معلم شهید، محمد طالبیان اسوه مقاومت و ایثار
شهید محمد طالبیان 7 دیماه سال 1316 در شهرستان نهاوند دیده به جهان گشود و پس از سپری کردن دوران کودکی با عشق و علاقه و با وجود همه سختیهای دوران رژیم ستمشاهی به آموزش و تحصیل علم پرداخت و با موفقیت کامل موفق به اخذ مدرک لیسانس در آن زمان شد.
با کسب رتبه عالی در رشته مدیریت در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد اما به علت راهاندازی اعتصابات دانشجویی با وجود اینکه بورسیه دولت بود در سال ۱۳۴۸ اخراج شد.
سال بعد در رشته ادبیات عرب در دانشگاه اصفهان شروع به تحصیل کرد. همان جا با هیأتهای مذهبی آشناشد و فعالیتهای خود را ادامه داد. به نهاوند بازگشت و تجربیات خود را اجرایی کرد.
وی به عنوان معلم از بین شاگردان خود هر کسی که حتی کوچکترین زمینه تحول را داشت رها نکرده و همواره تلاش در هدایت آنان داشت. ۶ نفر از بهترینها را از مدارس مختلف جمعآوری کرد که عنوان این گروه ۶ نفره، گروه ابوذر شد و حاصل آن شهدای گروه ابوذر.
وی که با قرآن و مفاهیم دینی و معارف الهی آشنایی کامل داشت در زادگاهش نهاوند و در دبیرستان سابق "کوروش" به تدریس فقه پرداخت و با شکلگیری نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) مبارزات خود را برعلیه رژیم پهلوی شروع کرد.
هنگامیکه مشاهده کرد بهاییت و افکار التقاطی آنها در حال شکلگیری و قدرت گرفتن است برای مبارزه با افکار شوم این فرقه ضاله انجمن ضد بهاییت شهرستان نهاوند را راهاندازی کرد و به مبارزه ایدئولوژیک با این گروهک پرداخت و همواره دست به روشنگری بر ضد آنها میزد.
اقدامات وی در اوج دوران خفقان و سرکوب رژیم ستمشاهی مورد توجه سازمان ساواک قرار گرفت و او را بیشتر تحت نظر گرفتند و درصدد دستگیریش برآمدند اما موفق به این کار نشدند.
نقطه عطف فعالیتهای انقلابی وی هدایت و رهبری گروه انقلابی ابوذر نهاوند در اوایل دهه 50 بود که توسط 6 جوان انقلابی نهاوند تأسیسشد و به مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه می پرداختند.
گروه ابوذر نهاوند پس از دستگیری توسط ساواک، در سحرگاه 30 بهمن سال 1352 به دستور مستقیم شاه، در پارک چیتگر تهران مظلومانه به شهادت رسیدند.
با شهادت گروه ابوذر حاج محمد برای مبارزه با رژیم طاغوت بسیار مصممتر شد و فعالیتهای خود را با شدت ادامه داد چون او کسی نبود که با این مشکلات دست از مبارزات خود بردارد، بنابراین نیروهای ساواک، این مبارز انقلابی را در سال 52 دستگیر کردند و بعد از ۶ ماه شکنجه، وی را به تحمل ۱۵ سال زندان محکوم کردند.
فرزندش علی میگوید: هر چند پس از دستگیری پدرم تا یکسال هیچ خبری از او نداشتیم و بعد از آن برای ملاقات پدر به زندان قصر میرفتیم اما تا بیش از یکسال و نیم، هیچ جوابی جز سلام از پدر نیمهجانی که کشانکشان توسط دو مأمور زندان آن هم از پشت دیوار شیشهای با چند مهره شکسته کمر، جراحت شدید پا و بخیههای تمام نشدنی پیکرش، نشنیدیم.
از سال 52 تا پیروزی انقلاب اسلامی اسوه مقامت و ایثار مردم نهاوند در زندانهای رژیم ستمشاهی تحت شکنجه قرار داشت و با پیروزی انقلاب و ورود تاریخی حضرت امام خمینی (ره) به میهن اسلامی، آزاد شد.
