فرماندهی که معلم اخلاق بود و در قلب بچه ها جا داشت
دوره ابتدایی را از سال 1349 تا 1354 در همان روستای طائمه و از سال 1354 تا 1357 دوره راهنمایی را در شهرستان
ملایر سپری كرد. به دلیل مشکلات مالی خانواده و از طرفی اعتماد به نفسی که داشت، هم درس می خواند و هم كار می كرد تا ضمن کسب درآمد برای خود، کمک خرج خانواده نیز باشد.
بعد از اتمام دوره ابتدایی و راهنمایی به تهران رفت و به علت مشكلات اقتصادی خانواده ترك تحصیل کرد و در تهران به كارگری و بنایی مشغول شد. در كار كشاورزی و كار منزل به والدینش كمك می كرد. اهل كار و تلاش بود و سعی می كرد بیكار نماند. از كارهای سخت هراس نداشت. به كارگری می رفت و در حرفه بنایی نیز مهارت داشت.
اهل نماز و عبادت بود. از پانزده سالگی شروع به نماز خواندن و روزه گرفتن كرد و از این سن به واجبات عمل می نمود. در پرداخت خمس و زكات جدی بود. حلال و حرام را رعایت می كرد .نمازش را به موقع می خواند. جوانی متین، با تقوا و مؤمن بود. به فقرا كمك می كرد و به آن ها علاقه داشت. مشتاق مطالعه بود و به خواهر و برادرانش سفارش می كرد كه كتاب بخوانند.
نوجوانی او همزمان بود با سال های انقلاب و حمید نیز همچون سایر جوانان و نوجوانان در راه مبارزه مردم ایران با رژیم شاهنشاهی گام برداشت. كار كه تعطیل می شد، به تظاهرات می رفت و علیه نظام طاغوت مبارزه می كرد.
به اشخاص مؤمن، روحانی و انقلابی علاقه داشت و از افراد ضد انقلابی، منافقین و گروه های سیاسی ضد انقلاب و از كسانی كه پشت سر بسیجی ها و پاسدار ها حرف می زدند، بدش می آمد.
اگر كسی علیه انقلاب حرفی می زد، ناراحت می شد و او را ارشاد و راهنمایی می كرد. امر به معروف و نهی از منكر را پیشه خود ساخته بود و در مقابل كسانی كه در برابر امام ایستادگی می کردند می ایستاد.
تا سه سال در تهران ماند و بعد به ملایر بازگشت و با تشكیل سپاه در آنجا ادامه تحصیل داد. چون شغلش بنایی بود و به امور ساختمانی و معماری آشنا بود، در واحد مهندسی- رزمی سپاه مشغول خدمت شد.
با شروع جنگ تحمیلی، در شانزده سالگی عازم جبهه های حق علیه باطل شد و به گفته خودش به خاطر ادای تكلیف و رضای خداوند به جبهه رفت.
در مورد جنگ می گفت: جنگ ما، جنگ اسلام و كفر است. ما باید پشت سر امام باشیم و از او حمایت كنیم. از اوامر امام اطاعت نماییم . اگر به پیام های امام گوش ندهیم و جبهه ها را پر نكنیم، فردای بدی خواهیم داشت. تا جنگ هست باید به جبهه برویم.
در سال 1360 یك ماه در كرمانشاه آموزش دید. سال 1361 با خانم آمنه حسینی ازدواج كرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نام های زینب و حسام الدین است که از او به یادگار مانده است هر چند پدر و دختر هیچگاه یکدیگر را ندیدند چرا که زینب پس از شهادت پدر به دنیا آمد.
دلاورانه بیش از شصت ماه در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت و به عنوان فرمانده ای شجاع از کشور دفاع کرد.
در لشكر 43 امام علی (ع) فرمانده طرح و عملیات بود. ابتكارات خوبی داشت و فرماندهان رده بالا از او خلاقیت های زیادی دیده بودند، به همین خاطر در لشكر مسئولیت قسمت مهندسی را به او دادند. علاوه بر اینكه یك فرمانده نظامی بود، یك مربی اخلاق نیز برای رزمندگان به شمار می آمد. همه به او احترام می گذاشتند و دارای فضایل انسانی زیادی بود.
