نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره شهید
مادر شهید ابراهیمی می‌گوید: او را به حوزه علمیه مشهد فرستادیم تا هوای جبهه رفتن از سرش بیفتد اما دیدیم که او از همان حوزه به جبهه اعزام شد به ما می‌گفت: قبل از اینکه جبهه به ما محتاج باشد، ما به جبهه محتاج هستیم.
کد خبر: ۵۵۵۸۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۲

مادر شهید می‌گوید: در تماس‌هایی که با من داشت می‌گفتم؛ مادر جان آن جا خطرناک است. سرت را می‌بُرند گفت: در راه خدا سر برود، پا برود، جان برود و هر چه که برود زیبا است.
کد خبر: ۵۵۵۸۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱

برادر شهید «حسن علی» می‌گوید: از کارش هم ناراحت بودم، هم خوشحال. ناراحت از این که اگر گیر بیفتد، معلوم نیست ساواک چه بلایی سرشان بیاورد، خوشحال از این که برادرم پیرو خط ولایت و رهبری انقلاب بود.
کد خبر: ۵۵۵۸۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱

مادر شهید می‌گوید: مادر روزی می‌رسد که شما هم مادر شهید شوید و مردم همین حرف‌ها را به شما می‌زنند. من گفتم این حرف‌ها را نزن من طاقت ندارم، اما او می‌گفت: خلاصه شما هم روزی مادر شهید می‌شوی.
کد خبر: ۵۵۵۷۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰

قسمت نخست خاطرات شهید «شاهرخ قندالی»
دوست و هم‌رزم شهید «شاهرخ قندالی» نقل می‌کند: «متوجه چیزی شدم و گفتم: شاهرخ! پلاکت کو؟ نیم‌نگاهی به من کرد و گفت: می‌خوای چکار؟ گفتم: اون پلاک‌ها برای شناسایی‌ان. در حالی که می‌خندید، گفت: دوست دارم گمنام باشم و صورتش را با چفیه پوشاند.»
کد خبر: ۵۵۵۶۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰

پدر شهید می‌گوید: زمانی که می‌خواست به جبهه برود به او گفتم بمان و نرو می‌خواهیم برایت زن بگیریم و او در جواب گفت: این کجا و آن کجا. من تشنه‌ی حفظ دین هستم و شما تشنه‌ی عروسی من. تا جنگ تمام نشود ازدواج نمی‌کنم حتی اگر ۲۰ سال طول بکشد.
کد خبر: ۵۵۵۵۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۷

سید تقی برادر شهید می‌گوید: با عشق و علاقه‌ی زیاد با بسیج، سپاه و جهاد همکاری می‌کرد. آرزوی شهادت در سر داشت از این رو با خانواده‌های شهدا ارتباط نزدیکی داشت و به کار‌های آنان رسیدگی و خدمت می‌کرد و نهایتاً این عشق او را به سمت خود کشاند تا به مقصود خود برسد.
کد خبر: ۵۵۵۵۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۶

همسر شهید می‌گوید: صادق اهل این دنیا نبود، او بسیار ساده زیست بود و همیشه تاکید می‌کرد که انسان باید به اندازه خودش، همه چیز را داشته باشد.
کد خبر: ۵۵۵۴۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۶

علی محمد فاضل (دوست شهید) می‌گوید: یک از ویژگی‌های بارز شهید این بود که همیشه سعی می‌کرد اول خودش به کوچکتر‌ها سلام کند، نمی‌گذاشت کسی اول به او سلام کند.
کد خبر: ۵۵۵۴۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۵

همرزم و دوست شهید می‌گوید: وقتش را همیشه به خواندن دعای توسل و خواندن قرآن و دعا اختصاص می‌داد، وقتی ما سرگرم حرف زدن و کار‌های دیگر بودیم او با ما همراهی نمی‌کرد و وقتش را به کار‌های بیهوده نمی‌گذراند. نماز شبش ترک نمی‌شد به روحانیت و امام بسیار علاقه داشت.
کد خبر: ۵۵۵۴۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۵

