پدر هميشه معتقد بوده دختر روشناي خانه است و براي دختر ارزش خاص قائل بوده است.
نويد شاهد كردستان:



شهيد معظم عبدالرحمن خاتوني

مبارزه ، مقـاومت و پايداري با وجود ســرماي زمستان در همه جاي کشور نمودخاص خود را داشت همه آنهـايي که نـيش گـزنـده ستــم را چشيـــده بودنـد به ســاحل رهــايي مي انـديشيدنــد آنهــا مي خواستند يوغ بندگي را از گردن خويش بـردارند اگر چه با قيمت خون و جانشان تمام شود.آزادي را حق همه مي دانستند و بر اين باور بودند خداوند انسان را آزاد خلق کرده است و زندگي در چهار ديواري اسارت را نمي پذيرفتند و آزادي را نه تنها براي خود بلکه براي همنوعانشان آرزو مي کردندو يکي از خواسته هاي مردم انقلابي بود که در شعارهاي اصلي آنان نهفته بود .

عبدالرحمن خاتوني سال 1328 در شهر سقز متولد شد . چهارمين فرزند خانواده بود پدرش محي الدين که در بين مردم به او محمد امين مي گفتند و مادرش عايشه نام داشت اگر چه وضع مالي خوبي نداشتند و خيلي زود مجبور شد تا با کار کردن کمک کار خانواده باشد ولي از يادگيري علم و دانش غافل نبود در سال 1336 در دبستان حکمت ثبت نام گرديد و تحصيلات ابتدائي را در اين مدرسه و سه سال دوره راهنمائي را در مدرسه راهنمائي رازي زادگاهش با موفقيت به پايان رسانيد نوجواني بيش نبود که در منزل يکي از شهروندان سقزي کار مي کرد و آنان هزينه هاي تحصيل او را تامين مي کردند و چون باهوش و زرنگ بود و صاحب خانه فرزند نداشت همچون فرزند خود به او نگاه مي کردند و او توانسته بود جاي فرزند را براي آنها بگيرد.

پس از سه سال تحصيل در دبيرستان مهرگان سقز ترک تحصيل کرد و در فصل کار ساختماني به کارگري مشغول مي شد و در اوقات فراغت با شرکت در کلاس هاي قرآن نزد فردي بنام ملا رشيد به اصطلاح معروف قرآن کريم را ختم نمود در همان سال هاي 1345 و1346 که ترک تحصيل کرده بود مدتي به بوکان رفت و در آنجا در يک کارگاه قنادي به کار مشغول گرديد و در اين کارگاه مهارت لازم را کسب کرد.در سال 1350 در همـان شهر بوکان با دختر مورد علاقه اش فاطمه رحيمي ازدواج نمود و بعد از مدتي با نقل مکان به شهر مرزي بانه، کارگاه قنادي کوچکي را براي خود به راه انداخت و از اين طريق نه تنها براي خود بلکه براي جند نفر از شهروندان بانه اي هم که نزد او بعنوان کارگر و شاگرد کار مي کردند شغل ايجاد کرده بود.

زماني که براي خدمت سربازي فرا خوانده شد از رفتن به خدمت خودداري نمود و پنج سال تحت تعقيب بود ولي حاضر نشد در حکومت پهلوي بعنوان سرباز خدمت نمايد خيلي زود در شهر بانه توانست در بين مردم جايگاهي براي خود پيدا کند در حد توان به نيازمندان کمک مي کرد و مردم را با آغوش باز مي پذيرفت و همين اخلاق نيک و رفتار جوانمردانه موجب شده بود که در شهر بانه در قلب مردم جاي گيرد .

ثمره زندگي اش سه فرزند پسر و يک دختر بود اولين فرزندش حسن نام داشت و براي فرزند دوم نام زيباي حسين و فرزند سوم باقر بود که در زبان کردي به او باقي مي گفتند و دخترش روناک چهل روز بيشتر نداشت که در شانزدهم دي ماه سال 1357 بر اثر گلوله مزدوران رژيم ستم شاهي از وجود نعمت پدر محروم شدند پدري که دوشادوش مردم انقلابي شهر در مقابل ظلم و ستم حکومت پهلوي ايستاده بود و چند روز قبل بر اثر انفجار مواد منفجره دردفاع از مردم مجروح شده بود و هنوز بهبودي پيدا نکرده بود که بعد از به آتش کشيدن خانه پيشاهنگ که به مرکز فساد تبديل شده بود در اقدام تلافي جويانه مامورين حکومت که قصد حمله به اجتماع مردم شهررا داشتندسينه خود را سپر کرد و با اصابت شش گلوله تفنگ ژ3 به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و جاودانه شد مزارش در قبرستان سليمان بگ بانه براي هميشه تاريخ از فداکاريهاي بزرگش حکايت مي کند.

روشنايي خانه پدر

ما سه برادر بوديم مادرم مي گفت:

با وجود داشتن سه پسر همواره آرزوي داشتن يک دختر را داشت و مي گفت دختر مايه ي روشنايي خانه است و دختر پدر را بهشتي مي کند وقتي که خواهرم به دنيا مي آيد نام روناک را براي او انتخاب مي کند و روناک در زبان کردي به معني روشنايي بخش است پدر هميشه معتقد بوده دختر روشناي خانه است و براي دختر ارزش خاص قائل بوده است.

( از خاطرات دکتر حسن دانشمند فرزند شهيد خاتوني)


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده