مادر شهید «علی نفری» نقل میکند: «آهسته دستگیره در را چرخاندم و رفتم توی اتاقش. علی گفت: مامان! من بیدارم. دراز کشیده بود و عکس امام را گذاشت روی قلبش و گفت: چهره امام را که میبینم به یاد حرفش میافتم و انگیزه پیدا میکنم.»
برادر شهید «علی نفری» نقل میکند: «نگذاشت حرف پدر تمام شود که گفت: اونا هیچ کاری نمیتونن بکنن، اگه بخوان چند تا مثل منو بکشن به پیروز شدن انقلاب کمک کردن.»