شهید "علی اکبر قاسمی"، شهیدی که در اسارت آسمانی شد
به گزارش نوید شاهد همدان، ابراهیم یاری از اسرای عملیات کربلای ۴ و یکی از همرزمان شهید "علی اکبر قاسمی" در خاطرهای از این شهید بزرگوار با گرامیداشت یاد و خاطره آزادگانی که در زمان اسارت بر اثر جراحت و یا شکنجه به شهادت رسیدند، اظهار داشت: ما در دوران اسارت افرادی داشتیم که اگرچه مجروحیت داشتند، اما دلیل شهادتشان آن مجروحیت نبود، زیرا بسیاری از آنها به دلیل شکنجه شدن و کتک خوردن شهید شدند و "شهید اکبر قاسمی" از این دست افراد است.
وی افزود: شهید قاسمی یک فرد بازاری بود و سر گذر مغازه خیاطی داشت، یک فرد ۳۳ ساله که براساس تکلیفی که احساس کرده بود با وجود اینکه ۴ دختر و ۱ پسر داشت راهی جبهه شد این شهید بزرگوار یک اخلاق ویژه داشت و چون در بازار بزرگشده بود یک حالت جوانمردی داشت.
یاری ادامه داد: ایشان در آخرین مرحله حضور خود در جبهه، به گردان ۱۵۵ لشکر انصارالحسین (ع) همدان مأمور شده و بی سیم چی شهید سردار حاج ستار ابراهیمی شد، شب عملیات ایشان و چند نفر از رزمندگان به خط زده و آنجا بر اثر درگیری به اسارت دشمن درآمدند.
وی تاکید کرد: در زمان اسارت ما را در آسایشگاه به گروههای ۱۰ نفری تقسیم کرده بودند و چون ایشان از ما بزرگتر و در گروه ما بودند، مسئول گروه ما شدند، وقتی در آسایشگاه به ما نان میدادند ایشان نان را تقسیم میکرد، بعد ضمن طلب حلالیت پشتش را به ما میکرد و دستش را روی نانها میگذاشت و براساس آن جیره افراد را میداد.
آزاده دوران دفاع مقدس تصریح کرد: ایشان برای حج ثبتنام کرده بود یعنی همان روزهایی که شهید شد اگر در ایران بود، به حج مشرف میشد باور کنید معتقدم شهید قاسمی حتی اگر آن روزها در اسارت نبود و در عوض در حال انجام دادن مناسک حج بود، باز هم شهید میشد.
وی درباره نحوه شهادت شهید قاسمی گفت: ما در اردوگاه یک بنهایی داشتیم که البته مبلغ این بنها مطابق با درجه افراد فرق میکرد و ما برای گرفتن نمک با نخ و سوزن از این بنها استفاده میکردیم از آنجایی که شهید قاسمی مسئول گروه ما بود ما این بنها را جمع کرده و به شهید میدادیم تا به وقتش استفاده کنیم، یک روز شهید قاسمی متوجه نشده بودند و وقتی این بنها در جیبش بود لباسش را شسته بود، عراقیها وقتی این بنهای مچاله شده را دیدند این موضوع را بهانه کرده و گفتند شما میخواستید با این کار به ما توهین کنید که در اصل آنها دنبال این بودند که بچهها را اذیت کنند با وقوع این ماجرا عراقیها اول بچههای گروه و بعد کل آسایشگاه را زدند و همین موضوع نیز سبب ناراحتی شدید شهید قاسمی شد و ایشان میگفتند من ندانسته این کار را کردم چرا باید دیگران را بزنند. چند روزی از این موضوع گذشت تا اینکه روز جمعه ۱۲ تیرماه ۱۳۶۶ ایشان صبح که از خواب بیدار شد شروع به دادن شعارهایی مانند الموت الصدام، الموت امریکا و ... کرد یکی از مأموران آسایشگاه آمد و گفت: پدرسوخته زبانت را میبرم، شهید قاسمی هم گفت: پدرسوخته خودت هستی، بالاخره وقتی در آسایشگاه را باز کردند ایشان به آقای حسنخانی که بیشتر از همه با او ارتباط داشت گفت که من را امروز شهید میکنند بیا باهم به یکی از دستشوییها برویم تا من غسل شهادت کنم که بعد از خارج شدن از دست شویی نگهبانان ایشان را بردند.
یاری عنوان کرد: افرادی که در اتاق شکنجه بودند تعریف میکردند که عدنان، قیس و علی آمریکایی (از افسران اردوگاه تکریت ۱۱) با میلگرد و نبشی او را سخت زدهاند، ساعت نزدیک دو بعد از ظهر بود که او را برگرداند که ما دیدیم ساق، ران پا، ساعد و قفسه سینه شهید قاسمی شکسته و در حال کما بود اگرچه دوستان ما تلاش کردند با دادن تنفس مصنوعی او را نجات دهند، اما اثری نداشت و درنهایت ایشان پس از چند دقیقه به شهادت رسید و بعد هم نگهبانها پیکر ایشان را با خود بردند و ما دیگر از وضعیت این شهید عزیز اطلاعی پیدا نکردیم تا اینکه از اسارت بازگشتیم و دیدیم عراقیها با همان وضعیت آخری که شهید قاسمی داشت از او عکس گرفته و تحویل صلیب سرخ دادهاند و به آنها گفتهاند این اسیر بر اثر بیماری فوت کرده است البته به خانواده ایشان نیز همین را گفته بودند و خب ما نمیتوانستیم بگوییم چه اتفاقی برای شهید قاسمی رخداده است.
وی ابراز کرد: پیکر شهید قاسمی مردادماه سال ۱۳۸۱ به همراه باقی پیکرهای شهدایی که در اسارت به شهادت رسیده بودند، به کشور بازگشت و چون خانوادهاش در تهران زندگی میکردند در امامزاده علیاکبر (ع) چیذر به خاک سپرده شد.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پررهرو باد.