شهیدی غریب که سرنوشتی نامعلوم دارد
به گزارش نوید شاهد همدان، شهید «مرتضی دولتی» در ۲۷ فروردین ۱۳۳۵ در روستای وندرآباد از توابع شهرستان اسدآباد در خانوادهای مومن و متدین متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند.
شهید دولتی از همان دوران کودکی فردی فعال و درس خوان بود و در کارهای کشاورزی به پدرش کمک میکرد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و نبود امکانات تحصیلی به اسدآباد رفت و در آنجا پایه راهنمایی را فراگرفت و تحصیلات را در همان مقطع به پایان رساند.
پس از مدتی با مشورت خانواده در نظام ثبت نام کرد و دوران آموزشی را در پادگان لویزان تهران فراگرفت و درجه گروهبان دومی را کسب کرد. پس از دوره آموزشی به همدان منتقل شد و پس از مدتی به تیپ ۸۴ خرم آباد رفت.
در دوران حضورش در خرم آباد با اتفاقات و حال و هوای انقلاب آشنا شد و در مرخصیها تظاهرات و بیانیههای امام راحل را برای خانواده بازگو میکرد. در خاطرهای از خانواده اش نقل شده که مرتضی در زمان حضور در خرم آباد مدتی به منزل بازنگشت و پدر و مادرش به شدت نگران حالش بودند، پس از مدتی که به مرخصی آمد متوجه شدند که پای مرتضی شکسته است، وقتی علت را جویا شده بودند شهید بزرگوار گفته بود در یکی از تظاهرات مردم در داخل شهر، فرمانده به ایشان دستور سرکوبی اغتشاشات را داده بود و شهید برای تخطی نکردن از فرمان مافوق به ناچار مجبور شده بود خودرا از بالای ماشین به زمین پرت کند و در این حادثه پای ایشان دچار شکستگی شود که پس از این ماجرا شهید دولتی تنزل درجه گرفته بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و همزمان نیز در فعالیتهای فرهنگی و سیاسی که به واسطه پیروزی انقلاب رونق گرفته بود حضوری دائم داشت تا اینکه جنگ تحمیلی توسط عراق آغاز شد و ایشان از خرم آباد به پاسگاه بهرام آباد مهران منتقل شد.
شهید دولتی اول مهرماه ۱۳۵۹ در مهران به عنوان خدمه تانک در مقابل دشمن بعثی ایستادگی کرد و زمانی که دشمن در منطقه در حال پیشروی بود برای جلوگیری از تجاوز دشمنان با عده کمی از همرزمان به مقاومت در برابر دشمن متجاوز پرداخته بود که به ناگاه گلوله دشمن بعثی به تانک اصابت کرده و تانک منفجر میشود و هرچهار نفر خدمه تانک زخمی میشوند. به گفته یکی از آن چهارنفر که «ابوالفضل خامسی» نام دارد ایشان به همراه مرتضی دولتی که نسبت به آن دو نفر دیگر وضعیت بهتری داشتند، موفق میشوند دو همرزم دیگر را از داخل تانک بیرون آورند که به علت وخامت حالشان مجبور میشوند آنها را به حال خود بگذارند و هر دو به سمت نیروهای خودی عقب نشینی کنند تا خبر پیشروی دشمن بعثی را به مقر فرماندهی برسانند.
در میانه راه مرتضی به علت شدت جراحت و تشنگی از ادامه راه بازمیماند و به همرزمش میگوید وصیت نامه ام در داخل تانک سوخته است اگر نجات پیدا کردی به خانه ما برو و سلامم را به پدر و مادر و خواهران و برادرانم برسان و بگو برای من ناراحت نباشند که من به اجابت فرمان رهبرم، جانم را در راه وطن، اسلام و قران خالصانه فدا کردم و با این حرف هر دو همرزم از یکدیگر خداحافظی میکنند.
به گفته ابوالفضل خامسی پس از گذشت مدتی به مقر فرماندهی رسیدم و درخواست کمک کردم که مطلع شدم مهران به دست دشمن افتاده و نمیتوانیم کاری برای رفقای در راه مانده انجام دهیم که به ناچار به بیمارستان برای مداوا منتقل شدم.
پس از گذشت ۴۴ سال از آغاز جنگ تحمیلی از سرنوشت شهید مرتضی دولتی خبری نیست و مشخص نیست چه اتفاقی برای این دلاور مرد رخ داده است. این گوشهای زندگی شهید مفقودالاثر مرتضی دولتی است که با رشادت تا آخرین قطره خون در برابر دشمن ایستادگی کرد تا تکهای از خاک وطن به دست دشمن نیفتد روحش شاد.