روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت سوم
يکشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۰۷:۴۸
از اسراف نان به شدت پرهیز می کرد. الهی شکر ذکر همیشه سر زبانش بود و لبهایش همیشه تکان می خورد.

نوید شاهد همدان: با محبتی که همیشه در صدایش موج میزد، خطابم قرار داد: خورشید آغا! دست پختت حرف ندارد.

به سادگی سفره اهمیت می داد. اگر جایی به میهمانی می رفتیم و دو نوع غذا درست کرده بودند، از یکی از غذاها می خورد و خیلی مؤدبانه و طوری که صاحب خانه ناراحت نشود، تذکر میداد که یک نوع غذا کافی است.

با آمدن نان بر سر سفره شروع به خوردن می کرد. بچه ها می گفتند: پدر! صبر کن، غذا داریم، غذا بخور. می گفت: نان هم غذاست و خیلی هم لذيذ؛ شما هم بخورید. لبه نان را هم بخورید. اگر نمی خورید، بدهید خودم می خورم.

از اسراف نان به شدت پرهیز می کرد. الهی شکر ذکر همیشه سر زبانش بود و لبهایش همیشه تکان می خورد.

شش سالی را که در زندان بود، برای بچه ها هم مادر بودم و هم پدر و نان آور خانواده. چرخ زندگی را با گردانیدن چرخ خیاطی می گذرانده ام ولی دستم را جلوی کسی دراز نمی کردم؛ حتی مدتها بعد از آزادیش باز هم کار می کردم و با هم می خوردیم. حقوق بگیر هم که شد، مقدار کمی از آن به خانه می رسید.

برگرفته از کتاب آقای معلم، زندگینامه و خاطرات معلم شهید محمد طالبیان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده