آقای یوسفی! بد این است که به عهدمان وفا نکنیم
یوسفی: با اصرار زیاد دوستان، نامزد انتخابات مجلس شد. نخستین کاری که کرد جمع کردن اعضای ستاد بود تا در برابر قران قسم بخورند.
گفت: تا شما را به این قرآن، دینتان را برای دنیای من نفروشید؛ چون اگر من انتخاب شوم، قطعا به حرف شما عمل نخواهم کرد. بلکه کاری را که به صلاح مملکت و دین و انقلاب است، انجام خواهم داد. پس دین فروشی نکنید. پشت سر دیگر نامزدهای انتخاباتی غیبت نکنید و آنها را تخریب نکنید.
چند نفر از جوانان روستای برجک از حاجی دعوت کرده بودند تا برای سخنرانی به آنجا برود. ماشین نبود. من یک موتور تریل ۲۵۰ سی سی داشتم. گفت: با همین می رویم.
گفتم: نه، حاجی! خوب نیست، خیلی بد است.
گفت: آقای یوسفی! بد این است که به عهدمان وفا نکنیم.
نپذیرفت. سوار شدیم و رفتیم. در بین راه از روستای عشوند گذشتیم و به مسیری پر از چاله و دست انداز برخوردیم. موتور لیز خورد و هر دو در جوی آب افتادیم. لباسهایمان حسابی خیس و گلی شده بود. خواهش کردم، التماس کردم که بیا برگردیم برویم لباس مان را عوض کنیم.
گفت: نه، مردم منتظرند. نباید خلف وعده کنیم. با همان وضعیت به دیدن مردم روستا رفتیم.