در عملیات های زیادی از جمله در عملیات های آزادسازی مهران، سردشت، بانه، كربلای 4 و عملیات كربلای پنج حضور داشت و دو بار در منطقه مجروح شد. در كرمانشاه معاون مهندسی رزمی بود كه بعد از چند سال خدمت در این مسئولیت، هدایت واحد طرح و عملیات لشكر 43 امام علی(ع) را به عهده گرفت.
غلامرضا گودرزی، پدرش، می گوید، بعد از آزادسازی مهران، برای تشویق آن ها را به دیدن امام برده بودند و او بسیار خوشحال بود. هر سه ماه یكبار، یك روز به مرخصی می آمد . خودش را وقف جبهه و جنگ كرده بود و همه چیز را در جبهه می دید. در همان وقت كم مرخصی باز هم مطالعه می كرد.
اگر مشكلی پیش می آمد، هیچ گاه بازگو نمی كرد. خیلی راحت مشكلات را حل می نمود. نیروها به او احترام می گذاشتند و او در قلب آن ها جا داشت.
آرزو داشت در جنگ پیروز شویم و عملیات ها با موفقیت انجام گیرد.
به خانواده اش توصیه می كرد نماز و روزه را ترك نكنید، پشتیبان انقلاب باشید تا خون شهدا پایمال نشود . مطیع اوامر امام باشید و به حرف های امام گوش دهید. ادامه دهنده راه شهدا باشید، حجابتان را رعایت كنید تا دینتان را به اسلام ادا كرده باشید و راه حضرت زینب (س) را ادامه دهید.
آرزوی رسیدن به اوج مقام انسانیت را كه همانا شهادت در راه خدا بود داشت.
سعید حبیبی، همرزمش، می گوید: 22 دیماه سال 1365 در عملیات كربلای 5 در منطقه شلمچه بچه ها جلو رفته بودند. منطقه باتلاقی بود و برای خلاصی از باتلاق ها در خواست تخته کردند تا بتوانند از موانع طبیعی عبور کنند.
حمید با تعدادی از نیروها برای کمک به بچه ها به خط مقدم رفتند که در حال انتقال تجهیزات و پیکر شهدا، مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفتند و حمید و چند تن از بچه ها به شدت مجروح شدند.
به علت درگیری شدید و موج انفجار، بچه ها موفق به انتقال حمید به عقب نشدند و به حالت مجروح همان جا ماند که پس از 7 روز پیکر مطهرش در بین شهدای مشهد پیدا شد و به زادگاهش برگردانده شد.
غلامرضا گودرزی، پدر شهید، می گوید: بعد از شهادت او خدا را شكر كردیم كه توانستیم گلی را به سالار شهیدان تقدیم كنیم و دل امام را شاد نماییم.
شهید حمید گودرزی در بخشی از وصیتنامه اش نوشته است: با سلام و درود به رهبر كبیر انقلاب اسلامی این ابرمرد تاریخ و اسوه تقوا و نایب امام زمان(عج) كه با آمدنش امید تازه ای به دل مسلمانان داد و قدمش مبارك بود، چرا كه با
آمدن او پیروزی های اسلام به اوج خود رسید كه نمونه ای از آن انقلاب شكوهمند ایران است كه با آمدن او تمام طاغوت و طاغوتیان از بین رفتند.
همسرم، این بار به دنبال مأموریتی دیگر به سوی كربلا راه افتاده ایم و قصد داریم از منزل تا به كربلا یك نفس به پیش بتازیم و این بار پر صلابت تر از گذشته قلب دشمنان اسلام و قرآن را نشانه می رویم و برای سربلندی اسلام می غُریم تا دگر بار پیكار امیرالمؤمنین را زنده كنیم.
ای مردم، ما ادامه دهنده راه می خواهیم . بشتابید و غفلت نكنید . به سوی كربلای عشق بشتابید، زیرا سلاح به زمین افتاده ما را هزاران نفر باید بركف گیرند. از همه خواهران مومن و انقلابی می خواهم كه همسرانشان را تشویق كنند كه به جبهه بیایند تا جبهه ها خالی نشود و اسلام و انقلاب زنده بماند.
پیكر پاكش بعد از تشییع در شهرستان ملایر به خاك سپرده شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.