اگر راست می گویی بیا دفتر تا جلوی بقیه با هم بحث کنیم
علیرضا شهبازی: سال 1349 دوم دبیرستان کورش کبیر درس می خواندم. دبیر ادبیاتی داشتیم که دیپلمه بود و از ابتدایی به دبیرستان آمده بود. این دبیر کمونیست بود و خیلی دلش می خواست بچه ها حرفهایش را تأیید کنند. وجود خدا را انکار می کرد. از زمین و زمان دلیل می آورد و به هم می بافت و تحویل بچه ها میداد.
بچه ها جرأت نداشتند بالای حرفش حرفی بزنند و یا با او بحث کنند.
یکی از همکلاسی ها پسر خیلی مؤمنی بود و خیلی بیشتر از بقیه حرص و جوش می خورد و ناراحت میشد. اما او هم قدرت بحث و جدل با دبیر مربوطه را نداشت.
چاره ای ندیدیم جز این که از آقای طالبیان که از چهره های شاخص مذهبی دبیرستان و شهر بود، کمک بگیریم. قضیه را که شنید، خیلی ناراحت شد. بعدها شنیدیم که برای آن دبیر پیغام فرستاده که چرا این بحث ها را در کلاس راه می اندازی؟! اگر راست می گویی بیا دفتر تا جلوی بقیه با هم بحث کنیم.
آن دبیر که از قدرت بیان و تفکر عمیق آقای طالبیان خبر داشت، فورا جا زده و دیگر هیچ وقت از آن صحبت ها در کلاس از او نشنیدیم.