خاطره
آن روز همه دور هم جمع شده بوديم بعد از صرف صبحانه به من گفت امروز در پارك شهر مراسم بزرگداشت پانزدهم خرداد است و من مي‌خواهم به آنجا بروم خداحافظي كرد و از منزل خارج شد...
پارك خونين در خرداد خونين بانه
نويد شاهد كردستان:


«پارك خونين»

آن روز همه دور هم جمع شده بوديم بعد از صرف صبحانه به من گفت امروز در پارك شهر مراسم بزرگداشت پانزدهم خرداد است و من مي‌خواهم به آنجا بروم خداحافظي كرد و از منزل خارج شد من هم همراه يكي از دوستان بنام عبدالله حسيني لحظاتي بعد به طرف پارك حركت كرديم رژيم بعث عراق تهديد كرده بود كه شهرهاي مرزي را بمباران مي‌كند وقتي به محل تجمع رسيديم مرحوم ماموستا ملا عبدالله سوري امام جمعه وقت بانه سخنراني مي‌كرد پارك مملو از جمعيت بود ناگاه صداي مهيب هواپيماهاي عراقي كه به آسمان شهر تجاوز كرده بودند به گوش رسيد طولي نكشيد آتش و دود، شهر را در برگرفت و مردم بي‌دفاع اعم از مرد و زن و پير و جوان به خاك و خون كشيده شدند خون همچون سيلاب بهاري جاري بود سطح خيابانهاي اطراف پارك را خون فرا گرفته بود و پارك به رنگ خون درآمده بود همانجا به دلم آمد كه سيد رسول شهيد شده است هرچه دنبالش گشتم پيدايش نكردم زخمي‌ها را به شهر سقز انتقال داده بودند خودم را به بيمارستان سقز رساندم آنجا هم نبود يكي از همشهريان بانه‌اي در بيمارستان سقز گفت من برادرت را مي‌شناسم او زخمي بود و فكر مي‌كنم حالش بد نبود و حتماً بانه است فوراً به بانه بازگشتم انبوه مردم را ديدم كه در منزل ما جمع شده بودند و مي‌گفتند برادرت بر اثر خونريزي زياد به شهادت رسيده است.[1]



1- به نقل از هاجر خوشنودي فرزند شهيد.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده