روح بیقرارش در اروند آرام گرفت
به گزارش نوید شاهد همدان، در شانزدهم فروردین ۱۳۴۴ در خانوادهای مذهبی و مستضعف در روستای حسین آباد ناظم ملایر فرزندی به دنیا آمد و خانواده اسمش را غلامرضا نهادند.
از کودکی در صحرا به کار و فعالیت میپرداخت و با برادر بزرگتر خود کمک حال خانواده در کارهای کشاورزی و امورات مربوطه بود. پس از مدتی کوره آجرپزی در روستا ساخته شد و غلامرضا در یکی از کورهها مشغول به کار شد. شهید حمزه لو در کنار کار به کسب علم نیز میپرداخت و با وجود کار طاقت فرسای کوره پزی هرگز روزه و نمازش ترک نشد. او بیشتر اوقات نماز خود را در مسجد و به صورت اول وقت به پا میداشت.
با وجود هوش سرشاری که داشت در دوران تحصیل با معدل خوب درس هایش را میخواند و در سال دوم دبیرستان بود که جنگ تحمیلی برعلیه ایران آغاز شد و غلامرضا بیقرار جبههها بود تا اینکه کار و درس را رها کرد و برای اعزام به جبهه وارد بسیج شد. پس از یک دوره کوتاه مدت آموزشی روانه جبهه شد و پس از یک سال و نیم با اجازه پدر و مادر به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و در همان اوایل عضویت رسمی بود که در دوره حفاظت اطلاعات شرکت کرد و به عنوان محافظ امام جمعه شهر ملایر منصوب شد.
محافظت از امام جمعه، جان بیقرار غلامرضا را آرام نکرد چراکه او دوست داشت در میدان نبرد باشد از این رو روانه جبهه شد، مدتهای زیادی در جبهه میماند، کمتر به مرخصی میامد، هیچ وقت از سختیها و کمبودها با کسی صحبت نمیکرد و همواره خود را راضی و خوشحال نشان میداد.
شهید حمزه لو در مدتی که جبهه بود پستهای مختلفی از جمله فرمانده گروهان تا معاون گردان را برعهده گرفته و در همه شرایط سرما و گرما با روحیه خوب در جبهه میماند، همه همرزمان ایشان را با اخلاق خوب و چهره خندان میشناختند.
پس از مدتی، به عنوان معاون گردان نیروی دریایی تیپ انصارالحسین (ع) انتخاب شد تااینکه عملیات والفجر ۸ آغاز شد. با هماهنگی نیروهای را روانه جبهه کرد و با اینکه از وی خواسته بودند که به خط مقدم وارد نشود، ولی بااین حال داخل اروند شد و در همان عملیات به آرزوی دیرینه خود رسید.
روحش شاد و یادش گرامی