زندگینامه شهید «سعید قهاری سعید» شهید شاخص استان همدان در سال 96
سعيد قهاريسعيد فرزند حسينعلي متولد پنجم فروردين ماه 1331، در خانهاي با صفا و آغشته به عشق و نور الهي و ولايت اهل بيت عصمت و طهارت (ع) در روستاي «چنار عليا» شهرستان اسدآباد از توابع استان همدان به دنيا آمد.
از همان زمان طفوليت كه نواي روحاني اذان و اقامه را در گوش خود با تمام احساس لمس كرد زمينه مبارزه با نفس را در وجود خود فراهم نمود. پدر و مادر وي انسان هايي آزاده در مسير ولايت و تبعيت از امامت و عامل و معتقد به اصول و فروع دين بودند.
در سن 6 سالگي در روستاي محل تولد به منظور فراگيري درس مشغول تحصيل شد و دوران ابتدايي را با كسب نمرات بالا به اتمام رساند، از آنجا كه روستاي محل تولدش فاقد مدرسه راهنمايي بود براي ادامه تحصيل، خانواده مجبور به ترك روستا و عزيمت به شهر همدان شدند.
پس از كوچ به شهر همدان سعيد در مدرسه عطار نيشابوري همدان ثبت نام و ادامه تحصيل داد.
در طي مدت تحصيل با تلاش شبانهروزي ضمن كمك به والدين خود در مسجد محله همراه پدر به كسب علوم قرآني در محضر شريف مرحوم آيت الله ملاعلي همداني پرداخت و با بهرهگيري از كرامات ايشان كسب فيض نمود.
پس از گذراندن دوره راهنمايي در سال 1351 به خدمت سربازي اعزام شد. از آنجاكه براي حركت و مبارزه به دنبال حجت شرعي بود، ضمن مشورت با بعضي افراد صاحب نظر، دو سال از عمر شريف خويش و نه به عنوان سرباز ارتش طاغوت بلكه تحت عنوان يك سرباز مكتبي، آن هم با نيت خدمت به ميهن و كسب رضاي حق تعالي سپري نمود.
در سال 1353 پس از خاتمه خدمت، مجدداً ادامه تحصيل داد و با آگاهي از جلسات انقلابيون در سالهاي 54 و 55 تلاش مستمر خود را در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي در كنار روحانيون برجسته همدان و ديگر مبارزان يكدل و يك صدا شروع كرد. به گونهاي كه در طول اين مدت چندين بار توسط عمال رژيم طاغوت دستگير و متحمل شكنجههاي روحي و جسمي بسيار شد.
در سال 1356 با اوج گرفتن جريان هاي نهضت اسلامي به رهبري امام راحل (ره) با فروش يك دستگاه خودروي وانت كه تنها منبع تأمين معاش خانوادهاش بود براي مبارزه با رژيم طاغوت اقدام به خريد يك قبضه اسلحه ژ 3 با 9 خشاب به مبلغ 24 هزار و 300 تومان نمود و بارها و بارها تا سرحد شهادت در مبارزه با طاغوت پيش رفت.
اين اسلحه تا سال 1374 نزد وي بود تا اينكه پس از صدور فرمان رهبري سلاح شخصي خود را در قبال اخذ رسيد تحويل تسليحات لشكر 3 ويژه شهداي اروميه داد.
با ظاهر شدن نشانههاي پيروزي مردم به رهبري امام عزيز سر از پا نشناخته و هر كجا كه احساس نياز ميكرد به عنوان كسي كه آموزشهاي نظامي را در دوران سربازي و مراكز آموزشي فراگرفته بود حاضر ميشد.
سرانجام دوران ستم شاهي، ظلم و بيعدالتي از كشور اسلامي رخت بر بست و انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و وی با شناختي كه از جريانهاي فكري و سياسي داشت در مقابله با منافقين كه در آن زمان براي مبارزه با نظام نوپاي اسلامي قد علم كرده بودند از هيچ كوششي فروگذار نكرد و پس از تشكيل كميته انقلاب وارد كميته شد.
تا اينكه پس از چندي كه تعدادي از جوانان همدان به منظور راهاندازي سپاه پاسداران همدان مقدمات كار را فراهم آوردند وی نيز به عنوان عضوي از اين گروه ايفاي نقش نمود و به عنوان يكي از هستههاي اوليه تشكيل دهنده سپاه همدان مفتخر به پوشيدن لباس سبز پاسداري در اوج جواني شد.
همزمان با شروع فتنه و آشوب ايادي استكبار در كردستان به اتفاق تعدادي از برادران سپاه به منظور مقابله و رويارويي با ضد انقلاب و دفاع از حيثيت نظام به منطقه اعزام و در جريان درگيري با ضد انقلاب در منطقه دهگلان و قروه سنندج مجروح و براي مداوا به بيمارستان همدان منتقل گرديد.
در سال 1358 با لبيك به نداي امام خمینی(ره) براي نجات پاوه از چنگال كومله و دموكرات به پاوه عزيمت كرد و تا آخرين لحظات درگيري و بازپسگيري شهر پاوه در كنار شهيد سرافراز اسلام «شهيد چمران» به نبرد با دشمن پرداخت. حضور در كنار شهيد چمران به عنوان نقطه عطفي در زندگي وي به حساب ميآيد.
در سال 58 پس از صدور فرمان تاريخي امام خميني(ره) مبني بر تشكيل بسيج مستضعفين از سوي مسئولين وقت سپاه مأمور راهاندازي و سازماندهي واحد بسيج مستضعفين در استان همدان شد و به لطف خدا موفق گرديد خدماتي در خور تحسين ارائه نمايد به گونهاي كه ظرف 6 ماه فعاليت انجام شده جمعيتي قريب به 15 هزار نفر از بهترين جوانان انقلابي و پرشور همدان و 5 هزار نفر از خواهران را كه عصاره انقلابي و پوينده همدان بودند را جذب بسيج نمود.
در سال 1359 بنا به تشخيص و صلاحديد فرماندهي وقت سپاه منطقه همدان پس از شكلگيري بسيج، مسئوليت فرماندهي سپاه نهاوند به ايشان محول شد. در اين مدت با كمك و همكاري صادقانه شهيد حجت الاسلام حيدري امام جمعه نهاوند و شهيد طالبيان در كوتاهترين زمان ممكن توانست سپاه نهاوند را راهاندازي نمايد.
با توجه به اينكه قبول مسئوليت جديد با تجاوز رژيم بعثي به مرزهاي ايران اسلامي همزمان گرديد با حفظ سمت مسئوليت پشتيباني نيرويي محور دزلي مريوان را قبول كرد و به طور متناوب به منظور انجام وظيفه الهي و اداي تكليف آنچه را كه در توان داشت ارائه نمود.
حسب دستور سردار شهيد محمد بروجردي فرمانده وقت غرب توفيق همسنگري با سردار جاويد الاثر حاج احمد متوسليان نصيبش گرديد و موفق به كسب فيض و بهرهگيري از فضائل اخلاقي و معنوي اين اسوه تقوا و اخلاق شد.
با توجه به اشتياق و استقبال پاسداران و بسيجيان جان بر كف نهاوند در راستاي حفاظت از دستاوردهاي انقلاب و حراست از كيان اسلامي مسئوليت پدافند و دفاع از محور قراويز در شهرك المهدي سرپلذهاب به سپاه نهاوند واگذار شد و در طول مدت تصدي سپاه نهاوند، خدمت صادقانهاي داشت.
در سال 1361 بنا به تأكيد و توصيه شهيد بروجردي سپاه نهاوند را تحويل داده و با توجه به حضور گسترده ضد انقلاب در منطقه سنقر كليايي و نا امن بودن منطقه و حساسيت خاص و ويژه منطقه از نظر جغرافيايي و سهلالوصول بودن منطقه از نظر دستيابي به مراكز استان هاي همدان، كرمانشاه و ... براي ضد انقلاب، مسئوليت منطقه به ايشان واگذار شد.
وي پس از حضور توانست با استفاده از توان و تجربه و استعداد نيروهاي بومي منطقه تمامي حركات ضد انقلاب را زير نظر بگيرد و با استفاده از اندوختههاي انقلاب و جنگ، موفق شد سازماني منسجم و پويا با عنوان گردان 207 شهيد بهشتي را ايجاد نموده و چندين پايگاه عملياتي در قالب گروهانهاي مستقل را راهاندازي نمايد.
