هرگز شهدا را از یاد مبرید
به گزارش نوید شاهد همدان، شهید بابامراد رنجبردار سوم فروردین ۱۳۲۹ در روستای ابرلاق از توابع شهرستان تویسرکان به دنیا آمد. پدرش محمدعلی و مادرش نوری جان نام داشت. خواندن و نوشتن نمیدانست. بنا بود. در سال ۱۳۵۱ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و سه دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و بیست و ششم دی ماه ۱۳۶۵ در شلمچه براثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای شهرستان اسدآباد به خاک سپرده شده است.
در این وصیت نامه آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ
و هرگز مپندارید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند.
پس از حمد و سپاس خداى تعالى و آرزوى پیروزى نهایى براى رزمندگان در جبهه هاى توحید و طول عمر امام عزیز و آزادى اسرا و سلام بر آقا امام زمان و با نثار صلوات بروح مطهر و طیبه شهداى صدر اسلام وصیت نامه خود را آغاز مى کنم.
مادر عزیزم و برادرم، همسرم و فرزندانم؛ جبهه رفتن من فقط براى رضایت خدا بود و بجز براى رضاى خدا براى هیچ چیز نیست، من از این دنیا نه مقام مى خواهم و نه چیز دیگر و انگیزه رفتنم به جبهه این بود که نام از محمد (ص) آمد، بر خودم واجب دانستم که براى رضاى خدا به جبهه بروم و رفتن به جبهه من پیوستن به سپاه محمد (ص) بود، چون در این میان نام از آخرین پیامبر محمد مصطفى (ص) آمد سپاهیان حضرت محمد (ص).
هیچ انتظارى از دولت جمهورى اسلامى ایران ندارم
هان اى برادرم و مادرم و خواهر عزیزم، همسرم و فرزندان عزیزم اگر خدا شهادت را قسمتم کرد و شهید شدم، خواهشم از شما این است که براى من گریه نکنید، چون هدف من تنها رضاى خدا بوده است و از شما خانواده مهربانم و مادرم و برادرم و قومان و خویشان همگى مى خواهم که پیرو ولایت فقیه باشید، پیرو روحانیت مبارز باشید و هرگز شهدا را که رفتند و خون دادند، آنها را فراموش نکنید و از یاد مبرید، چون آنها دین و حق زیادى برما دارند و هیچ انتظارى هم از دولت جمهورى اسلامى ایران ندارم، چون هدفم از رفتن به جبهه براى رضایت خداست.
پیرو خط امام عزیز باشید
و تو اى مادرم و برادرم و همسرم و فرزندانم و قومان و خویشان و، چون از هیچکدام صلاح نکردم و به جبهه رفتم امیدوارم مرا ببخشید و حلال کنید؛ و تو اى فرزند عزیزم حسین جان؛ امیدوارم که اگر من شهید شدم خواهرانت و برادرانت را خوب سرپرستى کنى، بخصوص مسلم و مریم که از همه شماها کوچکترند. حسین جانم پیرو خط امام عزیز باشید و پیرو روحانیت مبارز باشید و نمازت را فراموش نکنى.
بارى مادرم و همسرم و برادرم و فرزندانم و قومان و خویشان و دوستان و همسایگان من هیچ انتظارى از جبهه ندارم، من به خاطر خدا به جبهه مى روم وبس؛ و در آخر از شما مادر گرامى و برادر عزیز و فرزندان نور چشم و همگى قومان و خویشان و دوستان و آشنایان مى خواهم که اگر بدى یا خوبى از من دیده اند بدی هاى مرا به بزرگوارى خودشان ببخشند و براى رضاى خدا مرا حلال کنند و از خدا برایم طلب آمرزش و مغفرت نمایند و از همگى شما که با شما خداحافظى نکردم از همه التماس دعا دارم مرا ببخشید و حلالم کنید. با آرزوى پیروزى نهایى رزمندگان و آزادى حرم حسین و قدس عزیز و رهایى اسراى اسلام. خداحافظ تا روز محشر.
الهى تا ظهور دولت یار خمینى را براى ما نگهدار
جنگ جنگ تاپیروزى. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته شب نهم آذرماه سال ۱۳۶۵ شمسى