قسمت دوم خاطرات شهید «مجید قدس»
همرزم شهید «مجید قدس» نقل میکند: «کاملاً بیهوش شده بود. اصلاً صدای دکتر و پرستارها را نمیشنید. هیچ سؤالی را جواب نمیداد تا اینکه صدای اذان بلند شد. نه تنها من، همه تعجب کرده بودند وقتی که دیدند با بلند شدن صدای اذان، مجید دستهایش را بالا برد و تکبیر گفت و مشغول خواندن نماز شد.»