نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
خاطره ای شنیدنی از برادر شهیدمحمدرضا عثمانی؛
محمدرضا گفت: خدا را شکر که من در این تصادف کشته نشدم امیدوارم مرگ به نحوی دیگر در جبهه هنگام انجام ماموریت به سراغم بیاید و از فیض شهادت برخوردار شوم. اواخر پاییز سال همان سال بود که به آرزویش رسید.
کد خبر: ۴۵۲۱۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷

يك روز چيزهايي را كه از جبهه آورده بود، نشانم داد و گفت اين‌ها يادگاري جبهه‌اند. نگه داريد، وقتي بچه‌هايم بزرگ شدند نشانشان بدهيد كه يادشان بيايد جنگ چه بود و ما براي ايران و مردم چه كرديم.
کد خبر: ۴۵۲۱۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۶

شهید «یوسف شریف» می گفت: هیچ وقت از من نخواهید این لباس مورد احترام امام زمان (عج) را از تن بیرون بیاورم. برای لباس بسیجی تا حد تقدس ارزش قائل بود. او آن چه را می گفت با عملش نشان می داد و ما نمی توانیم آن چنان که این بزرگوار درک کرده بود، به دورن او پی ببریم.
کد خبر: ۴۵۱۹۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۳

خاطراتی پیرامون شهید «یوسف شریف»:
از آقا مهدی(همرزم شهید) پرسیدند وظیفه ی اصلی برادر شریف چه بود؟ گفت: سئوال شما مثل این است که بپرسید اکسیژن به چه کار می آید؟ یوسف برای ما حکم هوای پاک را داشت.
کد خبر: ۴۵۱۹۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۹

خاطراتی از شهید «حمزه شهبا»؛
حمزه پيش مادرش آمد و گفت مي خواهم بروم، لباس ها و وسايلش را جمع كرد و خداحافظي كرد و رفت . بعد نامه نوشت و گفت من جبهه هستم ، شب عيد نوروز، شما شربت عيد را مي خوريد و من شربت شهادت را .
کد خبر: ۴۵۱۹۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۹

خاطرات خود نوشت شهید «محمد علی حاج لو» منتشر شد؛
روز عيد خاطرات از جبهه هاي حق عليه باطل روز عيد بود بچه های چادر ما که بیست و پنج نفر بودند هر کس هر چيزی داشت اوردند و سفره پهن کردند ميوه چند دونه، سال تحويل شد اول قران خواندند
کد خبر: ۴۵۱۸۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۷

مصاحبه با سردار باقرزاده
شهید غلامرضا رعیت یزدلی، يكم بهمن 1336، در شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش نوروز، کشاورز بود و مادرش عذرا نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی ارشد در رشته علوم پزشکی درس خواند. پزشک بود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. دوم فروردين 1361، در جاده دزفول - شوش بر اثر اصابت گلوله شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای یزدل واقع است.
کد خبر: ۴۵۱۸۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷

خاطرات پدر شهید
شهید غلامرضا رعیت یزدلی، يكم بهمن 1336، در شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش نوروز، کشاورز بود و مادرش عذرا نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی ارشد در رشته علوم پزشکی درس خواند. پزشک بود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. دوم فروردين 1361، در جاده دزفول - شوش بر اثر اصابت گلوله شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای یزدل واقع است.
کد خبر: ۴۵۱۸۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷

بهار سال ۶۷ از راه رسیده بود و منوچهر آرپی جی زن عملیات والفجر ۱۰ گوش به زنگ آغاز حمله بود فرمان حمله صادر شد و منوچهر هداوند میرزایی آنچنان که خود در وصیت نامه اش آورده است جان عزیزش را قربانی انقلاب و امام عزیز کرد
کد خبر: ۴۵۱۸۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶

خاطرات و خصوصيات بارز شهيد خليل شمشيربند به نقل از همسر و فرزندان شهيد كه نويد شاهد براى نخستين بار آن را منتشر كرد.
کد خبر: ۴۵۱۶۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۲

سرخ برگ خاطرات
پس از شهادت او بچه ها دفتر خاطراتش را از کوله پشتی اش بیرون آوردند. در آن نوشته بود؛ « خدایا مرا مثل علی اصغر امام حسین علیه السلام بپذیرد.»
کد خبر: ۴۵۱۵۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۵

