شهید «عباس اسماعیلی»؛
شنبه, ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۶
نوید شاهد - مادر شهید «عباس اسماعیلی» می‌گوید: «پیشانی پسرم را بوسیدم و گفتم: نمی‌خواهی داماد شوی؟ عباس گفت: مادر عروسی من مثل عروسی حضرت قاسم(ع) می‌شود.»
مادری که آرزوی دامادی پسرش را داشت!
به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران، شهید عباس اسماعیلی، یادگار «محمدولی» و «کبری سادات» یکم تیرماه سال 1340 در شهرستان تهران به دنیا آمد. او تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت و در کمک فنرسازی کار می‌کرد و سپس به عنوان یکی از نیروهای جان بر کف ارتش مقتدر جمهوری اسلامی ایران در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر در بیست و دوم شهریورماه سال 1360 در اشنویه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سینه به شهادت رسید. مزار وی در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.

روایتی از مادر شهید

عباس به خانه آمده بود. بعد از 8 ماه، گرمای آرام بخش دست پدر و مادر را دوباره در دستهای خود حس می‌کرد. نمازش را که خواند، بر سر سفره نشست و غذا خورد. مادر سفره را که جمع کرد رو به پسر بیست ساله‌اش کرد و گفت: به خانهِ همسایه می‌رود.

چند ساعت بعد، مادر به خانه برگشت. عباس گوشه‌ای نشسته بود و رساله می‌خواند. مادر جلو آمد و پیشانی پسر را بوسید. عباس که نگاهش کرد چشمانش پر از آرزو و حسرت بود. مادر گفت: «خانه همسایه مجلس عروسی است، ماندم تا خنچه را بچینند و من هم یاد بگیرم که چه طور برای پسرم خنچه بچینم».

عباس که صورتش سرخ شده بود، پرسید: «خیلی آرزو داری عروسی‌ام را ببینی؟» مادر سرش را تکان داد. عباس گفت: «مادر عروسی من مثل عروسی حضرت قاسم می شود؟» مادر از شنیدن حرف پسر یکه خورد و رنگش پرید. اما چیزی به روی خود نیاورد. عباس به فکر فرو رفت. از اینکه نمی‌توانست به آرزوی قلبی پدر و مادرش جامه عمل بپوشاند از روی آنان خجالت می‌کشید. همیشه به آنها می‌گفت: «خدا به من توفیق دهد تا محبت‌های شما را جبران کنم، شما با من خیلی مهربان بودید» و این آخرین بار بود که به مرخصی می آمد. بعد از آن دیگر پدر و مادرش را ندید.

منبع: کتاب حیات جاوید(1)
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده