همان اول ماه حقوقش تمام می شد
نوید شاهد همدان: با مدرک بالایی که داشت، حقوق بیشتری هم می گرفت. اگر معلم های دیگر بیست ساعت تدریس داشتند، پدرم چهل و هشت ساعت داشت. حتی یک بار برایش شصت و هشت ساعت گذاشته بودند که می گفت: باید شب بروم تربیت معلم تدریس کنم.
با این وجود همیشه جیبش خالی بود. آخر برج که میشد، می گفت: محمد حسین! پانصد تومان داری به من قرض بدهی؟
من در آن موقع سه هزار تومان حقوق می گرفتم و خودش بیست و پنج هزار تومان. اما همه حقوقش را می بخشید.
اصلا اول ماه خیلی ها میدانستند که پدر قرار است حقوق بگیرد و می آمدند. به خیلی از خانواده ها کمک می کرد. بی جهت نبود که همه می گفتند که او پدر ما هم هست، فقط پدر شما نیست. ده سال پس از شهادتش، یکی آمد و هفت هزار تومان به من داد و گفت: این بدهی من به پدر شما است. سال های خیلی دور این مبلغ را داد و خرج عروسی من شد.
یک نفر دیگر هم گفت: در سال ۱۳۳۸ حاجی به من سی صد تومان داده و با آن به تهران رفته ام و سرمایه ای برایم شده. حالا وضعم خیلی خوب شده. قبول کنید هر مبلغی که بگوئید می دهم.
گفتم: قبول نمی کنم. پدر با نیتی به شما این پول را داده و قصد پس گرفتن نداشته.
سوغات مشهد یک عطر کوچک یا یک تسبیح معمولی است، نه اینها
در خانه را زدند. در را که باز کردم، یکی از پیمان کارهای شهرداری بود که برای پدرم کار می کرد. از مشهد برگشته بود. بسته ای را به دستم داد و گفت: قابلی ندارد، سوغات مشهد است، بدهید حاج آقا.
دویدم و توی اتاقم رفتم. بسته را باز کردم. یک جانماز بزرگ و یک انگشتری گران قیمت و یک مهر و تسبیح شاه مقصود داخل بسته بود. انگشتر را انگشتم کردم و منتظر شدم که پدر بیاید و اجازه بدهد تا انگشتری را برای خودم نگه دارم. وقتی آمد و قضیه را فهمید، گفت: جمع کن و زود ببر پس بده.
گفتم: چرا؟! مگر سوغات مشهد نیست؟ ناراحت میشود.
گفت: پسرم! سوغات مشهد یک عطر کوچک یا یک تسبیح معمولی است، نه اینها.
با اکراه رفتم و سوغاتی را پس دادم.
منبع: پرونده شهید در بنیاد
شهید و امور ایثارگران استان همدان و کتاب آقای معلم نوشته خانم مهین سمواتی