خاطره ای از شهید منوچهر مدق؛
اول با دوركعت نماز حاجت شروع كن، بين دعا اصلا حرف نزن، توان ايستادن نداشتم، امام زمان (عج) را صدا زدم، پرسيدم:«شما كي هستيد؟» از كجا آمده‌ايد؟ در حالي كه داشت از خانه خارج مي‌شد، گفت:«از جائي كه آقاي مدق آن جاست، به دلت رجوع كن»
کد خبر: ۴۵۱۳۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵

راز پلاک سوخته - بخش ششم
حالا بعد از آن سال ها وقتی خبر شهادت مهدی راشنیدم همین عکس که سرش با زور تراشیده ولب خندان در کنار سید مصطفی دست در دست هم ایستاده بودند؛ میان هزاران عکس دیگر در ذهنم نقش بست.
کد خبر: ۴۵۱۳۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۱

خاطراتی از شهید هادی بنائیان
در موقع حركت قبل از اعزام از بستگان و فاميل خداحافظي مي كند و به ايشان مي گويند كه اين ديدار آخراست من مي روم تا براي شما شربت شهادت بياورم
کد خبر: ۴۵۱۱۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵

كتاب «خداحافظ دنيا» مجموعه خاطرات شهید مدافع حرم «محمد شالیکار» به نويسندگى «مصیب معصومیان» به همت دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری مازندران گردآوری شده است.
کد خبر: ۴۵۱۱۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۲

خاطرات شهدا: سردار شهید حمید هاشمی
بعد از اینکه دعا تمام شد، بلند شدم و حرکت کردم به سمت چادر خودمان. نیمه شب بود که از چادر آمدم بیرون. هوا بسیار سرد بود. یک دفعه دیدم سه نفر با لباس نظامی پریدند داخل آب سد!! با خودم گفتم: این دیوانه ها کی هستند؟! قصد خودکشی دارند! خیلی تعجب کرده بودم. سریع دویدم کنار سد و دیدم که همان سه نفرند.
کد خبر: ۴۵۰۷۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷

خاطراتی از شهید سید جمال احمد پناهی
سید جمال بود بلند شد دست دادیم و احوالپرسی، می خندید و از شب سختی که گذرانده بود می گفت از آتش دشمن، از تلاش بچه ها، خیلی سرحال بود نمی دانم چقدر طول کشید خداحافظی کردم و از او دور شدم در حالی که برایم دست تکان می داد. ساعتی نگذشته بود که خبر دادند سید جمال شهید شده یکه خوردم و متاثر، آخر ما از یک محله و مسجد بودیم لحظات آخر را در ذهنم مرور می کردم خوشحالی سید جمال بی دلیل نبود او می دانست لحظات آسمانی شدن نزدیک شده است.
کد خبر: ۴۵۰۶۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۹

خاطرات
افسوس که نمی توانم صحنۀ این جبهه را برای شما توصیف کنم درست است که شما همه جبهه بوده اید تمامی این مسائل را بهتر و واضح تر از من می دانید و لیکن این بار جبهه اوج دیگری دارد اینجا آنچنان صدای العفو با سوز و شوق عشق است که دیگر برادران را از جا بلند می کند و بسوی عشق یار و گفتن اللهم اغفر للمؤمنین می کشاند.
کد خبر: ۴۵۰۵۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۸

کتاب پیغام ماهی‌ها سرگذشت جنگ‌های نامتقارن سردار شهید حاج حسین همدانی است که نشر ۲۷ محمد رسول الله و نشر صاعقه به قلم سردار گلعلی بابایی آن را منتشر کرده است. فصل آخر این کتاب مجموعه خاطرات سرکار خانم نوروزی همسر سردار همدانی است که با عنوان «آخرین پیامک» منتشر شده است.
کد خبر: ۴۵۰۴۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۴

کتاب پیغام ماهی‌ها سرگذشت جنگ‌های نامتقارن سردار شهید حاج حسین همدانی است که نشر ۲۷ محمد رسول الله و نشر صاعقه به قلم سردار گلعلی بابایی آن را منتشر کرده است. فصل آخر این کتاب مجموعه خاطرات سرکار خانم نوروزی همسر سردار همدانی است که با عنوان «آخرین پیامک» منتشر شده است.
کد خبر: ۴۵۰۴۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۲