينکه دنيا را به سرم خورد کردند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۵۱۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۲

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (57)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بله مسير راه را بی صبرانه و سريع طی کرديم. از دشت بازی که برهوت شنزاری بيش نبود گذشتيم و لحظاتی بعد رسيديم به تپه ای دراز و کوتاه به حالت خميده. پشت تپه مستقر شديم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۵۱۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۹

اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام در آستانه دومین سالگرد شهادت سردار شهید «حاج قاسم سلیمانی» مسابقه ای تحت عنوان «وقتی خبر شهادت سردار را شنیدم...» برای شرکت عموم برگزار می کند.
کد خبر: ۵۲۵۰۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۸

«از سر شب تا حالا نخوابیدم؛ از این خانه به اون خانه؛ ماشاءالله توی هر خانه‌ای یک پسر داره به دنیا می‌آد. اون شب چهار تا پسر توی روستای محمدآباد به دنیا اومدن. ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت؛ شما را به مطالعه خاطرات ی از خواهر این شهید گرانقدر دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۲۵۰۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید رسولی در خاطرات خود می گوید: زمانی که در خانه صحبت از جبهه می شد همیشه می گفت من هم باید همانند بقیه در میدان حاضر شوم و نباید از قافله عقب بمانم. در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید را می بینید.
کد خبر: ۵۲۵۰۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۸

خاطرات شفاهی والدین؛
شهید عباس شکری پنجم مهرماه ۱۳۴۳ در روستای حاتم آباد از توابع شهرستان کبودرآهنگ به دنیا آمد. پدرش گلابعلی و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان ابتدایی درس خواند و به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. بیست و ششم مهرماه ۱۳۶۳ در میمک براثر انفجار مین و قطع پا به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شده است. در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید عزیز را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۲۴۹۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۸

خاطره ای از مادر شهید حسن قاسم پور؛
برادر شهید حسن قاسم پور از مادر زبان مادر نقل می کند: «روز قبل از رفتن، حسن با من خلوت کرد و در خصوص شهادت حرف زد؛ من تکانی خوردم ولی او خیلی مطمئن صحبت کرد و از من خواست در شهادتش بی قراری نکنم که این لیاقتی هست که نصیب هرکس نمی شود زیرا که عزتمندانه ترین مرگ است و من اطمینان کامل به شهادت حسن پیدا کردم».
کد خبر: ۵۲۴۹۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۸

زندگینامه شهید «روح الله گودرزی»
شهید «روح الله گودرزی» از شهدای هنرمند استان لرستان می باشد که در تاریخ دوم خرداد ماه 1365 در منطقه عملیاتی حاج عمران به فیض شهادت نائل گردید.
کد خبر: ۵۲۴۹۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۸

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«در حین دعا از رزمندگان خواست که دعا کنند تا او شهید شود. صبح همان روز، روی سنگر نگهبانی کتاب می‌خواندم، تعدادی از رزمنده‌ها هم در کنار یک اسکله فلزی منتظر قایق بودند. یک لحظه خمپاره‌ای درست در وسط آن‌ها منفجر شد ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۴۹۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۹

قسمت سوم؛
کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز "احمد جمالی" است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در یکم شهریور 1348 به دنیا آمد. در عملیات بیت المقدس 4 در 10 فروردین 1367 به اسارت درآمد. وی بیش از 2 سال و سه ماه در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 7 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
کد خبر: ۵۲۴۹۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۸

برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«بعضی از هم‌بندهایم شهید شدند، ولی چون جثه‌ام درشت بود و بنیه‌ام قوی زود خوب می‌شدم. هر کاری کردند، نمردم. بالاخره آزاد شدیم. برگشتم خانه. نه موشکی آمد و نه خمپاره و نه تیری ...» آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۲۴۹۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۸

خاطرات شفاهی مادر شهید «سعید حسینی»؛
مادر شهید "سعید حسینی" در این مصاحبه خاطرات ی از لحظه رفتن شهید و چشم انتظاری 12 ساله برای بازگشت فرزندش برایمان گفت: «سعید دوم راهنمایی بود که گفت من می خواهم به جبهه بروم. 5 سال در جبهه بود و سرانجام در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید و پیکرش 12 سال در منطقه ماند و این مدت من چشم به راه بازگشت او بودم تا شاید دوباره او را بتوانم ببینم.»
کد خبر: ۵۲۴۹۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۷

خاطرات شفاهی مادر شهید «محسن مرادلی»؛
مادر شهید "محسن مرادلی" در این مصاحبه از خوابی که تعبیرش شهادت فرزند بود گفت: «یک شب خواب دیدم که فریاد می زنم یا فاطمه (س) و یا زینب (س) که ناگهان از خواب پریدم. به دلم افتاده بود تعبیر این خواب شهادت محسن است. فردا برادر همسرم با چشمانی سرخ و گریان آمد و من با دیدنش دانستم فرزند شهید شده است.»
کد خبر: ۵۲۴۹۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۷

خاطرات شفاهی والدین شهید «حمیدرضا غیاث آبادی»؛
مادر شهید "حمیدرضا غیاث آبادی" در این مصاحبه از خاطره رفتن فرزندش به جبهه نقل کرد: «حمیدرضا به زن دایی اش می گفت زن دایی تو ندای یاحسین (ع) رزمندگان را در جبهه ها درک نکرده ای! من نمی توانم بنشینم نگاه کنم تا بعثی ها در شهرهای ما رژه پیروزی بروند.»
کد خبر: ۵۲۴۹۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۷

همسر شهید مدافع حرم "علی جوکار" در خاطره ای روایت می کند: «علی 16 مهر 1394 برای اولین بار عازم سوریه شد. پس از 40 روز به خانه آمد و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۴۹۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۷

همسر شهید «حسن بارانی» نقل می‌کند: نفت خانه تمام شده بود. من و فرزندانم شب را در سرما به سر بردیم. در عالم خواب همسرم به دیدنمان آمد و گفت: نگران نباشید فردا برایتان نفت می‌آورم... در ادامه متن کامل این خاطره را می‌خوانید.
کد خبر: ۵۲۴۷۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۳

طوبی بیک‌محمدی مادر شهید «داود سعادتی» می‌گوید: «بار آخری که به مرخصی آمده بود مرا بوسید و گفت: مرا حلال کن.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۲۴۷۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۶