در خاطرات شهید «احمد آقایی فروشانی» میخوانیم که میگوید: خود را به کرولالی و آدمی عاجز زدم و این حیله گرفت و دشمن فقط توانست از من حدود چند ساعتی برای حمل مهمات به ماشینها استفاده کند، سپس مرا گذاشتند و رفتند.
ما شکایت غذا رو میکنیم، امشب رفتیم جایی که مردم نه سقف بالای سر داشتن و نه سرپرست... اون جا آرزو کردم کاش قلبی نداشتم! چطور تا حالا بیخبر از این همه غم و غصه مردم، راحت داشتیم زندگیمون رو میکردیم
برادر شهيدمان از همان كودكي كم حرف متدين و باعبادت بود و هنوز به سن بلوغ نرسيده بود كه نماز و روزه خود را به جاي مي آورد در نماز خواندن خلوص نيت داشت و نماز را با خشوع و خضوع بجا مي آورد.
شهید در سال 1338 در روستای بیدزرد در خانواده ای فقیر به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود و در سن 7 سالگی جهت آغاز تحصیل به گچساران آمد. در ادامه زندگینامه این شهید را بخوانید.