ثمره اين كار انهدام كامل هيز بيستون به فرماندهي دكتر اقبال به استعداد 70 نفر و انجام عمليات هاي مكرر محلي در برابر احزاب منحله كومله بود كه به جهت حضورشان در منطقه 25 نفر از بهترين برادران بسيجي و پاسداران بومي را به شهادت رسانده بودند.
رشادت و پايمردي جوانان غيور و رشيد منطقه و استمرار عملياتها، بساط ضدانقلاب را براي هميشه در هم پيچيد و امنيتي پايدار و آسايش هميشگي در منطقه حكمفرما گرديد.
وي در يكي ديگر از همين سلسله عملياتها توسط سفاكترين انسانها براي بار دوم مجروح شد كه پيام فرماندهي وقت كل سپاه، سردار رضايي خطاب به وي حكايت از عمق حساسيت منطقه و زحمات و تلاشهاي انجام گرفته برادران در اين منطقه از خاك عزيز كشورمان ايران را دارد.
پس از اين جريانات و موفقيتهاي حاصله، ضد انقلاب حضور خود را كمرنگ و از آن پس به صورت تيمهاي 2 يا 3 نفره صرفاً براي انجام كارهاي سياسي مراجعه ميكردند.
در اواخر سال 1362 همزمان با اجراي طرح بزرگ فراخواني لبيك يا خميني(ره) به اتفاق چند صد نفر از برادران بسيجي و پاسداران شهرستان سنقر در قالب يك تيپ عملياتي به منطقه چنگوله اعزام شد و پس از مهيا شدن مقدمات انجام عمليات والفجر 5 با مسئوليت رئيس ستاد لشكر الزهرا (س) انجام وظيفه نمود.
در سال 1363 پس از عمليات والفجر 5 با نظر سنجي انجام گرفته توسط مسئولين وقت و تأييد و گواهي تعدادي از مسئولين و صاحبنظران مبني بر ايجاد يك امنيت پايدار و هميشگي و نظر به عدم حضور ضد انقلاب در منطقه، از سمت فرماندهي سپاه سنقر به سمت فرماندهي سپاه جوانرود منصوب شد.
در منطقه امنيتي جوانرود كه قريب 900 كيلومتر مربع مساحت را در برداشت، پيشاپيش نيروهاي رزمنده حركت كرد و موفق شد با همت والاي عزيزان بومي (پيشمرگان كرد) مناطق و روستاهاي آلوده را از لوث وجود ضد انقلاب پاكسازي و با استقرار در محورهاي عملياتي، خطوط پدافندي تيپ ابوذر را تشكيل و با اعزام گردانهايي به مناطق عملياتي جنوب افتخار شركت در عمليات كربلاي 5 را پيدا كرده و در جريان عمليات مزبور مجدداً مجروح شد.
به عنوان يكي از فرزندان امام راحل و دوستداران واقعي انقلاب آنگونه كه در خور شأن و منزلت نظام مقدس جمهوري اسلامي بود با الگو گرفتن از شهيد والامقام محمد بروجردي با نيروهاي اهل سنت معاشرت داشت.
پس از مداواي مجدد مجروحيت حاصله در عمليات كربلاي 5 بنا به تشخيص و صلاحديد ايزدي فرماندهي منطقه غرب (نجف) با حفظ سمت فرماندهي سپاه جوانرود و تيپ ابوذر به سمت فرماندهي سپاه پاوه و تيپ مستقل 212 حمزه سيدالشهدا منصوب و در طول تصدي يگان ياد شده موفق به شركت در خطوط عملياتي و محورهاي منطقه و انجام چندين عمليات بر روي مقرهاي حزب منحله دموكرات در طول خطوط مشترك با كشور عراق و عمليات والفجر 10 شد.
پس از اتمام عمليات والفجر 10 به جهت نياز به كسب علم با موافقت مسئولين مربوطه در دوره سوم دافوس سپاه شركت و پس از طي دوره موفق گرديد در يكي از مديريتهاي دانشگاه امام حسين (ع) ادامه خدمت نمايد. اما پس از مطلع شدن سردار ايزدي فرمانده وقت نيروي زميني اين موضوع محقق نگرديد و ايشان دستور مراجعت وي به منطقه غرب و مشغول شدن در يكي از يگانهاي تحت امر قرارگاه نجف را صادر نمودند و ايشان با بزرگواري اطاعت امر نموده و با مشورت سردار مرتضي قرباني به عنوان جانشين فرماندهي تيپ مستقل 100 انصارالرسول (ص) در منطقه امنيتي اورامات مشغول ميشوند.
پس از سپري شدن 4 ماه مجدد حسب دستور سردار ايزدي مسئوليت فرماندهي سپاه مريوان به وي محول گرديد و ايشان با احساس وظيفه و توكل بر خداوند در سمت فرماندهي سپاه مريوان ظرف مدت يكسال 20 درصد از پايگاه هاي منطقه را با استعداد تقريباً 2 هزار نفر نيروي انساني و 80 درصد پايگاه عملياتي را با استفاده از نيروهاي بومي منطقه فعال و عملياتهاي متعددي را بر عليه ضد انقلاب انجام دادند و در كنار عملياتهاي كوچك در همان سال با انجام عمليات هاي برون مرزي مانند عمليات در منطقه جمهرسي و دره شيلر در خاك عراق موفقيتهايي را به ارمغان آوردند كه انجام اين چنين عملياتهايي در تضمين امنيت منطقه بسيار مؤثر بود.
در زمان انتفاضه عراق به نمايندگي از فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهدا و تصويب اعضاي شوراي تأمين منطقه مسئوليت كنترل و حفاظت از مرز و ارائه راهكارهاي مربوط به نحوه و چگونگي پذيرش مهاجرين كُرد عراقي را پذيرفت و با سعه صدر و رعايت قداست و حيثيت سپاه اين مأموريت را با سربلندي به منصه ظهور گذاشته و به واسطه حسن اعتماد مردم منطقه به عملكرد خوب و شايسته سفيران راستين انقلاب همچون سرداران شهيد محمد بروجردي، احمد كاظمي، محمود كاوه، حاج احمد متوسليان و شهيد ابوعماد و ضرورت نياز منطقه به امر مشاركت در اجراي برنامههاي سرنوشتساز منطقه مسئوليت اجراي پروژه مردم ياري را كه سپاه براي اولين بار در منطقه تجربه ميكرد و از سوي سردار هدايت طراحي شده بود پيگيري و با استعانت از درگاه حق تعالي و تبعيت از فرامين فرماندهي معزز كل قوا با غلبه بر قلوب اهالي منطقه روحيه مردم ياري را افزون بخشيده و توانايي آن را داشت كه به عنوان يك پاسدار انقلاب با در نظر گرفتن شرايط حاكم بر منطقه بحث مردم ياري (ركن 5) را توسعه داده و بيش از گذشته مردم را به حقانيت و حقيقت نظام مقدس جمهوري اسلامي آگاه نمايد كه تداوم اين امر تأثيرات اجتماعي و فرهنگي بسياري را در اذهان و افكار عمومي منطقه بجا گذاشته و به همين دليل با توجه به اهميت موضوع و نتايج خوشايند طرح از سوي فرماندهي نيروي زميني به عنوان پاسدار نمونه انتخاب و مورد تشويق قرار گرفت.
در طول دوران تصدي فرماندهي سپاه مريوان موفق شد با اعتماد به نفس و اتكا به قدرت لايزال الهي و با تأسي از سرور و سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين (ع) طي دو مرحله عمليات انتحاري اقدام به دستگيري و يا انهدام گروههايي از حزب منحله دموكرات و كومله در منطقه از جمله گروه تحت سرپرستي توفيق الياسي و گروه عبدالله نژماري در روستاي کانیدینار و بِردِه رِشِه كه هر دو از كادرهاي نظامي و رده بالاي كومله بودند نمود.
در سال 72 با صلاحديد مسئولين و همزمان با توديع سردار هدايت و انتقال سردار رستگارپناه به ناجا و انتصاب سردار احمد كاظمي به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سيدالشهدا (ع)، ايشان كه مسئوليت جانشيني قرارگاه استاني شهيد شهرامفر كردستان را عهدهدار بود، به عنوان فرمانده قرارگاه برون مرزي شهيد كاوه معرفي شد و با توكل بر خداوند متعال و الهام گرفتن از فرامين فرماندهي معظم كل قوا، مأموريتهاي فرامرزي سپاه را در آن سوي مرزهاي بينالمللي به جّد پيگيري كرده و اهتمام لازم را در امر ايجاد امنيت پايدار در مرزهاي ايران اسلامي و ناامن نمودن محيط براي ضد انقلاب در آن سوي مرزها به كار گرفت.
از جمله اقدامات انجام شده در طي تصدي فرماندهي قرارگاه برون مرزي شهيد كاوه عبارتند از:
1 ـ اجراي عمليات بر روي مقر مال بند 1 ، 2 و 3 از حزب منحله دموكرات در منطقه ناوطاق عراق كه نتيجه آن به هلاكت رسيدن 9 نفر از سران حزب منحله دموكرات بود.
2 ـ اجراي عمليات موشكي بر روي مقر حزب منحله دموكرات در عمق خاك عراق در استان سليمانيه و وارد آوردن تلفات انساني سنگين به پيكره حزب توسط نيروهاي خودي كه شدت عمليات موجبات انتقال اجباري مقر حزب به عمق خاك عراق را فراهم آورد.
3 ـ تداوم عملياتهاي متعدد بر عليه احزاب كومله و دموكرات در آن سوي مرز و تلاش شبانهروزي ايشان و ديگر همكاران در طول مدت تصدي فرماندهي قرارگاه مزبور به گونهاي كه به لحاظ تعصب خاص و اهميت و ارزشي كه براي كارش قائل بود هفتهها و حتي بعضاً ماهها از خانه و كاشانه خود خبري نداشتند و تمام فكر و ذكرشان اجراي مأموريتهاي سپاه و نشان دادن اقتدار نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران در منطقه بود.
در همين سالها بود كه يك نفر از عوامل فريب خورده نفوذي در هوانيروز ارتش با يك فروند هليكوپتر به آن سوي مرزها گريخته و قصد پناهندگي به كشور انگلستان را داشت پس از جلسات مكرر و اتخاذ تصميم توسط مسئولين، ايشان طي حكمي از سوي فرماندهي وقت قرارگاه حمزه با صلابت هرچه تمامتر و به منظور نشان دادن اقتدار نظام، مسئوليت برگرداندن هليكوپتر را با اشتياق فراوان پذيرفته و طرحي را تهيه كردند كه، هليكوپتر ربوده شده از خاك عراق به نقطه ديگري در استان سليمانيه منتقل شد كه اين اقدام اجراي هر گونه عمليات از نيروهاي خودي سلب كرده بود و تنها راه بازگشت آن هليكوپتر، مراجعه به منطقه محل نگهداري و پذيرش هرگونه خطر در اين راه بود.
وی همراه دو تن از خلبانان با حركت به استان اربيل و تشكيل جلسه مشترك با جلال طالباني و نيچروان بارزاني و عدم دستيابي به نتيجهاي قانع كننده با به كارگيري عواملي از قرارگاه شهيد كاوه و همكاري تعدادي از برادران معارض عراقي به طرف استان سليمانيه حركت و با هيبت اسلامي و استفاده از اقتدار پاسداري، خلبانان را براي به پرواز درآوردن هليكوپتر آماده نمود. پس از راهاندازي، با اعلام اين مطلب كه هليكوپتر پرواز آزمايشي خواهد داشت آنها را توجيه نمود كه به سمت مرزهاي پاوه و جوانرود حركت نمايند اما به علت نداشتن نقشه، خلبانان مسير را تغيير داده و به طرف مزر بانه حركت ميكنند و با توجه به گسترش و آرايش نيروهاي معارض عراقي در منطقه قلعه چولان مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مجبور به فرود اضطراري ميگردد.
وی هم پس از به پرواز در آمدن هليكوپتر در استان سليمانيه با عدم اطلاع از اصابت گلوله به اتفاق همراهان در منطقه كوي سنجق در كمين نيروهايي از حزب منحله دموكرات گرفتار ميشوند كه متأسفانه دو نفر از نيروهاي راهنماي بومي عراقي زخمي می شوند كه پس از اتمام درگيري و خارج نمودن مجروحين از صحنه نبرد در شهر اربيل از وضعيت هليكوپتر مطلع شده و آگاهي پيدا ميكند كه خلبانان پس از فرود اضطراري توسط اعضاء دفتر سياسي جلال طالباني بازداشت شدهاند، متعاقب اين موضوع با مشقت خود را به محل هليكوپتر رسانده و تلاش زيادي را براي راهاندازي مجدد به عمل ميآورند اما كارساز نگرديده و در نهايت مجبور ميشوند با اجاره يكدستگاه تريلر عراقي اقدام به انتقال هليكوپتر به ايران نمايند.
در همين سال بنا به دستور سردار احمد كاظمي مسئوليت طرحريزي حمله به مقرهاي بيخمه باسترمه در منطقه ديانا به ايشان محول و تمام مراحل مقدماتي طرح آماده ميشود اما بنا به تشخيص و مصلحت دستور شوراي عمليات صادر نميگردد.
در همين اثناء با حفظ سمت قرارگاه شهيد كاوه به دليل جابهجايي فرمانده لشكر 3 اروميه بنا به تشخيص سردار كاظمي و با حفظ سمت به عنوان جانشين لشكر 3 تعيين ميگردد. از آنجا كه در آن زمان ضد انقلاب و اشرار مسلح در منطقه به صورت چشمگيري حضور داشتند و به لحاظ توان بالاي عملياتي اكثر جادههاي منتهي به شهرستان اروميه پس از ساعت 4 به بعد منعتردد اعلام گرديده بود و حتي بر روي شركت فرشته در شهر اروميه كه يكي از شركتهاي وابسته به ارتش جمهوري اسلامي است اشرار دموكرات اجراي عمليات كرده بودند وي با بهرهگيري از توان نيروهاي مستقر در منطقه پيرانشهر، اشنويه، سردشت، بانه و بوكان و با توجه به شور و اشتياق فراوان كه به نابودي ضد انقلاب داشت وارد عرصه كارزار ميشود و شبانهروز در رويارويي و مقابله با ضد انقلاب و اشرار تلاش ميكند. به گونهاي كه به دليل مشغله كاري بيش از اندازه بعضاً يك يا دو ماه اصلاً خبري از خانواده نداشتند.
در طول اين مدت (تصدي جانشيني لشكر 3) به علت عدم پيشرفت مأموريت هاي قرارگاه شهيد كاوه و متوقف شدن عمليات هاي برون مرزي به لحاظ اشتغال ايشان در لشكر 3 با اصرار خودش مسئوليت قرارگاه شهيد كاوه را واگذار كرده و تمام توان خود را در جهت پيشرفت و سوق دادن توان عملياتي لشكر در راستاي نابودي ضدانقلاب به كار ميبندد.
يكي از نمونههاي بارز مأموريتها در سال 73 درگيري با ضد انقلاب در شهر اشنويه بود كه منجر به هلاكت تعدادي از ضد انقلابيون گرديد و ايشان براي چندمين بار در اين عمليات مجروح ميگردند. اهميت اين عمليات به حدي بود كه راديوهاي بيگانه مدتي بر روي آن بوق و كرنا راه انداخته بودند.
وي پس از دو ماه بستري شدن در بيمارستان به علت سنگيني جراحات وارده به مدت شش ماه از سوي پزشك معالج ملزم به استراحت ميشوند اما با توجه به شور و هيجان خدمت و مبارزه با ضد انقلاب در كردستان از بيمارستان ترخيص شده و به منظور ارائه خدمت با عصا در محل كار حاضر ميشوند.
با تلاشهاي شبانهروزي وي و همكارانشان تا سال 1376 در لشكر 3 با اجراي چندين طرح عملياتي از جمله طرح انسداد مرز و تهيه طرحهاي مبارزه با قاچاقچيان با حفظ سمت، مسئوليت بازرسي قرارگاه حمزه را پذيرفته و پس از يك سال ضمن تحويل دادن مسئوليت بازرسي لشكر 3 به عنوان معاون هماهنگ كننده قرارگاه ياد شده معرفي و تا آخر سال 77 در همين مسئوليت خدمت نمودند.
