بودم بودم، حساب نیست؛ هستم هستم، حساب است
رحیم شهبازی: روز دوازدهم بهمن ماه سال ۱۳۵۷ برای استقبال از امام خمینی به تهران رفته بودیم. در مسجد دانشگاه تهران، روحانیون در تحصن بودند و قرار بود شهید آیت الله بهشتی برای مردم سخنرانی کند؛ اما وقتی آمد، نوبت خودش را به آقای طالبیان داد. او هم نزدیک به دو ساعت در مورد چگونگی تأسیس و عملکرد گروه ابوذر و همین طور در مورد آیت الله فاكر خراسانی، هاشمی رفسنجانی و حیدری و چگونگی نحوه همکاری آنها با گروه ابوذر، صحبت کرد. سخنرانیش بسیار گیرا و جالب از آب درآمد.
انقلاب پیروز شد و مدتی گذشت. یک روز رفتم پیش حاج آقا و گفتم: شما برای نمایندگی حتما نامزد بشوید؛ چون من مطمئنم که اگر در مورد سابقه مبارزاتی و سیاسی خودتان برای مردم صحبت کنید و آنها کاملا شما را بشناسند و پی به توانایی های شما ببرند، به شما رأی خواهند داد.
در جواب ام گفت: بودم بودم، حساب نیست؛ هستم هستم، حساب است.
این حرف را در حالی زد که ما در آن زمان شاهد بودیم کسانی که هیچ کاری برای انقلاب نکردند، آن حرف هایی را که نباید بگویند، برای رسیدن به پست و مقام گفتند.