ما فقط برای رضای خدا آمده ایم
راوی: جمعی از دوستان شهید
قبل از عملیات والفجر ۸ آقای محسن رضایی، فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، با مجموعه ی خودشان آمده بودند برای بازرسی از تیپ انصار الحسین همدان.
آقای رضایی در سخنرانی خود مژده عملیات را به تیپ انصار دادند و همگی خوشحال شدند.
حمید در گردان در مدت چهار ماه شناخته شده و شاخص بود. همه دیگر او را می شناختند. فرمانده گردان بلافاصله او را انتخاب کرد و به مسئولان معرفی کرد. قرار شد بعد از سخنرانی فرمانده سپاه، به جایگاه برود و خوش آمد گویی و سخنرانی کند.
همه می دانستند که حمید قدرت بیان خوبی دارد و می تواند خوب سخنرانی کند. بعد از پایان صحبت های آقای رضایی که مژده عملیات را به تیپ انصار داد، حمید به جایگاه رفت و چنان سخنرانی کرد که همه لشکر او را تحسین کردند.
بعد از پایان سخنرانی، حمید آن خون نامه ای را که بچه ها با خون خود امضا کرده بودند به جناب آقای محسن رضایی داد تا به خدمت امام خمینی (ره) ببرد. بعدها نقل شد که حضرت امام خمینی (ره) چندین بار نوار ویدئویی حمید را که سخنرانی پر شور او در جمع بسیجیان بود دیده بودند.
چند روز بعد وقتی که ما در جلسه ی ستاد در خدمت آقای محسن رضایی بودیم، آقای رضایی فرمود: آن روز وقتی به مقر بچه های انصارالحسین همدان آمدم، وقتی که گفتند یک بسیجی می خواهد خوش آمدگویی بگوید، من پیش خودم گفتم که لابد چیزهایی را از قبل حفظ کرده و طبق معمول می خواهد بگوید با سلام و درود فراوان بر امام زمان و رهبر کبیر انقلاب و...
ولی این گونه نبود. من تعجب کردم و یک باره ماندم. با خودم گفتم ما با چه تفکری داریم می جنگیم و با چه کسانی همراه هستیم.
این رزمنده و بسیجی شما که نامش حمید هاشمی بود طوری صحبت کرد که همه متحیر شدند و سکوت مطلقی لشکر را فرا گرفت. ابهتی که امام داشت در شاگردانش دیدیم و به فرماندهان گردان گفتم که این بسیجی را استخدام رسمی سپاه کنند.
بعد از آن سیدالشهدای همدان، یعنی شهید علی چیت سازیان، درباره حمید گفت: حمید مصداق آیه فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَكَ وَلا تَطغَوا إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصيرٌ. پس همانگونه که فرمان یافته ای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که به سوی خدا آمده اند باید استقامت کنند و طغيان نکنید، که خداوند آنچه را انجام می دهید می بیند.
آن صحبت های عجیب حمید باعث شد صدا و سیمای همدان (راديو) و استانها و خیلی جاهای دیگر آن را پخش کند. حمید سخنان خود را این گونه آغاز کرد و گفت: بسم الله الرحمن الرحيم. لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم. اعوذ بالله من الشيطان الرجيم.
وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ
به به، بوی کربلا می آید. فرماندهان عزیز، خوش آمدید. خوش آمدید که بوی کربلا آورده اید. ما بسیجیان همیشه عاشق این بو بوده ایم و این را با شعار نگفته ایم، با شعورمان، با خونمان، با ایثارمان و با اطاعت از فرماندهان گفته ایم
که عاشق بوی حسینیم.
خوش آمدید، بوی حسین را برای ما چه زیبا به ارمغان آورده اید. خوش آمدید، قدم شما را بر روی چشمان خود گرامی می داریم. اما بنده لایق نیستم که به عنوان بسیجی، فرمانی و پیامی از بسیجیان داشته باشم. فقط به این عنوان که بر ما وظیفه است که زینب گونه به جای حسینیان، به جای دوستانمان و همرزمانمان و به اطاعت از فرمان اماممان پیام بدهیم، پیام می دهیم.
بسیجیان قهرمان، نور چشمان امام، یاران امام، فرزندان امت اسلام، یاوران امت مستضعف جهان، بدانید: جهان زبون است، آمریکا کیست؟! شوروی کیست!؟ ابرقدرت ها کیستند!؟ ابرقدرت فقط خداست! خداست و خداست ... ابرقدرت دین خدا، اسلام است. ابرقدرت کتاب خدا است، ابرقدرت وارثان پاک خدا و امت اسلام است. (صدای تکبیر جمعیت طنین انداز شد، الله اكبر الله اکبر...).