در همین ایام زندان بود که با مقام معظم رهبری آشنا شد و مدتی هم سلولی ایشان بود که این همنشینی مجاهدانه، بر روحیات معنوی وی تاثیر بسیار داشت.
پس از انقلاب، رئیس کمیته انقلاب اسلامی و در عین حال رئیس حزب جمهوری اسلامی و همزمان شهردار نهاوند شد. سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ از شهرداران منتخب استان و تنها شهرداری بود که بدون استفاده از بودجه مملکتی حقوق تمام کارکنان شهرداری راتأمین و پرداخت کرد.
روزی که بازرسان استان، شهردار را در بین کارگرانی دیدند که مشغول بیل زدن و آسفالت کوچهای از محله پای قلعه بود و علت را جویا شدند: طالبیان در پاسخ گفت: وظیفه خدمت است. وقتی کارگر ببیند که شهردار نیز مانند او کلنگ میزنداحساس نمیکند که شغل پستی دارد، احساس حقارت نمیکند و این افتخار من است.
به دنبال خدمات بسیار در حوزه های مختلف فرهنگی و تربیتی، با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه های حق علیه باطل شتافت و دلاورانه در عملیات های مختلف شرکت کرد و تا پایان جنگ در بسیاری از مناطق عملیاتی انجام وظیفه کرد.
پس از سال های دفاع مقدس، مسئولیتهای متعددی در آموزش و پرورش و وزارت کشور بر عهده گرفت و در سنگر فرهنگی و اجرایی کشور نیز از تمام وجود خود برای سربلندی ایران گذشت و تلاش های بسیار کرد.
این مجاهد خستگی ناپذیر که به "ابوذر زمان" و "معلم شهید" مشهور شد، در 12 فروردین سال 1370 زمانی که منافقین تحرکاتی را در مرزها داشتند، در عملیات سرکوب منافقین (عملیلات مروارید) در منطقه خانقین عراق که از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طراحی و اجرا شد شرکت کرد که در درگیری با منافقین کور دل به شدت مجروح شد و همرزمانش نیز موفق به انتقال وی به عقب جبهه نشدند و همانجا به شهادت رسید.
علی فرزند شهید میگوید: میهمان داشتیم که پدرم تماس گرفت و گفت که کوله پشتی مرا آماده کنید میخواهم به جنگ بروم. ما خندیدیم، گفتیم احتمالاً دارد مزاح میکند، جنگ تمام شده، شاید به ماموریت میرود.
پدرم ساک را برداشت و از همه خداحافظی کرد. ما هم با مزاح و به دور از هر جدیتی با او خداحافظی کردیم. مادرم پرسید: کی بر میگردی!؟ در پاسخ گفت: معلوم نیست. و پدرم هرگز برنگشت!!
آنها با گروه خود پیشروی کرده بودند از محدوده تعیین شده قدری جلوتر رفته و در تیررس منافقین قرار گرفته بودند، آن تعداد که برگشتند، پس از مدتی برای پیدا کردن پیکر پدرم برگشتند اما هیچ اثری حتی کوچکترین نشانی از پدرم پیدا نشد، با هواپیما نیز از تمامی منطقه عکس گرفتند که نکند جایی ازقلم بیفتد اما باز هم هیچ اثری از شهادت و شهید نبود! حتی حدس زدند که شاید درزندان منافقین باشد، نیروی نفوذی فرستادند. اما باز هم هیچ اثری از او نبود! تا اینکه در سال ۱۳۸۵ شهید اعلام شد.
پیکر مطهر شهید محمد طالبیان هیچگاه به وطن بازنگشت.
این شهید در سال 1390 به عنوان شهید نمونه کشوری از سوی رهبر معظم انقلاب انتخاب شد.
کتاب "آقای معلم" که به همت مهین سمواتی جمع آوری شده است به زندگینامه و خاطرات شهید می پردازد