خاطرات شهید سعیدرضا عرب

خاطرات شهید سعیدرضا عرب
قسمت دوم خاطرات شهید «سعیدرضا عربی»

رازی بود بین «سعیدرضا» و پروردگارش

دوست شهید «سعیدرضا عربی» نقل می‌کند: «مادرش گفت: هر کسی رو می‌خوای بگو برات نشون کنیم. گفت: فعلاً جنگه. هر وقت جنگ تموم شد، فرداش برو برای من خواستگاری. مادرش گفت: چه فرقی داره؟ گفت: این رازیه بین من و خدا. فقط من و او می‌دونیم.»
طراحی و تولید: ایران سامانه