بسیجیان قهرمان! یاران بقية الله الاعظم، یاران با وفای رهبرتان روح خدا، یاران امید امام و امت، بدانید پیامی می خواهیم بدهیم، پیام ما پیامی است که با خون نوشته ایم، فریاد ما این بوده است که ابر قدرت خداست.
ما برای پیروزی نیامده ایم، ما برای شکست نیامده ایم، ما برای شهادت هم نیامده ایم، ما فقط برای رضای خدا آمده ایم، ما فریادمان رضای خدا بوده است، این ها سنبل های راه ما هستند و سنبل های هدف ما هستند.
هدف ما رضای خداست و به رضای او آمده ایم. ما برای سه ماه نیامده ایم، ما اماممان فرمان بیست سال داده است. عزیزان، بسیجیان قهرمان، این راهی نیست که ما شروع کرده ایم، راهی است که انبیا و رسولان ما شروع کرده اند، راهی است که امامان ما رفته اند، راهی است که همه ی ابر مردان و بزرگ مردان و آزادمردان رفته اند.
به ما رسانده اند و ما نیز با خون خود، با پیام خود، با جان خود، با ایثار خود، به همه ی جهانیان و به همه ی نسل ها فرمان می دهیم، پیام می دهیم که باید تا ظهور امام زمان بجنگید.
اما، اما و اما آنچه که کلید پیروزی ما بوده است، آنچه همه ی ابر قدرتها، آنچه آنها درک نمی کنند، ابرقدرت ها نمی فهمند، غلط می کنند. آنها نمی فهمند بسیجی ما را، آنها آمدند خدمت آقای رفسنجانی گفتند بگویید بسیجیان شما رمز پیروزی شان چیست؟
نفهمیدند! رمز پیروزی ما بسیجیان، ایمان ماست و اطاعت ما است. پیام دادیم، کوتاه گفته ایم، اما و اما پیام ما در خلاصه ی مطلب این است: عزیزان به رضای خدا بایستید، جانمان فدای رهبرمان باد. ما می ایستیم، مقاومت می کنیم، حال، بلکه آینده هم، تا جایی که جان در بدن داریم. با فرماندهان عزیزما، این پیام ما بود که گفتیم میایستیم. اما پیام ما به شما چیست؟ فرماندهان عزیز ما، قلب امام ما را شاد کنید. قلب أمام ما را شاد کنید. روح الله را شاد کنید، روح تمام این عزیزان، تمام به خون خفتگان، تمام آن بدن های تکه تکه ی افتاده در بیابان را، قلب تمام شهدا را، و پدر و مادران شهدا را شاد کنید و فرمان بدهید تا کربلا را بگیریم. فرمان بدهید جان فدا کنیم.
قلب اماممان را شاد کنید، ما آماده ایم، ما خسته از جنگ نیستیم! (برای بار دوم هم صدای تکبیر جمعیت در اردوگاه شهید مدنی دزفول طنین انداز شد؛ الله اكبر الله اكبر.
برادران عزیز من، مرا عفو کنید. فرماندهان عزیز مرا عفو کنید. اما یک پیام کوتاه تر به همه میدهم و همه را به خدا می سپارم. آن این است: ما رزمندگان و همه ی فرماندهان، ما بسیجیان تیپ انصارالحسین همدان که نام خود را انصار حسین قرار داده ایم و عاشق بوی حسین هستیم و به انتظار آزادی کربلانشسته ایم.
مایی که جان و بدن خود را آماده فداکاری راه کربلا کرده ایم، مایی که نام خود را راهیان کربلا قرار داده ایم، مایی که آمده ایم دل بقية الله الاعظم را شاد کنیم، مایی که آمده ایم در اینجا تمام وجود خود را فدای مظلومیت حسین کنیم، از شما خواستاریم هر چه زودتر فرمان عملیات را بدهید.
چون ما می خواهیم قدس را آزاد کنیم. می خواهیم نابود کنیم استعمار و استبداد و بندها را. زودتر فرمان بدهید تا این موجود زبون و کفر فاسد صدامی را نابود کنیم.
از فرماندهی محترم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خواستاریم که به اماممان بگوید ما بسیجیان با خون نوشته ایم، می نویسیم، خواهیم نوشت و به همگان پیام می دهیم که بنویسند.
خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست. اما بعد سه بار فریاد بزنید
جنگ جنگ تا پیروزی ...