فرماندهای شجاع و مهربان بود
به گزارش نوید شاهد همدان، شهید «اکبر ورشاویان» در بیست و هشتم خرداد ۱۳۳۶ در خانوادهای متوسط و مذهبی در شهر همدان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان پرورش و مقطع راهنمایی و متوسطه را در مدرسه ابن سینا گذراند. در سال ۱۳۵۴ در کنکور سراسری شرکت کرد و پس از موفقیت در چند رشته، در دانشکده کشاورزی مشغول به تحصیل شد، ولی به علت بی قید و بندی آن دانشکده در دوران طاغوت پس از سه ماه ترک تحصیل کرد، ولی سال بعد مجدد در کنکور سراسری شرکت کرد و این بار در رشته زبانهای خارجی مدرسه عالی پارس موفق و برای گذراندن دوران تحصیل دانشگاه به تهران رفت.
سالهای اول و دوم را با اعتصابات و زد و خوردهای دوران انقلاب مواجه شد و یکی از شاهدان عینی کشتار ۱۷ شهریور و ۲۲ بهمن به دست شاه و عمال وی بود. این مشاهدات به قدری در او اثر گذاشته بود که اکبر را به یک انسان رزمنده و مسئول برای مبارزه با دشمنان خدا ساخته بود.
در سال ۵۷ و ۵۸ عضو اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مسلمان ایران و اروپا شد و در راه شناسایی اسلام و انقلاب تلاشهای فراوانی کرد. در خرداد ۱۳۵۹ موفق به اخذ مدرک لیسانس با معدل عالی شد. بلافاصله در مردادماه خود را به ارتش جمهوری اسلامی ایران معرفی کرد و در آموزشگاه شیراز دوره آموزش نظامی را به نحو احسن گذرانید.
به گفته دوستانش هدف او از آوردن معدل عالی برای شرکت در ردههای بالای ارتش به دوش گرفتن مسئولیتهای بزرگتر بود، دو ماه بعد از دوره آموزشی جنگ تحمیلی عراق برعلیه ایران شروع شد و اکبر پس از چهارماه خدمت آموزشی به درجه ستوان دومی مفتخر گردید. بلافاصله به اهواز اعزام شد. از همان روزهای اول در خط مقدم جبهه به نبرد با کفار بعثی پرداخت.
به سبب ایمان واقعی به اسلام و اخلاق خوبی که خداوند علاوه بر نعمتهای دیگر به وی عطا نموده بود، در میان گردان خود محبت فراوانی یافته بود که باعث شد بعد از شهادتش سربازان از افتخار شاگردی او در بعد جنگ یاد کنند.
شهید اکبر ورشاویان به مدت هفت ماه در راه اسلام و قرآن مبارزه کرد و به قول فرمانده لشگرش یکی از افسران شجاع و باایمانی بود که فقط به خاطر زنده ماندن اسلام و نجات ملت محرومش همیشه در تلاش بود تا بالاخره در دهم خرداد ۱۳۶۰ راهی که هدفش بود را در پیش گرفت و داوطلبانه برای پس گرفتن یک منطقه شناسایی شده از دست دشمن با یک گروه عازم منطقه میشود و هرچه به وی اصرار میکنند که باید ماموریت تانک را انجام دهی و واحد پیاده را باید کسی دیگر فرماندهی کند اکبر میگوید من باید امشب بروم و با اصرار خودش با گروه پیاده وارد منطقه میشود و پس از چند ساعت پیشروی و درگیری در همان شب که مصادف با شب شهادت امام موسی کاظم بود به دست مزدوران بعثی به وسیله تیربار به درجه رفیع شهادت نائل میآید.