تا اينكه با توجه به عهدهدار شدن مسئوليت فرماندهي قرارگاه شهيد شهرامفر استان كردستان از يك سو و مسئوليت معاون هماهنگ كننده قرارگاه حمزه از سوي ديگر به لحاظ تراكم بالاي كار و سنگيني مسئوليتهاي محوله و فاصله اروميه تا كردستان مجبور به آن بود هفتهاي 3 روز را در كردستان و 4 روز را در اروميه حضور داشته باشند. پس از قبول مسئوليتهاي سنگين فوق و انجام وظايف به صورت شبانه روزي طي حكمي به سمت جانشين فرماندهي قرارگاه نجف در كرمانشاه منصوب شد.
با توجه به اينكه انتصاب وي در قرارگاه نجف در سال 78 بود و قرارگاه ياد شده به لحاظ عملياتي اشتغال چنداني نداشت، روح بلند حاج سعيد نميتوانست فعاليت اداري را تحمل كند، فلذا وي در مدت تصدي پست جانشيني قرارگاه هميشه دلخور و غمگين بود كه چرا در جايي قرار گرفته است كه اجازه عمليات و فعاليت نظامي از وي سلب شده است.
بنابراين پس از سپري شدن مدت خدمت در قرارگاه نجف به سمت فرماندهي ارشد يزد و تيپ مستقل الغدير منصوب شد و نزديك به سه سال به بهترين شكل تيپ را آماده و عملياتي ساخت. در همان زمان كنگره شهداي دارالعباد يزد را تأسيس كرد. با توجه به اينكه در يزد مشغله كاري كمتري داشت خود را از لحاظ معنوي و عبادي تقويت كرد به طوري كه عبادات او دو برابر شد و از نظر روحي آمادگي شهادت را بيش از پيش پيدا نمود.
بنابراين ديگر طاقت ماندن در يزد را نداشت و ترجيح داد در منطقهاي عملياتي باشد و به آرزوي ديرينه قلبي خود كه همانا رسيدن به ديدار يار بود برسد. هرچند عمر حاج سعيد در سمت فرماندهي لشكر 3 نيروي مخصوص حمزه(ع) كوتاهتر از عمر بهار بود اما همچون بهار پرطراوت و پرثمر بود و بركات آن مرد الهي هنوز هم در لشكر نمايان است. طوري كه ايشان در مدت 102 روز خدمت شبانه روزياش (2448 ساعت) 1833 ساعت را در حال انجام وظيفه و 85 درصد وقت خود را صرف امورات لشكر نمود.
حاج سعيد از همان روزهاي آغازين مسئوليت در لشكر 3 با درايت و مديريت منحصر به فردي كه داشت صرفاً مسئوليت فرماندهي نظامي لشكر را براي خود پيشه نساخت بلكه همزمان با اين مسئوليت سنگين به مسائل معيشتي كاركنان، امورات فرهنگي و تقويت صف و ستاد تواماً پرداخت. چرا كه ايشان پيشرفت يگان را همه جانبه ميپسنديد و ضعف در هر يك از آنها را تأثيرگذار بر ديگري ميدانست. ايشان سركشي به خانوادههاي شهدا و ايثارگر و جانباز و پاسدار را در اروميه نيز مانند ديگر شهرهاي محل خدمتش آغاز كرد.
او هنگام سركشي از خانوادهها با تمام اعضاي خانواده صحبت ميكرد و با صبر و حوصله فراوان به حل و فصل مشكلات آنها ميپرداخت. وي هنگام سركشي براي يكايك فرزندان شهدا و خانوادهها هدايايي از قبيل اسباب بازي و لوازم التحرير به همراه ميبرد و باعث خوشحالي بچهها ميشد. وي حتي به دورترين روستاهاي اروميه جهت سركشي به خانوادههاي شهدا مراجعه ميكرد به نحوي كه ساعت 12 شب به بعد به منزل خود باز ميگشت. دوره كوتاه خدمت حاج سعيد در سمت فرماندهي لشكر 3 نيروي مخصوص حمزه سيد الشهدا با تمام صداقت و خلوص پس از گذشت چهار ماه در تاريخ 4 اسفند 1385 در اروميه و در ارتفاعات جهنم دره مرز بين ايران و تركيه در درگيري با اشرار و گروهك پژاك همراه با 14 تن ديگر از پاسداران لشكر3 به پايان رسيد و حاج سعيد به همراه ياران ارتشي و سپاهي خود دعوت حق را لبيك گفت و به ديدار معبودش شتافت.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
منبع: www.qahari.ir