خواهر شهید- فاطمه زهرا می‌گوید: یک روز ناگهانی متوجه شدیم که مهدی نیست. مادرم نگران شد، به سمت مسجد جامع رفت دید که شهید توی مسجد بود و آمد بیرون. مادرم گفت: تو اینجا چکار می‌کنی؟ مهدی هم گفت: تیراندازی شد و من هم رفتم داخل مسجد پشت در مخفی شدم گلوله به در خورد و از کنارم رد شد اگر یک مقدار این طرف‌تر می‌خورد، خورده بود به من.
کد خبر: ۵۵۵۴۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۴

همسر شهید می‌گوید: صداقت، پاکدامنی، مهربانی، تواضع و فروتنی از ویژگی بارزش بود، زندگی ساده و به دور از تجملات داشت و در برابر مشکلات بسیار صبور بود.
کد خبر: ۵۵۵۴۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۴

خواهر شهید می‌گوید: شهید موقع آمدن به منزل توسط کومله‌ها دستگیر شدند و مورد شکنجه قرار گرفت، بعد از شکنجه دادن او را زیر برگ‌های درخت مخفی کردند و بعد از ۳ ماه جسد شهید توسط پارس سگ چوپانی که گله‌اش را برای چرا به آن قسمت برده بود پیدا شد.
کد خبر: ۵۵۵۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۲

عسگری محسن پور برادر شهید می‌گوید: شهید به من دلداری داد و گفت؛ داداش زودتر فرم را امضا کن که اگر اجازه ندهی به چشم دیگرم لطمه می‌خورد. با یک چشم هم می‌توانم به جبهه بروم.
کد خبر: ۵۵۵۳۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۱

مادر شهید می‌گوید: خانمش خواب نما شد و در خواب شهید به ایشان گفت: تو که می‌گویی چرا رفت و شهید شد، همان روز سرنوشت من این بود. تو دوست داشتی من در بستر بمیرم؛ سرنوشت من این بود که گلوله به گلویم بخورد.
کد خبر: ۵۵۵۳۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۱

قسمت دوم خاطرات شهید «علی نیکوئی»
دوست شهید «علی نیکوئی» نقل می‌کند: «چشم به چشمش دوختم. نور لامپ‌های حجله، زیبایی عکسش را چند برابر کرده بود. برگشتم علی را دیدم. اولش فکر کردم خیالاتی شدم، ولی مثل اینکه خودش بود. با لبخند گفت: هر وقت خواستی من رو ببینی بیا پاچنار، جلوی میدون ابوذر. سکوی پاچنار پاتوق دوستانه ما چند نفر بود. خواستم بپرسم: تو که شهید، شدی، چه جوری می‌یای؟»
کد خبر: ۵۵۵۰۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۹

قسمت نخست خاطرات شهید «علی نیکوئی»
هم‌رزم شهید «علی نیکوئی» نقل می‌کند: «گفتم: چفیه‌ات رو لازم داری؟ اشکالی نداره، بیا چفیه من رو بگیر. راضی نشد. اصرار کردم. با دلخوری گفت: واسه چی اصرار می‌کنی؟ اگه من شهید بشم، چفیه‌ات خونی می‌شه، نمی‌تونم بهت پس بدم.»
کد خبر: ۵۵۵۰۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۸

یکی از دوستان خلبان «شهید اکبر بیگدلی» می‌گوید: گاهی اوقات می‌شد که او روزهای متوالی را در پرواز بسر می‌برد و یکبار به مدت 17 روز در قاره‌های مختلف جهان پرواز می‌کرد.
کد خبر: ۵۵۴۱۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۷

برادر شهید «پرويز محمدی» می‌گوید: وی علاوه بر اخلاق و رفتار بسيار خوبش كه مورد تحسين همگان بود، علاقه زيادی به جمع آوری عكس شهدا داشت و وقتی خبر شهادت رزمنده‌ای را می‌شنيد به هر طريقی عكس آن شهيد را پيدا می‌كرد و در آلبومش نگهداری می‌كرد. در سالگرد شهادت به معرفی این شهید والامقام می‌پردازیم.
کد خبر: ۵۵۳۷۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۰

خواهر شهید «علی‌اکبر لواف» نقل می‌کند: «روز آخر برای خداحافظی به خانه‌مان آمد. همه حرفم در این چند جمله خلاصه می‌شد: تازه یکی دو ماه بیشتر نیست اومدی، نمی‌شه بمونی و بعداً بری؟ قبول نکرد و گفت: هر کسی باید اندازه خودش به اسلام خدمت کنه.»
کد خبر: ۵۵۳۶۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۰