شهید حمزه قربان

شهید حمزه قربان
با شهدای ماه رمضان

قاب‌های ماندگار از شهید حمزه قربان ؛ شهید ماه نور و برکت

شهيد «حمزه قربان» سال 1344 به دنیا آمد و در ماه مبارک رمضان در جبهه شلمچه به شهادت رسيد. تصاویری از این شهید بزرگوار را در نوید شاهد ببینید.
با شهدای ماه رمضان

دیدار با امام و انقلاب درونی

شهيد «حمزه قربان» خرداد سال 1344 به دنیا آمد. «دوران تحصیلی را تا مقطع دبیرستان گذراند و در همین دوران راهی جبهه شد...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
با شهدای رمضان/ وصیت شهيد حمزه قربان «4»

بوسه‌ای بر دستان مادر

شهيد «حمزه قربان» در وصیت خود می‌نویسد: «مادرم تا آنجا که می‌توانی گريه نکن و هرگاه گريه کردی، گريه شوق باشد و به ياد حسين(علیه السلام) و علی اکبرش باشد...» قسمت چهارم وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
با شهدای رمضان/ وصیت شهيد حمزه قربان «3»

چشم مادرم به سمت آسمان است

شهيد «حمزه قربان» در وصیت خود می‌نویسد: «مادرجان: می‌دانم اکنون در ياد فرزندت هستی و چشم به آسمان دوخته‌ای و خدا را به کمک می‌طلبی و مرا دعا می‌کنی. مادر می‌دانم که داغ فرزندت را گران می‌دانی مادر می‌دانم بسيار زحمت کشيده‌ای تا...» وصیت سوم وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
با شهدای رمضان/ وصیت شهيد حمزه قربان «2»

رمز پيروزی در چیست؟

شهيد «حمزه قربان» در وصیت خود می‌نویسد: « بين خود وحدت به وجود آوريد زيرا که به قول امام بزرگمان «تنها رمز پيروزی وحدت کلمه است...» قسمت دوم وصیت این شهید بزرگوار در نوید شاهد بخوانید.
با شهدای رمضان/ وصیت شهيد حمزه قربان «1»

ما هدفی جز رضای خدا و نجات محرومان نداریم

شهيد «حمزه قربان» در وصیت خود می‌نویسد: «آری جبهه ما، جبهه حق است چرا که ما هدفی جز رضای خدا و نجات محرومان و گسترش عدالت و برابری و برپايی قسط و دفع فتنه از بلاد مسلمين نداريم و آنان باطلند و شيطانی، زيرا که قصدشان خاموش کردن نور خدا و منطقشان تجاوز است...» قسمت اول وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت پانزدهم

شهادت پس از احیای شب های قدر و آخرین دست‌نوشت

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «شب جهت احيا و شب زنده‌داری به مسجد مقر رفتم دعای جوشن کبير خوانده شده و بعضی دعاهای ديگر و نماز شب، دعای ابوحمزه خوانده شد...» متن کامل خاطره پانزدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت چهاردهم

آری چه زیباست شهادت در راه خدا

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «آری چه زيباست ما هم اگر سعادت داشته باشيم روزی پيروز شويم و در جنگ باشيم و شهيد شويم که ياران پيامبر چنين شدند...» متن کامل خاطره چهاردهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت سیزدهم

جشن میلاد امام حسن(علیه السلام) در جبهه

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «شب پانزدهم تیرماه 1361 به مناسبت شب ولادت امام حسن(علیه اسلام) مراسم مدیحه سرايی و دعای توسل برگزار گرديد...» متن کامل خاطره سیزدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت دوازدهم

آمادگی برای یک عملیات

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «روز سیزدهم تیرماه 1361 پس از مراسم صبحگاه و دو که تا ساعت 8 طول کشيد، جمع شديم، يک گردان به خط اعزام شد و قرار شد ما ساعت 11 برای مانور همراه فرمانده عملياتی به بيرون برويم...» متن کامل خاطره دوازدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت یازدهم

سکوتی که در نیمه شب شکسته شد

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «شب آماده باش بود، بعضی بچه‌ها حتی با کوله پشتی خوابيده بودند، ولی من لباس و کفش پوشيدم و خوابيدم. ساعت 12 شب بود که ناگهان صدای تيراندازی و منور و رسام و برپا، برپا بيدارم کرد؛ خلاصه به زمين صبحگاه رفتيم نيم ساعتی برايمان حرف زدند، بعد برگشتيم و خوابيديم...» متن کامل خاطره یازدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت دهم

بازگشت به مقر

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «صبحگاه از خواب بلند شديم نماز،دعا خوانديم پس از آن بيکار بودم تا اين که ساعت 11:20 دقيقه راحت نشسته بوديم که ناگهان گفتند سوار شويد، برای برگشتن به مقر تيپ...» متن کامل خاطره دهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت نهم

طنین الله اکبر در جبهه‌های جنگ

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «شب هشتم تیرماه 1361 ساعت 8 تا 10:30 سر پُست بودم، ساعت 9 شب از بالا تا پايين خط، شروع به الله اکبر گفتن کردند و همگام با الله اکبر تيراندازی کرديم...» متن کامل خاطره نهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت هشتم

حال و هوای جبهه و دیدار با برادرم

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «تا اين که يکی از رفقای آن‌ها گفت که در خط هستند و برادرم و نادر روی خمپاره هستند. پس از خوردن نهار با ديگر بچه‌ها راهی مقر شديم باز کنار امامزاده پیاده شدیم، و پس از آن سوار شديم...» متن کامل خاطره هشتم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت ششم

مسجدی در دل سنگر

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «ديشب رمز يا علی بود. روز دوم تیرماه 1361 از صبح تا ظهر مشغول تعمير و ترميم سنگر بوديم، گونی‌های بزرگ، بزرگ را پر کرده و روی هم چيديم و از آن‌ها سنگری ساختيم و مسجدی درست کرديم و...» متن کامل خاطره ششم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت پنجم

خواب جبهه و سنگر

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «شب چون اولين باری بود که با اين همه سر و صدا می‌خوابيديم، درست خواب نرفتم و هر لحظه يکی از بچه‌ها می‌آمد و بيدارم می‌کرد و همش خواب از جبهه و سنگر می‌ديدم و...» متن کامل خاطره پنجم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت چهارم

پدافند و ترساندن خلبانان دشمن

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «صدای انواع اسلحه‌ها و تيراندازها شنيده می‌شد. کاليبر 50 بيشتر از ديگر سلاح‌ها کار می‌کرد. پدافند هم برای ترساندن خلبانان دشمن گاهگاهی کار می‌کرد؛ منورهای دشمن و رسام‌ها پی در پی می‌آمدند...» متن کامل خاطره چهارم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت سوم

اولین تجربه حضور در سنگر و شور و شوقی عجیب

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «اولين باری بود که قدم در سنگر می‌گذاشتم، بسيار خوشحال بودم؛ بچه‌ها خسته بودند و دراز کشيدند، ولی من شوقی عجيب داشتم و نتوانستم بخوابم...» متن کامل خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت دوم

به دنبال برادرم در خط مقدم

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «من دنبال کسی می‌گشتم؛ برادرم را می‌گويم، در مقر نتوانسته بودم او را پيدا کنم، وقتی از مقر به طرف جاده کربلا(جبهه کوشک می‌آمديم) من او را در جايی که پيراهن سفيد به تن و چفيه قرمزی دور گردن داشت...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت اول

اعزام به جبهه، روایت اولین روز

شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «31 خردادماه 1361 دوشنبه قرار شد به خط اعزام شويم، بچه‌ها اولين روزی بود که با تجهيزات به صبحگاه می‌آمدند...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه