خاطره شهید جانبازی «3»
شهید «محمدحسين جانبازی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: « امروز در دور مسابقات جام شهدا ما هم مسابقه‌ای داشتیم با روستای بنگر. صبح بعد از مقداری تمرین به اتفاق اعضای تیم به طرف محل برگزاری مسابقات فوتبال که روستای ماصرم علیا بود رفتیم و...» متن کامل قسمت سوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

جام ملی شهدا و رقابت با تیم شهید شاهین

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «محمدحسين جانبازی» 25 فروردین سال 1339 در روستای ماصرم سفلی از توابع کوهمره‌سرخی دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و دوران تحصیلی را تا مقطع دیپلم با موفقیت پشت سرگذاشت. سال 1359 در دانشسرای تربيت معلم ثبت نام کرد و سپس بعنوان معلم در مناطق محروم و عشاير مشغول خدمت شد.  با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه جنگ شد و سرانجام 27 اردیبهشت 1360 در جبهه‌ی شرهانی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد.

متن خاطره «3» : جام ملی شهدا

بسمه تعالی شیراز - ماصرم سفلی. امروز ساعت هشت صبح از مورجان به طرف ماصرم حرکت کردیم همسفرهای ما دادالله و زنش بود و دیگر صدری و مهری بودند و خواجه حسین و زن عمو علی مدد بود در نزدیکی بیگدانه عمو آقا جان و برادر حسن سلطانی را دیدیم و حال و احوالی کردیم و به طرف ماصرم حرکت کردیم. ساعت یک بعدازظهر به ماصرم رسیدیم.

الآن ظهر است و می خواهیم ناهار بخوریم بعدازظهر اراض و حشمت و فریبرز به منزل ما آمدند و ساعتی نشستیم و بعد سهراب آمد و گفت که مادر محمدحسین حالش بد است چون او مریض بود و امکان مرگ داشت لذا بلند شدیم و رفتیم آنجا حالش خیلی بد بود و همه اهالی محل دورش جمع بودند و یوسف و عمو حاجت هم از مورجان پیاده آمده بودند.

ساعتی نشستیم و بحث‌هایی شد از جمله راجع به شرکت تعاونی و سیگار بحث شد که بعضی‌ها حرف‌های بیجا می‌زدند که لازم نبود ما بنشینیم و دیگر بلند شدیم و به طرف خانه آمدیم و چراغ توری که خراب بود با همکاری سهراب و حسینعلی درستش کردیم و آن را روشن کردیم و شام را صرف کردیم و ساعتی هم نشستیم و بعد برای خواب رفتیم محمد حسین جانبازی سوم فروردین 1362 والسلام.

امروز پس از خواب و صرف صبحانه به دیدار مادر محمدحسین شجاعی که مریض بود رفتیم و نشستیم و صحبت‌های زیادی راجع به موضوعات زیادی شد و هر کدام دارویی را برای مریض پیشنهاد کردند. عمو نور محمد و عیدی و محمد حسین و صمد و برفی و عمو حاجت و محمدمهدی و یوسف و چند نفر دیگر در خانه محمدحسین حاضر بودند بعد از آن از خانه بیرون آمدیم و با باسکولی که در حیاط بود خود را وزن کردیم و بعد از آن برای ظهر به خانه آمدیم و ناهار خوردیم و بعدازظهر هم به بازی فوتبال رفته و تمرین کردیم برای فردا که با تیم شهید شاهین از روستای بنگر مسابقه داشتیم که خیلی پا و کمرمان درد گرفت که برگ مورد روی آتش ریخته و خودمان را روی دود گرفتیم که کمی درد کمر و پا تسکین یافت. محمد حسین جانبازی والسلام 4 اسفند 1362.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده