روایتی خواندنی از رزمنده کرمانشاهی «پرویز نوروز»
دو نفر از مجروحها جلوی ماشین، کنار من نشسته بودند و زیرپوشهای قرمز و آبی رنگ به تن داشتند. یکی از آن ها به دیگری گفت: خوش به حال آنها که شهید شدند ما لیاقت نداشتیم. من به حرفهایشان گوش میدادم و با گوشه چشم به آنها نگاه میکردم. دیدم پاهاشان خرد شده و گوشت و استخوانشان بیرون زده است. کتف یکی از آنها خرد شده بود. با این وجود در عالم صداقت و پاکی خود از شهادت می گفتند. در ادامه متن کامل خاطره از زبان «پرویز نوروز» تقدیم می شود.