خاطرهای از شهید «بهزاد پسندیپور»
پدر شهید تعریف میکند: ساعت مچیاش را باز کرد و به من داد. گفتم؛ بهزاد جان! این ساعت را برای خودت نگهدار، به دردت می خورد. گفت؛ عقربههای این ساعت زمانی خوب است که برای جشن بچرخد، تو آن را به یادگار از من نگه دار. هنوز عقربههایش به یاد او میچرخند.