آزاده اکبر ریحانی

آزاده اکبر ریحانی
خاطرات یک آزاده و جانباز دفاع مقدس

شکنجه‌ بعثی‌ها و خنده اسرا به کبودی‌ و زخم‌های بدنشان

«با یکدیگر می‌گفتیم کاش تعداد شلاق ها تعیین شده بود و می دانستیم که پس از چند ضربه خلاص می شویم. اما چیزی که در این ماجراهای شکنجه تعجب برانگیز است، این بود که هیچ یک از بچه ها از شدت درد نه تنها احساس دلتنگی برای خانواده نمی کردند، بلکه گریه هم نمی کردند و هرشب کبودی ها و زخم ها را به یکدیگر نشان می دادند و می خندیدند.» آنچه خواندید بخشی از خاطرات آزاده و جانباز دفاع مقدس «علی اکبر ریحانی» است.
طراحی و تولید: ایران سامانه